eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 اسیر شده بودیم! قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن ! بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود ! یه روز یکی از بچه های کم سواداومد و بهم گفت : من نمی تونم نامه بنویسم از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ می خوام بفرستمش برا بابام نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم! بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود ! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز هایت را فقط، به دو نفر بگو... "خودت و خدایت " در تنگنا به دو چیز تکیه کن... "صبر و دعا" در دنیا مراقب دو چیز باش... "پدر و مادر" از دو چیز نترس که به دست خداست... "روزی و مرگ" و به دو چیز هیچ وقت خیانت نکن... " رفاقت.همسرت" "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
. ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ ✍️ توکل برخدایت کن؛ کفایت میکندحتما؛ اگرخالص شوی بااو؛ صدایت میکندحتما"؛ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ اگربیهوده رنجیدی؛ ازاین دنیای بی رحمی؛ به درگاهش قناعت کن؛ عنایت میکندحتما"؛ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ دلت درمانده میمیرد؛ اگرغافل شوی ازاو؛ به هروقتی صدایش کن؛ حمایت میکندحتما"؛ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ خطاگرمیروی گاهی؛ به خلوت توبه کن بااو؛ گناهت ساده میبخشد؛ هدایت میکندحتما"؛ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ به لطفش شک نکن؛جانم اگردنیاحقیرت کرد؛ تورسم بندگی آموز؛ حمایت میکندحتما"؛ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ اگرغمگین اگرشادی؛ خدایی راپرستش کن؛ که هردم بهترینهارا؛ عطایت میکندحتما .... عیدتون مبارک. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی در نیمه‌های شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامه‌ای نوشت نوشت به نام خدا نامه‌ای بخدا از فلانی خدایا در بازار یک باب مغازه می‌خواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا دوستش که این نامه را دید گفت: دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا می‌خواهی برسانی؟ گفت: خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامه‌ات را بردار! نامه را رها کرد و برگشت صبح روز بعد ناصرالدین‌شاه به شکار می‌رفت که تندباد عظیمی برخاست طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت و شاه در میان گرد و خاک گم شد ملازمان شاه گفتند: اعلی‌حضرت! برگردیم شکار امروز ممکن نیست، شاه هم برگشت چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه فرود آورده بود شاه نامه را خواند و اشک ریخت گفت بروید این مرد را بیاورید رفتند کاتب نامه را آوردند کاتب در حالی که از استرس می‌ترسید تبسم شاه را دید اندکی آرام شد شاه پرسید: «این نامه توست؟» فقیر گفت: بلی ولی من به شاه ننوشته‌ام به خدایم نوشته‌ام شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواسته‌هایت را به جای آورم شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود بجا آورد در پایان فقیر گفت: «شکر خدا» شاه گفت: من دادم شکر خدا می‌کنی؟ فقیر گفت: اگر خدا نمی‌خواست تو یک ریال هم به کسی نمی‌دادی، اگر اهل بخشش هستی به دیگرانی بده که نامه نداشتند "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوزنی برلب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد عکس خودرا درآب دید پاهایش درنظرش باریک واندکی کوتاه جلوه کرد.غمگین شد؛اما شاخهای بلندوقشنگش راکه دیدشادمان ومغرورشد. درهمین حین چندشکارچیان قصداو کردند؛گوزن بسوی مرغزار گریخت؛ وچون چالاک می دوید به او نرسیدند، اماوقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیرکرد و نمی توانست به تندی بگریزد. صیادان همچنان به دنبالش بودند سررسیدندواوراگرفتند. گوزن چون گرفتارشد،باخودگفت: دریغا...پاهایم که ازآنهاناخوشنودبودم نجاتم دادنداماشاخهایم که به زیبایی آنهامی بالیدم گرفتارم کردند. چه بساگاهی ازچیزهایی که ازآن ها گله مندیم وناشکر؛ پله صعودمان باشد وچیزهایی که دررابطه باآنها مغروریم مایه سقوطمان باشد. *دکترالهی قمشه ای* "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🎂هر وقت عید یا ولادت یکی از ائمه می‌شد،حتما شیرینی یا شکلاتی چیزی می‌گرفت و می‌اومد خونه. 🎂اعتقاد داشت همون‌طور که توی روزهای شهادت نباید کم بذاریم، تو اعیاد و ولادت‌ها هم باید خوشحالی‌مون رو نشون بدیم. 🪶به روایت مادرشهید 👈راستی به گوش غربیها برسانید که پترس دیگرپسرفداکار کتاب درسی ایرانیان نیست؛بلکه آرمان وروح الله و... هستند که آرمانهای روح الله رابه تصویر می کشند وکشتی طوفان زده انقلابشان رانه بایک انگشت که باتمام وجودنگه می دارندونقشه دشمنان اسلام رانقش برآب می کنند. 🍰اسطوره ولایتمداری ایران روزت مبارک🌷 ۲۲سالگیت نشان دادکه دشمن دو ؛دوتایش خوب نیست. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
آدم ها خسته که شدند ؛ بی صدا تر از همیشه می روند ! احساسشان را بر می دارند و پاورچین پاورچین ، دور می شوند ! آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند ؛ یک روز صبرشان لبریز می شود ، کم می آورند ، همه چیز را به حالِ خود می گذارند و می روند ... همان هایی که تا دیروز ، دیوانه وار ، برایِ ماندن می جنگیدند ، همان هایی که سرشان برایِ مهربانی و هم صحبتی درد می کرد ؛ سکوت می کنند ، بی تفاوت می شوند ، و جوری می روند ؛ که هیچ پلی برایِ بازگشتشان ، نمانده باشد ... آدم ها به مرزِ هشدار که رسیدند ؛ آدمِ دیگری می شوند !!! مراقب آدمهای ساکت اطرافمان باشیم. که ناگهان زود دیرمیشود "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ یک جعبه کفش👞 ✍زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پیرمردباخودگفت:یعنی همسرم فقط دو بار در طول زندگی مشترک از دستم رنجیده ؟! اوبسیار از این بابت شادمان شد.سپس رو به همسرش کردو پرسید:این همه پول درجعبه چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت : آه عزیزم... این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.😂 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 این فیلم دست به دست بشه که ان شااااااااااالله امسال همه برای عیدغدیر آقاجانمون امیرالمومنین سنگ تموم بزارن و سنت «اطعام غدیر» بین همه مردم فراگیر بشه . "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65