eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند: قد بلندی خوش چهره‌ای خوش تیپی ؛ حال دارم لابه لایِ استخوان‌های خاک خورده‌ات دنبالِ حرف مردم می گردم ...
61.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دوستان: چله زیارت عاشورا اربعین تموم میشه... "یا صاحب الزمان" آجرک الله فی مصیبت واردک... یارب المهدی...بحق المهدی اشفع صدرالمهدی...بظهورالحجه 🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚اللهم عجل لولیک الفرج✨ ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم. 🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐 👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری می‌شود. هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات. التماس دعا.... 🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه... 💫اللهم عجل لولیک الفرج. هدیه به اهلبیت (ع) سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج) امام وشهدا؛شهیدبرزگر.. ۸صلوات محبت کنید... رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج (الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید. ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
# داستان بسیار زیبا...❤️دوبرادر💚 دو برادر بودند ... برادر کوچکتر درعرض ۷سال زندگی مشترک صاحب دوفرزند شد. اما برادر بزرگتر ۱۲ سال درانتظار عنایتی از جانب پروردگاربود. این دو برادر در حیاط مشترک همراه با پدر ومادرخود زندگی می‌کردند. متاسفانه علاقه وتوجه بیش از حد والدین به نوه ها موجبات حسادت را فراهم نمود. روزی از روزها پدر بزرگ پسران وعروسها را صدا زد وگفت: میخواهم اموال وداراییم را بصورت قانونی بر فرزندانم تقسیم نمایم. ۸۰درصد برای پسر کوچکتر که دارای فرزنداست؛ منزل و۱۰درصداموال برای همسرم ؛ ۱۰درصد الباقی برای شما که فرزندی ندارید. دل عروس بزرگ از این تقسیم ناعادلانه شکست و همسر برای رهایی از تبعیض و حسادت بیش از حد ابزار کارش را برداشت و به بهانه مسافرت از پدرمادر خداحافظی کرد و همراه همسرش از آنجا برای همیشه به شهری دور کوچ کرد. آنها در لحظه ورودبه شهر صدای اذان را شنیدند و به مسجدرفتند؛ بعداز نماز صدای شخصی را شنید که به امام جماعت مسجد میگفت:قسمتی از دیوار آشپزخانه مسجد نیاز به مرمت دارد باید رفع شود. برادر بزرگتر که به بهانه کفش پوشیدن خودرا معطل کرده بود سراغشان رفت و کار را با دستمزد عادلانه برعهده گرفت. اما باید تا اتمام کار در مسجد به آنها پناه می‌دادند. کار به خوبی انجام شد و همینکه تصمیم گرفتند از مسجد بیرون بروند ؛همان شخص نزد اورفت وگفت: نزدیک پائیز است و منزلم نیاز به بازسازی دارد آیا با فلان مبلغ ساخت را می پذیری؟ مرد گفت:اگر جای خواب و خوراک من وهمسرم را تهیه کنیدقبول. یک ماه بعد دوباره شخص دیگر و همینطور....مرد آنجا بصورت سیار با دستمزد منصفانه کارکرد تا اینکه توانست زمین نزدیک قبرستان را خریداری نماید. روزها در قبرستان قبرمی کند ؛ منازل مسکونی را مرمت می‌کرد تا اینکه پیرزنی بخاطر فوت همسرش تنهاشد و از این زن وشوهر خواست در ازای مراقبت از او در یکی از اتاقهایش ساکن شوند. سه سال گذشت وپیرزن هم عمرش به سرآمد و آقای دکتر(پسر پیرزن) به پاس قدردانی ازاین زن ومرد منزل پدریش را به آنهابخشید تا جبران زحمات پدرومادرش را نماید. دکترمیگفت: روزها در کوره کارمیکردند تا بتوانم درس بخوانم اکنون حاصل زحمات خودشان که این منزل است برشما می بخشم.