✍
" شـــوق شهادتـــــــــ "
+ سید ابراهیـم میگفت دفعه اول ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد ڪنار من ولے به من چیزے نشد..
_گفتم شاید مشڪل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم..
+ آمدم ایران و مباحث مالے خودم را حل ڪردم..
_ دفعه دوم
ڪه رفتم سوریه،باز خمپاره خورد ڪنار من و به من چیزے نشد..
گفتم شاید وابستگےبه خانواده و بچه هاست ڪه نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
+ و براے بار سوم
ڪه به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولے شهید نشدم..
_ به ایران ڪه آمدم نزد عارفے رفتم و از او مشڪلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
من ڪان لله كان الله له
تو براے خدا به جبهه نمے روے
براے شهادٺ می روے…
+نیتت را درست ڪن
خدا تو را قبول مے ڪند..
_ پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفے (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینے نبود..
رفت
و به
آرزويش
رسيد..
#شهید_مصطفےصدرزاده
#منتظر_ظهور
#دعای_فرج
🌷اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيک الْمُشْتَکى، وَعَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَالزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَالسَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ.🌷
@ShahidMohammadHadizolfaghari
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منتظر_ظهور
کیلیپ زیبایی از علی فانی
حضرت محمد(ص)
🌹«از زیبا ترین کار های ٱمت من انتظار است»🌹
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#جملات_ناب_شهدا
#شهید_امیرحاج_امینی
🌹
هیچ برگ📄 برنده ای ندارم رو کنم جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام:!! 🌷
اول« اینکه با این همه گناه دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند پس حتماً دوستم دارد...»
دوم« اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم...»
❤️❤️❤️❤️
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#معرفی_همرزمان
#شهید_مظلوم🌹
نــام : امیر
نـام خـانوادگـی : حاج امینی
نـام پـدر : نظرعلی
تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۰/۱۰/۰۵
مـحل تـولـد : ساوه
سـن : ۲۵ سـال
دیـن و مـذهب : اسلام شیعه
وضـعیت تاهل : مجرد
شـغل : بسیجی
مـلّیـت : ایران
دسـته اعـزامـی : بسیج
تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۰
کـشور شـهادت : ایران
مـحل شـهادت : شلمچه
عـملیـات : کربلای۵
نـحوه شـهادت : حوادث ناشی از درگیری
مـحل مـزار : بهشت زهرا (س)
وضـعیت پـیکر : مـشـخـص
موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا
قـطعـه : ۲۹
ردیـف : ۶۰
شـماره : ۱۰
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#وصیت_نامه_شهید🌹
یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟
دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.
پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که... برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت... .
دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.
ای حسین!
ای مظلوم کربلا!
ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم (به خواست او) شفاعتم کن و مگذار در این گرداب هلاکت هلاک گردم و ای خدا... .
بسیار بد و ضعیفم و در مقابل گناه، یارای مقاومت ندارم؛ زیرا هنوز نشناختمت و حتی در راه شناختت نیز زحمت نکشیده ام؛ زیرا ضعیف و پایبند به این دنیایم و نمی توانم از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا دل بکنم و در راه شناختت سختی کشم؛ سختی ای که پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیبم نمی گردد.
خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.
اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... .
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#خاطره_گوتاه
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت .
بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم "
گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟
قبرش کجاست ؟ "
مونده بودم چی بهش بگم ..
بعداز چند لحظه سکوت گفتم :
" شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره💓 ، قبر نداره .. چرا سراغشو می گیری ؟ "
با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد :
" کنار خونه ی ما تصویر یه شهید🌹 نصب کردند که مال #شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت :
" بابا این آقا کیه؟ "
گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید🌹 شدند . "
از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه .
چند شب پیش این #شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛
بهش گفته :
" دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛
چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم "
بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این #شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ؟ "
بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم ؛
فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خواهی #شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و #حجابت باش .. "
#حجاب_ارث_زهرا(ص)🌹
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#شوخی_شهدایی
#كاغذ_كمپوت
😂
نوبت به همرزم بسیجی ما رسید، خبرنگار میکروفن🎤 را گرفت جلو دهانش و گفت: «خودتان را معرفی کنید و اگر خاطره ای، پیامی📝، حرفی دارید بفرمایید
او بدون مقدمه و بي معرفي صدایش را بلند کرد و گفت: شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوتها🛢 را از قوطی جدا نکنند، اخر ما نباید بدانیم چه می خوریم؟ آلبالو می خواهیم رب گوجه فرنگی در می آید. رب گوجه فرنگی🍅 می خواهیم کمپوت گلابی است. آخر ما چه خاکی به سرمان بریزیم. به این امت #شهید پرور بگویید شما که می فرستید، درست بفرستید. اینقدر ما را حرص و جوش ندهید
خبرنگار همينطور هاج و واج فقط نگاه ميكرد😊😊😊
#شهدای_خندان_رزمندگان_دلاور
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#منتظر_ظهور
#دعای_فرج
🌷اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيک الْمُشْتَکى، وَعَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَالزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَالسَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ.🌷
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#خاطره_گوتاه
#شهید_سیدصادق_شفیعی
🌹
#شهید صادق شفیعی فرمانده تیپ ادوات لشکر بیست و پنج کربلا
همیشه در خصوص مهم بودن لحظه #شهادت برای هم رزم هایش صحبت میکرد .
