eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀حدیث عشق را چیدند و رفتند "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
11.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬   ✘ برای هر چیزی غصه می‌خورم! ✘ از هر اتفاق جدیدی نگران میشم و می‌ترسم! ✘ همیشه یه سوژه‌ای توی زندگی من برای غمگین بودن هست!  ※ من چرا اینجوری ام؟ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌷🌷 *😔 داعشی ها محاصره اش کردن،* تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...❤️ اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا...🍀 میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... *🌹امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 💔* 🌷شهیدرضااسماعیلی شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون شادی روح پاکش صلوات 🍃 برگرفته ازکانال شهیدآرمان علی وردی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
یه بنده خدایی میگفت پسرم یک دوستی داشت خییلی پسر عاااالیی بود.. پدر اون بچه راننده کامیون بود.. من همیشه حسرت خوبی اون بچه رو میخوردم که چرا بچه من به اون خوبی نیست.. میگفت متوسل شدم به امام رضا بهم بگه چرا بچه اون راننده کامیون از پسر من بهتره🤔 میگفت یک شب تو خواب مشرف شدم محضر حضرت رضا ، حضرت بهم فرمود این راننده کامیون هرموقع میخواد بره سرویس شهرستان، خروجی مشهد از ماشین میاد پایین میگه آقا من نیستم بالای سر زن و بچم ..تربیت بچه هام سپردم دست شما.. و ما تربیت بچه هاش عهده گرفتیم.. و اما تو به علم و معلومات خودت مغروری میگی من بچه ام درست تربیتش میکنم این حاصل تربیت توست و اون بچه حاصل نگاه و عنایت و تربیت ما.. 👈🏽بچه هاتون بسپرید دست اهلبیت.. 👈🏽بچه هاتون بیمه اهلبیت کنید.. 👈🏽بچه هاتون مجالس اهلبیت و حرم اهل بیت ببرید "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
__امام رضا علیه السلام فرمودند : عَونُکَ لِلضَّعفِ مِن اَفضَلِ الصَّدَقَةِ؛ یاری رساندن به افراد ناتوان از بهترین انواع صدقه است. 📚تحف العقول، ص ۴۴۶ 👌🏼دوربین مخفی یک روز شگفت انگیز در زندان و همراه با زندانیان جرائم غیرعمد. 💚 "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
سلام گاهی دیگه واقعا صبر آدم تموم میشه چندین سال جواب خوبی هات رو هرکس برسه بهت با بدی جواب بده و همیشه ببخشی ولی یه وقتایی هم دیگه واقعا آدم کم میاره نمی‌فهمیم داریم چکار میکنیم مگه چقدر عمر میکنیم؟؟ یادمون رفته مگه خدا هست؟؟ یادمون رفته مگه ما هم قراره زندگی کنیم یادمون رفته کارایی که میکنیم همش سرمون میاد ؟؟ تمام کارهایی که تا الان کردیم و بعدا هم میکنیم مطمئن باشیم اینقدر زنده میمونیم تا تاوان تمام کارهامون رو بدیم ولی یه وقتی چشم باز میکنیم می‌بینیم چقدر دیر شده یه وقتی برسه که دیگه اون شخص بین ما نیست و وقتی از دستش دادیم تازه می‌فهمیم وای چه کسی رو از دست دادیم تازه اون موقع می‌فهمیم اونقدرا هم که فکر میکردیم طرفمون بد نبود و چقدر در حقمون خوبی کرد و ما قدرش رو ندونستیم یه عمر آدم جلو خودش رو میگیره که آه نکشه ولی یه وقتی هم دیگه واقعا صبرش تموم میشه نفرین هیچ وقت آدم نباید کرد اما واقعا وقتایی طاقت آدم تموم میشه و فقط باید گفت دیگه خدایا آدم ها رو سپردم به خودت و خودت دیگه جوابشون رو بده فقط یادمون باشه خدا رو بنده هاش خیلی حساسه هرچقدرم طرف بد باشه ولی خدا رو دل شکسته و آهی که میکشه حساسه و گاهی کلمات هم دیگر کم می آورند و فقط باید سکوت کرد و گاهی نگاه به آسمان کرد و خدا تو همین نگاه تمام حرفات رو متوجه میشه یادمون نره خیلی زود دیر میشه..... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛ 🌹ای امام شهیدان خمینی... 🌹ای علمدار راه حسینی..... 🔰مداح:حاج میثم مطیعی "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