(من حاصل ۱۰سال انتظار آنها هستم چون صاحب فرزندنمیشدند). همسر مرد قصه زندگی خودشان را برای دکتر تعریف کرد و دکتر آنها را به مرکز ناباروری معرفی نمود و بدین ترتیب بعد از چندین ماه بالاخره عمل باموفقیت انجام شد و آنها صاحب فرزند(دوقولو) شدند. مرد به شکرانه این لطف الهی تصمیم گرفت دیوار شکسته مسجد را ترمیم نماید. دکتر از آنهاخواست ویلا باغی تهیه کنند و به عنوان نگهبان درآنجاساکن شوند وازطرفی تفرجگاه تابستان خانواده اش باشد...مرد باخرید ویلاباغ و انتقال به آنجا به جمع معماران ویلاسازی شمال کشور پیوست و این آغاز سرمایه داری و سالها بعد او یکی از ثروتمندان آن منطقه گشت. اما با این وجود از مسجد ونماز اول وقتش دست نکشید. یک روز در راه بازگشت از مسجد ؛ مردی را دید که درمیان زباله ها ضایعات بازیافتی را جداسازی میکند؛ به قصد کمک مقداری وسائل قابل استفاده به اوداد و ساندویچی برایش خرید. پسرجوان ساندویچ را به دونیم کرد و به سمت زباله دان حرکت کرد ؛ پدر...پدر...بیدارشو. مرد باکنجکاوی به طرف صدارفت؛ با ناباوری نگاهی به چهره شکسته مرد وِلو شده بر کارتن خوابیده افتاد که با سر وضعی ژولیده سیگار بردهان ؛ اورا می نگریست. هوشنگ تویی...؟؟؟!!!!! پسر گفت: آقا ازکجا پدرم را میشناسی؟ او گفت: هوشنگ زمانی برادر من بود. اما چرا باوجود ۸۰ درصد از زحمات پدر اینجا آمده ای؟ مرد ژولیده درحالیکه اشک‌هایش را با آستین پاک می‌کرد گفت: بعد از مرگ پدر؛ نمازم را ترک کردم و با رفیقان ناباب همراه شدم. همسرم طلاق گرفت ؛ خودم‌نیز جز این دوفرزند ؛هیچ چیز دراین عالم ندارم. توچه کردی به اینجارسیدی؟! حسین گفت: من هرچه دارم از... نماز اول وقت...دوستان خداشناس وبامعرفت دارم و مسجدپناهگاه ابدی من خواهد بود. این داستان زندگی بزرگواری است که نگارش نمودیم. 👌شماهم میتونید داستان زندگیتون رو بفرماییدمابصورت ناشناس میزاریم تابرای همه درس زندگی باشه. 🆔@ShahidBarzegar65
داعشی ها محاصره اش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...❤️ اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا...🍀 میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... 🌹امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 💔 🌷شهید_رضا_اسماعیلی
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موکب_امام_رضا از_باب_الجواد تا_باب_القبله_کربلا 💠از لطف نگاه شماست که زائران جز زیبایی در این راه نمی بینند؛ در سایه عنایت شما این حضور معنوی زیباست.... ┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زائران اباعبدالله این کلیپ مختص شماست؛مطمئنم بشنوید خستگی راه از تن درمیاد😍😓 عرقِ زائرالحسین علیه السلام
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🔸روایت تکان دهنده حامد عسکری از کسی که نذر کرده بود سایه زوار بشه
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 زیبایی های مسیر 🔸توصیف خانم عراقی از برگزاری مستمر موکب ها و برکاتش ➖➖➖➖➖ اینو بدون که .. اگه برای امام‌حسین پیراهن‌مشکی تنت می‌کنی اگه براش گریه می‌کنی اگه میری هیئت عزاداری می‌کنی همه اینا می‌تونه کارِ یک مادر باشه .. مادر خواسته برای ِپسرش عزاداری کنی ! تو انتخاب شده‌ی ِمادر ِحسینی : )
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰حاج اسماعیل دولابی فرمود: "حر بن ریاحی"اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد. "عمر سعد" هم اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد واولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد! وقتی حال خوبی داری يادت نرود “عاقبت به خيری‌” را بطلبی.
پارت ۱۰۱ شهید محمد علی برزگر.mp3
زمان: حجم: 4.25M
قسمت ۱۰۱ ازمجموعه خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر داستان/طلبه ناشناس 📚تاب ازقفس تاپرواز 🕊خاطرات شهید برزگر