eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 عکسی کمتر دیده شده از شهید جوانمرد قصاب 🔹️متروی تهران ایستگاهی دارد به نام 🔹️این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود. 🔹️می‌ گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!! 🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازویی هست.» 🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ 🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» 🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. ⚘ ''شهید عبدالحسین کیانی'' همان '''' است!⚘ اگرمکتب شهدا الگوی زندگیمان بود وضع مردم این چنین نبود فقط به کلام نگوییم شهدا شر منده ایم ❤️ اگرهستیم... شهدا رهرو میخواهند یاربه دردبخورمی خواهند زیرا بانطق زیبا گره از کسی گشوده نمی شود. مثل شهدا کلید دلهای بسته وناامید باشیم. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌟 سال 60، در تنگه چزابه به شدت از ناحیه دست و پا مجروح شد و او را به بیمارستان شریعتی مشهد مقدس انتقال دادند. تا جریان را فهمیدم سریع خودم را به مشهد رساندم. 🌟پزشکان معالج پس از معاینه و عکس برداری از دست محمد تشخیص دادند که شدت جراحت به حدی است که باید دست محمد از آرنج به پائین قطع شود! 🌟محمد خیلی بی تابی می کرد و راضی به این کار نمی شد، به او دلداری می دادم که این کار به نفع خودش است. 🌟با گریه گفت: «پس قبل از عمل مرا به حرم آقا امام رضا(ع) ببر!» شب ایشان را مرخص کردم و با هم برای زیارت، به حرم امام رضا(ع) رفتیم. 🌟حال غریبی داشت، با گریه و زاری با امام رضا(ع) درد دل می کرد و حاجات خود را می خواست. به نیمه شب که نزدیک شدیم من خوابم برد. ناگهان از صدای گریه از خواب پریدم. 🌟محمد بلند گریه می کرد و می گفت: «برادر بیا، امام رضا(ع) مرا شفا داد.» صبح به بیمارستان برگشتیم. 🌟تا پزشک معالج برای معاینه آمد، محمد با شعف خاصی گفت: «دست من خوب است، دیگر نیاز به جراحی ندارد!» پزشک با چشمانی متعجب و ناباورانه به محمد خیره شد. 🌟محمد خواهش کرد تا دوباره از دست ایشان عکس گرفته شود. رفتیم از دست ایشان عکس گرفتیم. 🌟وقتی دکتر عکس را دید با تعجب گفت: «این دست که مشکلی ندارد و نیازی به قطع کردن آن نیست!» 📚 از کتاب رو سفید قیامت!(جلد ۵-همسفر تا بهشت) 🌷هدیه به شهید عبدالمحمد آزمون صلوات,,شهدای فارس "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✘ منو بدجوری شکست / تحقیرم کرد! ✘ این همه عاشقش بودم، یهو کشید کنار! ✘ خیلی وقته دیگه محلّم نمیذاره! ※ حالم اصلاً خوب نیست... حالتوبه خدابسپار "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
916.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گنجشک از باران پرسيد: «كار تو چيست؟» ‌‌ باران با لطافت جواب داد: «تلنگر زدن به انسانهايى كه آسمان خدا را از ياد برده‌اند...» ‌‌ "گاهى بايد كركره زندگى را پايين بكشيم و با خود خلوت كنيم و به پيرامونمان با دقت بيشترى نگاه كنيم... شايد چيزهايى را از ياد برده باشيم!" ✨شبتون سراسرآرامش "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 ‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
536.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹یکی ازجمعه ها 🌸او خواهد آمد 🌹به درد عشق 🌸درمان خواهد آمد 🌹غبارازخانه های دل بگیرید 🌸که بر این خانه 🌹مهمان خواهد آمد 🌸به امید ظهور مولایمان 🌹اللهم عجل لولیک الفرج "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
378K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۵ ذی القعده روز " " است زمانی که تمام روی زمین را آب فرا گرفته بود، در این روز، نخستین خشکی که محل خانه خدا بود از زیر آب سر برآوردند " روز گسترش زمین مبارڪ " "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞اواخر حکومت آخرین پادشاه عراق فیصل دوم با تختی و مهدی یعقوبی رفتیم مسجد کوفه 💞 به محض ورود تختی کفش و جوراب را در آورد و بر روی خاک مسجد کوفه شروع به قدم زدن کرد تا جلوی محراب محل ضربت خوردن مولا ... 💞 به تختی گفتم غلامرضا روبه دوربین وایسا تا عکس بگیریم اما او با چشمای اشک آلودلبخند زد و گفت : 💞داداش اگر می خوای همه عالم ببیننت هیچوقت به مولات پشت نکن (وما هیج عکسی نداریم که تختی پشت به ملجا مطهر باشد ) 📚 از کتاب اشک قهرمان خاطره مرحوم ناصر گیوه چی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫پارت (۳۸) جلداول کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝نارگیری♡ 🌷جشن ازدواج نوه ام [علی رضا فلاح فرزند تاج الملوک خواهر شهید در راه بود و ما خود را برای برگزاری مراسم فردا مهیا می کردیم منزل میزبان از بوی خوش ،اسفند چراغانی جلو در و صدای دَف پیدا بود و خبر از اتفاقی مبارک میداد. 🌷مردم آبادی خود را در شادی هم دیگر سهیم می دانستند و هر کس در حد توان برای هر چه بهتر شدن مجلس و جشن کاری انجام میداد. محمد در این زمان کودکی بیش نبود ولی از روز اول آن قدر ذوق جشن عروسی داشت که از همه زودتر لباس نو بر تن کرد و از جهازکشان تا عروس بران پا به پای بزرگان قدم بر می داشت 🌷 تا اینکه شب حنابندان فرارسید رسم بود یک کودک حنا را از کف دست عروس می قاپید و می برد. عروس از میان بچه ها محمد که دایی داماد وخودش بود را برای حناکشی انتخاب کرد. 🌷 روز سوم جشن بود که برای بدرقه عروس به سمت منزل دخترم به راه افتادیم جوانان بسیاری برای مراسم «نارزنان» دور داماد حلقه زده بودند. 🌷 طبق سنت دیرین داماد بر بلندا می رفت تا مراسم نارزدنش را اجرا و ازدواجش را به رخ مجردها بکشاند و آنها را برای ازدواج تشویق نماید، غوغایی از شور و هیجان در وسط آبادی بر پا شد. 🌷پس از بدرقه عروس و داماد با عجله منزلم آمدم تا برای دامها خوراک بگذارم، در اصطبل مشغول علف ریزی در آغلها بودم که محمد با داد و بیداد وارد حیاط شد. پرسیدم: چه خبر شده؟ این همه داد و هوار برای چیست؟ 🌷محمد دوان دوان جلو آمد و در حالی که یک دست خود را در پشت کمرش پنهان کرده بود پرسید ننه اگر گفتی چه آورده ام؟ ادامه دارد......
