eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم کانال : @oohhaoo .
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ هر روز برای آمدنت دعا می کنیم و برای نیامدنت کارهای زیادی...😞🍃 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
🍃 🧕 و 💁‍♂ دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز💔 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸 ✨سیدِ بزرگوارِ نورانی،ارزنده وبرجسته چرا ازتو کم برایمان گفته اند؟ چرا آنطور که سلبریتی هارا میشناسم تورا نشناختم؟ امام خمینی (ره) درباره ی شما فرمود: شهید بهشتی زیست و به شهادت رسید 🥀 دشمنی کردند با کسی که فکر تولید میکرد، کار راه می انداخت و پیش میرفت. دشمنی هایشان را با تو قطع نکردند درحالی که نمیدانستند،راهت ادامه دارد... و بشنوند ازما فرزندان انقلاب این نهضت ادامه دارد. در مسلخ عشق جز نکو‌ را نکشند💔🥀 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
سلام رفقا ✋🏻 حلال کنید امروز نرسیدیم زیاد پست بذاریم ممنون از صبوریتون 🌸
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی تو ای صاحب زمان بی قرارم هر زمان..... 💔 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌هفتادم #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 تنها خواستہ من دني
💙 :) 🌱 ارباب من من مات و مبهوت به حرف هاي اونها گوش مي كردم .. . مفهوم بعضي از كلمات رو نمي دونستم و درك نمي كردم ... اون كلمات واضح، عربي بود ... شايد رمز بود ... اما چه رمزي كه هر دوي اونها گريه مي كردن ... اونها كه نمي دونستن من به تلفن شون گوش مي كنم ... چند ثانيه بعد، دنيل اين سكوت مرگبار رو شكست ... - من رو ببخش بئا ... اين بار اصلا زمان خوبي براي رفتن نيست ... شايد سال ديگه ... و اون پريد وسط حرفش ... - مطمئني سال ديگه من و تو زنده ايم؟ ... يادته كريس هم مي خواست امسال با ما بياد؟ ... دوباره بغض راه گلوش رو سد كرد ... بغضي كه داشت من رو هم خفه مي كرد ... - اما اون ديگه نمي تونه بياد ... اون ديگه فرصت ديدن حرم هاي مقدس رو نداره ... كي مي دونه سال ديگه اي براي من و تو وجود داشته باشه؟ ... نفس هاي ساندرز دوباره عميق شده بود ... از عمقي خارج مي شد كه حرارت آتش و درد درونش با اونها كنده مي شد و بيرون مي اومد ... به زحمت بغضش رو كنترل كرد ... - كارآگاهي كه روي پرونده كريس كار مي كرد رو يادته؟ ... و دوباره سكوت ... - اون رفتارش با من مثل يه آدم عادي نيست ... دقيقا از زماني كه فهميد ما مسلمانيم ... طوري با من برمي خورد مي كنه كه ... بئاتريس ... من نمي تونم علت رفتارش رو پيدا كنم ... اگه به چيزي فكر كرده باشه كه حقيقت نداره ... و اگه چيزي رو نوشته باشه كه ... مي دوني اگه حدس من درست باشه ... چه اتفاقي ممكنه براي ما بيوفته؟ ... فكر مي كني كسي باور مي كنه ما ... صداي اشك هاي همسرش بلندتر از صداي خسته دنيل بود ... صدايي كه با بلند شدنش، همون نفس هاي خسته رو هم ساكت كرد ... فقط اشك مي ريخت بدون اينكه كلامي از زبانش خارج بشه ... و من گيج و سردرگم گوش مي كردم ... اون كلمات هر چه بود، رمز نبود ... اون اشك ها حقيقي بود ... براي چيزهايي كه من اصلا متوجه نمي شدم . .. حتي مفهوم اون لغات عربي رو هم نمي فهميدم ... چند بار صداش كرد ... آرام ... و با فاصله ... - بئاتريس ... بئاتريس ... اما هيچ پاسخي جز اشك نبود ... تا اينكه ... - فاطمه جان ... نمي دونستم يعني چي ... اما تنها كلمه اي بود كه اون بهش پاسخ داد ... صداي اشك ها آرام تر شد ... تا زماني كه فقط يك بغض عميق و سنگين باقي بود ... - تقص ري تو نيست ... اشتباه من بود دنيل ... من نبايد چنين سفري رو ازت مي خواستم ... ما هر دو مثل هميم ... بايد از اون كسي مي خواستم كه اين قطرات به خاطرش فرو ريخت ... اونقدر حس شون زنده بود كه انگار داشتم هر دوشون رو مي ديدم ... حس مي كردم از جاش بلند شده ... صداش آرام تر از قبل، توي گوشي مي پيچيد ... انگار گوشي از دهانش فاصله گرفته بود ... - ارباب من ... باور دارم كلماتم رو مي شنوي ... و ما رو مي يني ب ... ما مشتاق ديدار توئيم .. . اگر لايق ديدار تو هستيم ما رو بپذير ... اين بار صداي اشك هاي دنيل، بلندتر از كلمات همسرش بود ... و بي جواب، تلفن قطع شد ... حالا ديگه تنها صدايي كه توي گوش من مي پيچيد ... بوق هاي پي در پي تماس قطع شده بود ... 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