هیچ دعائی بالاتر از این نیست که خدا ما را از خودش دور نکند خداوندا دریاب بنده‌ای را که در میان شادی و خنده‌اش گفت خدایا شکرت و در اوج غم‌ها گفت خدا بزرگ است خدایا آرامش بده به دل‌هائی که چشم امیدشون فقط خودتی و بس شبتــون سرشار از آرامش "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫پارت (۱۵) جلداول کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝سوختگی ♡ 🌷محمد شیر خواره بود و تازه چهار دست و پا راه می رفت با آمدن فصل بهار کارهایمان دو چندان شده بود. 🌷یک روز پس از نماز صبح چادر به کمر بستم و طبق معمول قوری چای را روی سماور زغالی گذاشتم تا دم بکشد خمیر نان را کنار کرسی گذاشته و رویش لحافی انداختم تا آماده شود. 🌷بچه ها غرق خواب بودند ، پاورچین مشک را از ایوان برداشتم و برای کره گیری به حیاط رفتم و با خدمتکار منزل مشغول تلنبه زدن شدم دامها زیاد بودند و کره گیری چندین ساعت طول میکشید. 🌷هنگام کار صدای جیغ محمد هراسانم کرد و از جا پریدم و بی اختیار سمت اتاق دویدم 🌷وقتی در چوبی اتاق را باز کردم با دیدن صحنه ای عجیب خشکم زد سماور زغالی با قوری چینی روی زمین سرنگون شده بود و از گلیم بخار بر می خاست 🌷بدتر از اینها اوضاع وخیم محمدم بود که می دیدم در سماور روی دستش افتاده بود و جیغ می کشید و دست و پا میزد، با دو دست بر سرم کوبیدم و گفتم شهربانو ،بیا محمدم از دست رفت. 🌷ترسیده بودم فوراً با قیچی لباسهای تنش را بریدم و او را درون چشمه ای که بیرون منزلمان و کنار در بود، خیساندم. مهربانو راهم به دنبال حاج لیلا فرستادم. از نگرانی می لرزیدم پدر محمّد طبق برنامه هر روزش به تاکستان رفته بود 🌷از صدای فریادم کم کم زنان همسایه از حادثه با خبر شدند هر کس مرهمی با خود می آورد. روغن زیتون، ماست سرکه تخم مرغ و ... یک دست و هر دو پای محمد از شدت سوختگی پر از تاول شد. 🌷 زنان همسایه هر یک مداوایی میکرد.با شلوغی منزل هول و هراسم کمتر شد صحبت ها آرامم میکرد، دیگر احساس تنهایی نمیکردم. 🌷«صغری» به همراه شهربانو مشک میزدند و «خیرالنسا» با دمنوش عسل و نعنایش رمق به جانم میداد در همین موقع «حاج «لیلا با جعبه کمکهای اولیه به جمع زنان حاضر اضافه شد. 🌷 همه بادلهره به تماشا نشسته بودیم ولی او با پماد باند و گازسوختگی فرزندم را به خوبی پانسمان کرد. "حاج لیلا " باقیمانده وسایلش را به من داد و از نحوۀ پانسمان کردن برایمان گفت. 🌷گر چه برای دلبندم روزهای مداوا به سختی گذشت ولی با اجرای دستورات حاج خانم، حال محمدم روز به روز بهتر می شد 🌷 اگر کمکهای اطرافیانم نبود، شاید نمی توانستم به این سرعت شاهد بهبودی فرزندم باشم. 🔰کتاب ازقفس تاپرواز راوی:مادرشهید
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛ به اسمِ آزادی 📺 فیلم کمتر دیده شده از امام خمینی(ره): 🔰شما فساد و فحشا را آزادی میدانید!!! 💠 مطالبهٔ همگانی اصلاح و تقویت لایحه عفاف و حجاب از مسئولین 🔰انتشار و اطلاع رسانی نمایید... "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
‍ 💠شهیدی که تماشاچی در تشیعش را شفاعت می‌کند💠 ▫️ 27 سال از شهادت و مفقودی حمیدرضا گذشته بود. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت؛ رفت کنار مزار شهید پلارک، همرزم برادرش، او را به حضرت زهرا (س) قسم داد که خبری از برادرش حمیدرضا به او بدهد. گفت: « به حمید بگو به خواب خواهرت بیا و خبری از خودت بده!» 🔻خواهرش با گریه تعریف می کرد: « فردای آن روز خواب دیدم جمعیت زیادی در بلوار سردار جنگل در منطقه پونک تهران در حرکت هستند. صدای حمیدرضا را شنیدم؛ گفت: «خواهر این ها همه برای تشییع پیکر من آمده اند و به اذن خدا همه ی آنها را شفاعت خواهم کرد. بعد اشاره به عابری کرد که در کنار جمعیت بود اما توجهی به آنها و شهدا نداشت، گفت: « حتی او را هم شفاعت خواهم کرد.. از خواب که بلند شدم فهمیدم در بوستان نهج البلاغه تهران، شهید گمنام تشییع و تدفین کرده اند. بعدها با پیگیری خانواده ی شهید و آزمایشات dna هویت این شهید اثبات شد. اگر به بوستان نهج البلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به یکی از ریشوهای با ریشه ، شهید حمیدرضا ملاحسنی است. شهید 🕊🌹 📚منبع: کتاب راز رجعت "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65