🌸 در سالروز تولد حضرت زينب كبرى (س) و روز پرستار؛
🔹 یاد و خاطره امدادگران و پرستاران شهید و ایثارگر دفاع مقدس گرامیباد.❣
🆔@shahidBarzegar65
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز 💯👌🏻
❗️چه بِرند هایی در ایـــران
حامیِ اسرائیل هستند!؟
اگر از این محصولات استفاده کردید
حتما دستان خود را بشویید
چرا که آغشته به خون مردم مظلوم غزه است!
🆔@ShahidBarzegar65
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت باغ پادشاه 🍎
الدنیا مزرعه الاخره🌱
🆔@ShahidBarzegar65
از مادر بزرگ پرسیدم:
بابا بزرگ تاحالا برات گل خریده؟
گفت:نه! ولی تمام چادرنمازهایی که
برام خریده گلدار بوده ...
عشق یعنی
درک کردن آنچه هست،
نه انتظارآنچه نیست ... !!!
اندیشه های ناب وماندگار را؛هرچند قدیمیست بیاموزیم ودر زندگی به دنبال مفهوم زیستن باشیم📚
🆔@ShahidBarzegar65
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نسخه خدا...
هروقت بن بست خوردی این روش رو امتحان کن
و این ذکر رو بگو(حسبی الله)
🆔@ShahidBarzegar65
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از کوزه همان برون تَراوَد که در اوست
🆔@ShahidBarzegar65
14.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نغمه زینبی👆❤️
تولّد بانویِ صبر و شهامت زینب کبری
مبـــــ💞ـــــااااااااارک💚
💐نام زینب خاک را زر می کند
🎊دخت حیدر کار حیدر می کند
💐نام زینب دلنشین و دلرباست
🎊دختر مشکل گشا مشکل گشاست
💐میلاد
🎊حضرت زینب کبری
💐سلام الله علیها و
🎊روز پرستـار مبارک 🎉💐
✍قصه ازدواج پدر ومادرشهیدبرزگر رو خواستید دوباره بزارم که برای اعضای جدید سنجاق کردم
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان....خیلی قشنگه
از لحظهای که در یکی از اتاقهای
بیمارستان بستری شده بودم
زن و شوهری در تخت روبروی من
مناقشه بی پایانی را ادامه میدادند
زن میخواست از بیمارستان مرخص شود
و شوهرش میخواست او همان جا بماند
از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن
یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است
در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه
دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده
و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند
و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک
شش گوسفند و یک گاو است
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود
و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان
زنگ میزد صدای مرد خیلی بلند بود
و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود
اما صدایش به وضوح شنیده میشد
موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با
پسرش هیچ فرقی نمیکرد:
گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟
وقتی بیرون میروید یادتان نرود در خانه
را ببندید درسها چطور است؟
نگران ما نباشید حال مادر دارد بهتر میشود
به زودی برمیگردیم
چند روز بعد پزشکها اتاق عمل را برای
انجام عمل جراحی زن آماده کردند
زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود
ناگهان دست مرد را گرفت و در حالیکه
گریه میکرد گفت: اگر برنگشتم
مواظب خودت و بچهها باش
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده
حرفش را قطع کرد و گفت:
این قدر پرچانگی نکن
اما من احساس کردم که چهرهاش کمی
درهم رفت، بعد از گذشت ده ساعت
پرستاران زن بیحس و حرکت را به اتاق
رساندند
عمل جراحی با مؤفقیت انجام شده بود
مرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت
و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت
و شب دیر وقت به بیمارستان برگشت
مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه
زنگ نزد، فقط در کنار تخت همسرش نشست
و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود
صبح روز بعد زن به هوش آمد
با آنکه هنوز نمیتوانست حرف بزند
اما وضعیتش خوب بود از اولین روزی که
ماسک اکسیژنش را برداشتند
دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد
زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود
و مرد میخواست او همان جا بماند
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد
هر شب مرد به خانه زنگ میزد همان صدای
بلند و همان حرفهایی که تکرار میشد
روزی در راهرو قدم میزدم وقتی از
کنار مرد میگذشتم داشت میگفت:
گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به
آنها برسید حال مادر به زودی خوب میشود
و ما برمیگردیم
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم
که اصلاً کارتی در داخل تلفن همگانی نیست!
همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه
میکردم که متوجه من شد، مرد در حالیکه
اشاره میکرد ساکت بمانم حرفش را
ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد
بعد آهسته به من گفت:
خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو
گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروختهام
برای اینکه نگران آیندهمان نشود
وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفنهای
با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای
همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود
از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی
که بینشان بود تکان خوردم
عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک
و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد
نداشت اما قلب دو نفر را گرم میکرد
🆔@ShahidBarzegar65
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرمانده لشگری که در وقت بیکاری، کف آشپزخانه را تمیز میکرد!
شهید#مهدی_زین_الدین🕊🌹
🆔@shahidBarzegar65