میگفت :" آن دنیا خواهند پرسید هنگام شهادت در چه حالی بودید ؟"
ایشان هنگامی که وضو گرفته بودند و برای اقامه نماز آماده شده بودند ، خمپاره ای مقابلش به زمین نشست ...
او با وضو و لبخند رضایت بر لب و روز عید غدیر در جزیره مینو به دیدار مولایش🌷 شتافت.. 🌺
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#خاطره_از_شهید_ذوالفقاری
#_سیدروح_الله_میرصانع
#هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای👨✈️ حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت. دفعه اول حدود بیست روز طول کشید و کسی خبر نداشت.
چند بار به او زنگ☎️ زدم اما حرف خاصی نمی زد. نمی گفت که کجا رفته، تا اینکه برگشت و تعریف کرد که در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده.
بار دوم زمان کمتری را در مناطق درگیری بود. وقتی به نجف🕌 برگشت به منزل ما آمد. خیلی خوشحال شدم. به #هادی گفتم: چه خبر؟ توی اون مناطق چیکار می کنی؟!
#هادی می گفت: خدا ما رو برای جهاد آفریده، باید جلوی این آدم های از #خدا🕋 بی خبر بایستیم.
بعد یاد ماجرایی افتاد و گفت: این دفعه نزدیک بود #شهید بشم، اما #خدا🕋 نخواست!
باتعجب پرسیدم: چطور؟!
#هادی گفت: توی سامراء مشغول درگیری بودیم. نیروهای انتحاری داعش قصد داشتند با فریب نیروهای👨✈️ ما خودشان را به محدوده حرم🕌 برسانند.
در یکی از روزهای درگیری، یکی از نیروهای داعش خودش را تا نزدیک حرم🕌 رساند اما یکباره لو رفت!
چند نفر به دنبال او رفتند و این نیروی انتحاری🔥 وارد یک ساختمان شد. ما محاصره اش کردیم. من سریع به دنبال او وارد ساختمان شدم.
آن نیروی داعشی موضع گرفته بود و مرتب شلیک می کرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت دیوار بیرون می آمد به درک واصل می شد. بعد از چند دقیقه گلوله های من تمام شد و آرام از ساختمان🏢 بیرون آمدم.
یکی از دوستان من وارد ساختمان🏢 شد و من بیرون ایستادم.
چند دقیقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم که وارد ساختمان شوم. یکباره صدای مهیب انفجار🔥 من را به گوشه ای پرت کرد.
عامل انتحاری🔥 داعش که فهمیده بود نیروهای ما گلوله ندارد از مخفیگاه خودش بیرون آمد و خودش را به نیروهای ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر کرد ...
چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط چند ثانیه با #شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خیلی عجیب بود. دیوارهای داخل ساختمان🏢 خراب شده و خون شهدای ما به در و دیوار پاشیده بود. پیکرهای پاره پاره #شهدا همه جا ریخته بود...😔😭😭😭
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#شوخی_شهدایی
😅😅
سي و سه ، سه سيخ جيگر
آمد كنار پنجرۀ ماشين🚗. همين طور كه سرش پايين بود و قلمش🖊 رو كاغذ📄 پرسيد :«شماره ماشين🚗؟» راننده گفت:«سي و سه سه سيخ جيگر يه گوجه روش». بندۀ خدا سي و سه را نوشته و ننوشته. با تعجب پرسيد:«سي و سه چي؟» راننده سرش را با تظاهر به بي حوصلگي برگرداند كه يعني چند دفعه بگويم😁. بيچاره رو به دوستش كرد كه:«تو فهميدي؟» و او كله اش را تكان داد و شانه اش را بالا انداخت كه نه! بعد راننده گفت:«اصلاً خودت برو بخوان، چرا از من مي پرسي😂؟ تو كه حرف مرا قبول نداري!» و او رفت جلو ماشين، نگاهي به پلاك، نگاهي به ما، سرش را به علامت تأسف تكان داد كه:«امان از دست شما تهراني ها😂😂😂
#شهدای_خندان_رزمندگان_دلاور
@ShahidMohammadHadizolfaghari