💙 :) 🌱 كلمات مقدس توي بخش تاسيسات دبيرستان ... بين اون موتورها و دستگاه ها نشسته بودم ... گيج، مات، مبهم ... خودم به يه علامت سوال تبديل شده بودم ... حس مي كردم بدنم يخ زده ... زيارت ... فاطمه ... اربعين ... من مفهوم هيچ كدوم از اين كلمات عربي رو نمي دونستم ... و نمي فهميدم خطاب بئاتريس ساندرز براي ارباب* چه كسي بود؟ ... اون مرد كي بود كه به خاطرش گريه كرد و ازش درخواست كرد؟ ... قطعا عيسي مسيح نبود ... لب تاپ رو از روي صندلي مقابلم برداشتم و اون كلمات رو با نزديك ترين املايي كه به ذهنم رسيد سرچ كردم ... حالا مفهوم رفتارهاي اون روز ساندرز رو مي فهميدم ... اون روز، اون فقط يك چيز مي خواست ... اينكه با خيال راحت بتونه همسرش رو براي انجام برنامه هاي ديني ببره ... فقط همين ... و من ندونسته مي خواستم اون رو مثل يه معادله حل كنم ... هر چند هنوز هم در نظرم اون يك فرمول چند بعدي و ناشناخته بود ... اما در اعماق وجودم چيزي شكست ... فهميده بودم اين حس ناشناخته و اين اشتياق عم قي كه در وجود اونها شكل گرفته ... در وجود كريس هم بوده ... اون هم مي خواسته با اونها همسفر بشه ... يكر س براي من يه قهرمان بود ... قهرماني كه براش احترام قائل بودم ... و اين سفر اشتياق اون بچه هم بود ... شايد من دركي از اين اشتياق نداشتم ... اما مي تونستم براي ني ا خواسته احترام قائل باشم ... تمام زمان باقي مونده تا بعد از ظهر و تعطيل شدن دبيرستان ... توي زير زمين تاسيسات موندم ... بدون يا نكه حتي بتونم نهاري رو كه آورده بودم بخورم ... نشسته بودم و به تمام حرف ها و اتفاقات اون مدت فكر مي كردم ... به ساندرز ... همسرش ... كريس ... و تمام افكار اشتباهي كه من رو به اون زيرزمين كشونده بود ... تمام اندوه اون روز اونها تقصير من بود و من مسببش بودم ... با بلند شدن صداي زنگ ... منم وسائلم رو جمع كردم و گذاشتم توي كيف ... صندلي هاي تاشو رو جمع كردم و با دست ديگه برداشتم ... و از اون زير زمين زدم بيرون ... گذاشتم شون كنار انبار و رفتم سمت دفتر مديريت ... جان پروياس هنوز توي دفترش بود ... با ديدن من از جاش بلند شد ... - كارآگاه منديپ ... چهره تون گرفته است ... پريدم وسط حرفش ... - اومدم بگم جاي نگراني نيست ... هيچ تهديدي دبيرستان شما رو هدف نگرفته ... اينطور كه مشخصه همه چيز بر مبناي يه سوءتفاهم بوده ... خيلي سعي كرد اسم اون سوءتفاهم رو از دهن من بيرون بكشه ... اما حتي اگر مي تونستم حرف بزنم ... شرمندگي و عذاب وجدان من در برابر ساندرز بيشتر از اين حرف ها بود ... 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
رادیو عقیقرادیو عقیق-حاج سید مجید بنی فاطمه(1).mp3
زمان: حجم: 2.7M
یــار شدم در حــرم♥️ حیدرڪرار شدم در حـــرم🕌 🎤 |فوق العاده|👌🏻 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
سلام عليكم رفقا از این جهت که بتونیم پست ها و مطالب کارآمد تری ان شاء الله داشته باشیم، باید اطلاعات
خب رفقا فهمیدیم که جمعیتمون بیشتر جوان و نوجوانه حالا بیشتر خانوم داریم یا آقا؟ EitaaBot.ir/poll/bdp?eitaafly هویت مخفی میماند، جهت خدمتگذاری بهتر، لطفا پاسخ بدید👆🏻
بسم رب الرئوف هر صبـح با سلام دلم جان گرفتہ اسٺ خونم پس از سـلام تو جریـان گرفتہ اسٺ... 🍃 اے فاتـح القلـوب، دلم ختم جملہ ے ما اَعرفُ بغیرڪ سلطان گرفتہ اسٺ... 🙃 💛