تقدیم به معلمان وبچه های چند دهه پیش...
ما بچه هایی بودیم که....
پاکن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی،پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!
به بچه ها مثل کودکیمان...
قانع بودن...سادگی...صفا...را آموزش دهیم....تا فارغ ازدنیای مدرن به رشد تعالی روح برسند.
از معلمان..استادان .والدینم که موجب رشد وتعالی اینجانب شدند کمال تشکر وقدردانی دارم.
🆔@ShahidBarzegar65
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تحولی که یک روی زمین نشستن ایجاد کرد
#علامه_جعفری
🌸🌸🌸
🆔@ShahidBarzegar65
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دعا تقدیم همه شماخوبان...
بویژه اساتید ومعلمان دلسوز کانال
✨پهنه ای از بهشت و صدها اردیبهشت دیگر، در انتظارت …
از آغاز خلقت؛ آدمی معلم بسیارداشته.
اول معلم هستی ما انسانها..
.خالق بی همتا وکتاب آسمانیش.
دومین:پیامبران؛امامان؛اولیا ء الله
سومین:شهدا
چهارمین:مقام عظمای ولایت
پنجم:پدرومادر
ششم: معلمان...اساتید وبزرگوارانی که سالها برای روشنای جاده زندگی چراغ هدایت به دست گرفتندتا راه گم نکنیم.
🆔@ShahidBarzegar65
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج💚
اَلْلّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✨از حضور و فعالیت شما خوبان همیشه همراه بینهایت سپاسگذاریم....
ازاینکه کانال رو به اطرافیان خود معرفی میکنید قدردان شماهستیم...التماس دعا
همه دوستان قدیم وجدید :
بزرگواران :خوش آمدید.اجرتون باشهدا
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
💫اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
تعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۳صلوات محبت کنید...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود
و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود
استادی از آنجا میگذشت
او را دید و متوجه حالت پریشانش شد
و کنارش نشست
مرد جوان وقتی استاد را دید
بی اختیار گفت: عجیب آشفتهام
و همه چیز زندگیام به هم ریخته است
به شدت نیازمند آرامش هستم
و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند
و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت:
به این برگ نگاه کن
وقتی داخل آب میافتد خود را
به جریان آن میسپارد و با آن میرود
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار
جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت
سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت
و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت
استاد گفت: این سنگ را هم که دیدی
به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی
جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد
حال تو به من بگو
آیا آرامش سنگ را میخواهی
یا آرامش برگ را؟
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد
و گفت: اما برگ که آرام نیست
او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین میرود
و الآن معلوم نیست کجاست!؟
لااقل سنگ میداند کجا ایستاده و با وجودی
که در بالا و اطرافش آب جریان دارد
اما محکم ایستاده و تکان نمیخورد
من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!
استاد لبخندی زد و گفت:
پس چرا از جریانهای مخالف
و ناملایمات جاری زندگیات مینالی؟
اگر آرامش سنگ را برگزیدهای
پس تاب ناملایمات را هم داشته باش
و محکم هر جائی که هستی
آرام و قرار خود را از دست مده
استاد این را گفت و بلند شد تا برود
مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید
و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی
مرد جوان از استاد پرسید:
شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را
انتخاب میکردید یا آرامش برگ را؟
استاد لبخندی زد و گفت:
من در تمام زندگیام
با اطمینان به خالق رودخانه هستی
خودم را به جریان زندگی سپردهام
و چون میدانم در آغوش رودخانهای هستم
که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد
از افت و خیزهایش هرگز دلآشوب نمیشوم
من آرامش برگ را میپسندم
🆔@ShahidBarzegar65
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 حاج قاسم گفت منم به زودی به طهرانیمقدم میپیوندم
🔹روایت برادر شهید طهرانی مقدم از روز شهادت شهید.
حاج قاسم به من گفت نمیگذاریم بعد شهادت حاج حسن قدرت موشکی ایران فشل شود
🔸حاج حسن را از روی پیراهنش شناختیم چون هیچ چیزی باقی نمانده بود
🆔@ShahidBarzegar65
یادمه آخرین اعزام تا حرکت اتوبوس بدرقه اش کردم...
من تا ثانیه های آخر ازش دل نمیکندم.
همینطور که در راهرو اتوبوس سرپا ایستاده بودم ؛صدای اذان درشهرپیچید.
محمدعلی گفت:
بریم نماز تا سبک بال پروازکنیم.
مثل امام حسین(ع).
رفتیم وبعدازنماز به اصرارخودم محمدعلی و رفیقش شهید علیرضا شمعدانی رو به ساندویچی نزدیک ایستگاه اعزام بردم که یک وقت مسیر طولانیه گرسنه نمانند.
محمدعلی صندلی روبرو را انتخاب کرد وچشم از اتوبوس برنمیداشت.
صحبتها گل انداخت .
