سر و صورتمان پر بود از خاک و غبار؛ حتی روی مژه هایمان خاک نشسته بود. شرجی هوای تابستان و گرمای دشت مهران هم که جای خود داشت؛ بدن ها زیر عرق بود و لباس ها پر از شوره!
وقتی از عملیات برگشتیم عقبه،
یک صف طولانی و پر پیچ و خم ایستاده بودند بروند حمام،
تدارکات لشکر سی چهل تا حمام صحرایی زده بود.
با بچه ها رفتیم آخر صف.
پشت سر من هم یک جوان بسیجی آمد و ایستاد؛ با چفیه صورتش را پوشانده بود.
تا نوبتمان شود، دو ساعتی طول کشید.
وقتی نوبتم رسید، طبق عادت به نفر پشت سری بفرما زدم.
داشت چفیه را از صورتش باز می کرد. خشکم زد؛
حاج قاسم سلیمانی بود!
فرمانده لشکر دو ساعت ایستاده بود توی صف حمام،مثل بقیه نیروها!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
مسلماني رفت خانه يك مسيحي ...
برايش انگور آوردند خورد،
برايش شراب آوردند گفت : حرام است
مسيحي گفت:
عجبا از شما مسلمانان انگور ميخوريد اما ميگوييد شراب حرام است
در حالي اين از آن بدست آمده...
مسلمان گفت:
ببين اين زن شماست و اين هم دختر شماست درسته ؟ * گفت بله *
گفت: ببين خدا اين را به شما حلال كرده
و آن را حرام...
در حالي كه آن از اين به دست آمده است...
مسيحي همانجا گفت:
أشْهَدُ أنّ لا اله الا الله و أشْهَدُ أنّ محمد رسول الله ...👌🏻
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شهیدمحمدعلی برزگر
متولد : ۵خرداد۱۳۴۵
محل تولد:خراسان شمالی-رستم آباد
محل تحصیل:مدرسه علمیه امام خمینی شهرکاشان
وضعیت تاهل:مجرد
مدرک تحصیلی:معادل لیسانس (سطوح حوزوی)
شهادت: ۱۰شهریور۱۳۶۵
تعداداعزام:۶دفعه
محل شهادت:حاج عمران عراق
عملیات:کربلای ۲
نحوه شهادت:ده ها گلوله کاتیوشا
فرمانده:شهیدمحمودکاوه
مسئولیت:خط شکن لشکر۵ویژه شهدا
به عبارتی نوک پیکان حمله
پُست:آرپیچی زن-
تفحص:خردادماه۱۳۶۶
مزار:خراسان شمالی-شهرستان فاروج- دوراهی مایوان سیاهدشت-
امامزاده جعفر(ابن الحسن المجتبی ع)- روبروی حرم-گلزارشهدا-
شهیدمحمدعلی برزگر
✨✨✨✨✨✨✨✨
شهیدبرزگر
چندروزمانده به اربعین متولدشد.
چندروزمانده به محرم به شهادت رسیدوگمنام شد.
پیکر سالمش درشب قدرتفحص گردید.
(تنهاپیکرسالم درمیان شهدای آن روز)
۲۷ماه رمضان درست روزتولدش یعنی ۵خردادبه خاک سپرده شد.
روزعیدفطر مراسم ختمش گرفته شد.
فرازی از وصیتنامه شهید👇
خدایا:
اگرهزار بار کشته شوم؛خاکسترم باقی بماند؛باز هم زنده شوم،بادشمنان اسلام به ستیز برمی خیزم...
خدایا من ۵باربه جبهه رفتم اما شهادت نصیب من گنهکارنشد.
این باربادلی خونین وقلبی سیاه بسویت آمده ام مرا بازمگردان.
و....
بسیاری ازدوستان مشخصات شهیدروخواستن...تقدیم شما.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/11533
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی
و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گُمم...
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم
نتوانستم آنی باشم که تو خواستی...
و هرگز دوست ندارم آنی باشم
که تو نمیخواهی .
مبادا رهایم کنی .
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی
“هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن...
هیچکس نمیتونه نقش خدارو توی زندگیت بازی کنه...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
خوش بحال کسانی که
هم زنجیر میزنند !!
و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند ..
هم سینه میزنند !!
و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند ..
هم اشک میریزند !!
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند ..
هم سفره می اندازند !!
هم نان از سفره زیردستان نمیکشند ..
آنوقت با افتخار میگویند :
" یاحسین "
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شهیدبرونسی میگفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم؛
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم.» تعجب کردیم.
بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر.»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش، داشت از حنجره اش خون می آمد؛
می گفت: آرزویی ندارم مگر شهادت
💎#شهيد_عبدالحسين_برونسی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#به_خدا_اعتماد_کن !
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو!
بگذار زندگی... با تو.... جریان یابد،
نه بی تو...
نگران این نباش که زندگیات زیر و رو شود، از کجا معلوم زیر زندگیات بهتر از رویش نباشد؟!
فراموش نکن وقتی خدا میخواد یه شروع دوباره بهت بده ؛
معمولا با یه پایان شروع میشه
برای همین دَر های بسته ی زندگی یه نشونه است!
نشونه اینکه دَرهای دیگه داره برات باز میشه!
شکرگزار فرازونشیبهای زندگی باشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#داستان_و_حکایت
شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفشفروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا او آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
وی یکییکی کفشها را امتحان کرد؛ اما هیچکدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد! بیش از ۱۰ جفت کفش دور و بر وی چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هرچه تمام به کار خود ادامه میداد.
وی دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
دید کفشها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، میدانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟!
فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند!
وی گفت: چهطور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره میکنی؟!
فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفشهای خودت است که هنگام واردشدن به مغازه به پا داشتی!!
مراقب انتخابهای زندگی خودباشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65