💫پارت(۳۹) جلداول کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝(ادامه خاطره نارگیری) 🌷گفتم :دستمال شادباش گرفتی؟ چرخی به دورم زد و و گفت: نه... حالا چشمانت را ببند تا نگفتم باز نکن چشم بستم، وقتی چشم گشودم انار سرخی روی دست محمد دیدم. 🌷پرسیدم: کی به تو این انار را داد؟ گفت :داماد با پوزخند گفتم: الکی نگو پسر، در شال کمر داماد مقداری قند و سیب سرخ میریزند و فقط چند انار برای شگون می گذارند که آن چند انار هم از دست جوانان خلاصی ندارد، برو بچه بازیت را بکن 🌷محمد :گفت راستش را بگویم قول میدهی بپذیری؟ به نشان تاییدسری تکان دادم محمدادامه داد: داماد در حال نارزدن بود از میان تمام پرتابهای میوه یک انار جلو پایم افتاد خم شدم و از لا به لای جمعیت میوه را برداشتم. 🌷پرسیدم با انارت میخواهی چه کنی؟ گفت: این انار روزی من است ولی قصد دارم امشب شما و برادرم را شریک کنم شب که شد محمد انار را قاچ کرد بسیار ترش بود. 🌷با خوردن دانه اول در منزل را زدند. پشت در رفتم دختر همسایه بود که می گفت :خاله به داد مادرم برس زن همسایه باردار بود و گاهی فشارش بالا می رفت سراغش رفتم هر چه از دستم بر می آمد انجام دادم ولی فایده نداشت 🌷ناگاه انار ترش محمد یادم آمد و فوراً به خانه برگشتم گفتم پسرم! همسایه مریض است، گمانم دوای دردش همین انار دستت باشد اجازه میدهی یک قاچ برایش ببرم. 🌷محمد نصف انار را به من داد و گفت یک تکه برای رسول نگه میدارم اگر همسایه خوب نشد، بیا سهم مرا هم ببر شتابان میوه را به مریض رساندم با خوردن انار حالش رفته رفته بهتر شد و با آسودگی خانه آمدم 🌷وقتی وارداتاق شدم محمدرا با تنها قاج باقی مانده انارِ قسمتش دیدم که به انتظارم نشسته بود. با تعجب پرسیدم: توچرا نخوابیدی؟ گفت همسایه خوب شد؟ پرسیدم انارت را چرا نخوردی؟ پاسخ داد: گفتم شاید بقیه انارهم لازم شود. 🌷میوه دلم با اصرار همان یک قاچ انار را دو نیم کرد و با هم خوردیم واین ازلذت بخش ترین انارهایی بودکه در طول عمرم چشیدم. 🔰کتاب ازقفس تاپرواز راوی:مادرشهید هنوزعکس شهید رادراین مجلس دارم. جگرگوشه ام فقط ۸سالش بودکه انارش رابخشید "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
عکس مجلس عروسی(خاطره نارگیری درپستهای قبل در۲قسمت نقل شد) سمت راست:کودکی شهیدبرزگر (دورش خط کشیده) تقریبا نیم قرن از عمراین عکس وخاطره می گذرد. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
868.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاهکار زندگي چيست؟ ⚡️اين که در ميان مردم زندگی کنی ولی هيچگاه به کسی زخم زبان نزنی ... دروغ نگویی ... کلک نزنی و سوء استفاده نکنی ... ⚡️نیازی ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺗﺤﻤﻞ" ﮐﻨﻴﻢ ، ⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ ... ⚡️ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی "ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ" يکدﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ ، ⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎنيم ... ⚡️ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ "ﺍﺻﻼﺡ" ﮐﻨﻴﻢ ، ⚡️ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ "ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮد ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ ... ⚡️حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ بیش ازحد ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ، ⚡️ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ "ﺩﺷﻤﻦ" ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ ... " ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ زندگی کردن شاهکار است ... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