علیرضا گفت:آقای برزگر چرا واسه محمدعلی زن نمیگیری تا نتونه ازپیشت تکون بخوره؟😂👌
محمدعلی گفت:داداش به علیرضابگو ؛ازخودت بپرس...که یکسال ازمن بزرگتری...😡
بعدبه من گیربده😂
علیرضاهم درجوابش کم نیاورد وگفت:
ای بابا؛داش ممد...تو خوشکلی؛خوش تیپی؛ باکلاسی ؛ اسم ورسم داری ؛ثروتمندی؛وزنه برداری؛کشتی گیری؛فوتیبالیستی؛مومنی و.....من چی؟؟؟؟!
گفتم:مگه چیت کمه؟
خندیدگفت:دست رو دلم نزار داداش...
من هیچ کدوم از موارد داش ممد رو که ندارم هیچ...
خدا به ما یک بَرو رویِ خوشکل هم نداد😉
اگه جای داش ممد بودم...
تا حالا صد دفعه زن گرفته بودم...
با بمب خنده علیرضا ماهم منفجر شدیم..
بعدکه خنده ها فروکش کرد
محمدعلی گفت:
داداش علیرضا...به ظاهرکه نیس.
شاید باطنت قشنگ تر ازمن باشه که خودتم خبر نداری؟؟؟؟
مگه ندیدی غلام امام حسین لحظه آخر سرش روی دامن آقا امام حسین بود...
باتواضع سرشو پایین انداخت وهیچی نگفت.
با صدای بوق اتوبوس برادرم محمدعلی مثل برق از جا پرید؛و با علیرضا دوان دوان رفتن سمت اتوبوس که یک وقت حرکت نکنه...انگار میخواست مجلس عروسی برن ازبس اشتیاق داشتن...
منم رفتم سراغ دفترحساب، که صاحب مغازه محمدعلی رونشونم داد و گفت:داداش؛حساب شد.
گفتم:کی؟واسه چی؟؟؟!
گفت:اون آقایی که از پله اتوبوس میره بالا حساب کرد....
دوباره رفتم توی اتوبوس سراغش...
و تا لحظه آخر التماسش میکردم...
داداش جان ...برگردیا...مادر...من...
همه خانواده چشم به راهیم...
اصلا به عنوان روحانی برو...
اما برادرم سرشو پایین انداخته بود و از گریه شونه هاش می لرزید و میگفت:
داداش...من که خوابم رو برات تعریف کردم...
دیگه برنمیگردم.😢🕊💌
🕊خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
📚صاحب کتاب ازقفس تاپرواز
روایتگر:آقای هیبت الله برزگر
حاج هیبت(در واقع برادریست که شهیدرا از زمانی که یتیم شد( ۷سالگی )همچون فرزندازجان ودل در تربیتش کوشیدو بزرگ نمود.
🆔@ShahidBarzegar65
شهیدان محمدعلی برزگر و علیرضا شمعدانی ؛هردو باهم در مدرسه علمیه محمودیه فاروج درس خوندن؛هردو شاگرد ممتاز امام خمینی شدن؛ باهم جبهه رفتن؛باهم توی یک صندلی جاگرفتن؛باهم خط مقدم رفتن؛هردو جزو نوک پیکان حمله شهیدکاوه بودن؛محمدعلی آرپیجی زن؛وعلیرضا شمعدانی دستیارش بود.
باهم در یک مکان...دریک زمان...در عرض ۵دقیقه؛با ده ها گلوله خمپاره و کاتیوشا به شهادت رسیدند.
هردو شهیدگمنام شدند.هردو باهم شب قدر ۱۳۶۶تفحص شدند.وهردو در منطقه زادگاهشان تشییع وتدفین شدند.
روحشان شاد...یادشان گرامی.
راهشان پر رهرو....دعایشان برقرار....
🆔@ShahidBarzegar65
23.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطرهای عجیب از آیتالله بهجت
⭕️ داستان شنیدنی از ماجرای زنی که آیتالله بهجت به تشییع جنازه او رفت ...
🎙 استاد
حسینی_قمی
🆔@ShahidBarzegar65
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال یک دختربچه ۹ساله ازمدیر خود
که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند🙆👀💫
ما درکلاس ۲۴نفر هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره
به من میگه :
خانم محمدی ، شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه . . .
وبه بچه ها میگه: بچه ها ، گوش به حرف مبصر کنید ، تا برگردم .
شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت وکسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد ، آیا پیامبر(ص) ، به اندازه معلم ما ، بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه . . . اسلامی به هم نریزد ؟!
جواب مدیر وهابی برو فردا با ولی ات بیا کارش دارم ،
دانش آموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیرگفت: پس چرا ولیتو نیاووردی ، مگه نگفتم ولیتو بیار ؟ دانش آموز گفت: این ولیه منه دیگه .
مدیر عصبانی شدوگفت:
منظور من از ولی سرپرسته ، پدرته ، رفتی دوستتو آوردی؟
دانش آموز گفت: نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سرپرست ، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست ...
یاعلی مدد.
تا کور شود هرآنکه نتواند دید....
پیامبر وعلی واولادش...بهترین آموزگاران
بشریت بوده اند...
الهی یاریمان کن...زنده بمانیم تا امام حاضرمان را دریابیم.
🆔@ShahidBarzegar65