eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم کانال : @oohhaoo .
مشاهده در ایتا
دانلود
لبخندِ خُدا🍃]° بَستھ بھ لبخندِ حُسین است پَس باش↶ پےِ آنچھ خوشایَندِ حُسینـ♥️" است تعریفِ من↶ از عشقـ💞/• ھمان بود ڪھ گفتم در بندِ کسے باش↶ ڪھ در بندِ حُسین استـ🙈}° 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیانات آیت الله جوادی آملی در مورد حضرت زینب سلام الله علیها 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
3.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ادامه کلیپ قبل 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
نازنین حالا که دیدی حرف حرف ناز شد جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم ناگهان دادم درآمد برملا این راز شد بس که جسمت ارباً اربا گشته زیر ضربه ها تا کمی دادم تکانت پیکر از هم باز شد حالت ترکیب جسمت شد علی در فاطمه در شکاف فرق و پهلو بغضشان ابراز شد زیردست و پای دشمن دنده های تو شکست هرچه آمد بر سرت از کوچه ها آغاز شد یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت هر چه آمد بر سرم با یک نفس احراز شد می شود از زخم هایت لشکر دشمن شمرد باز کن بال و پرت را لحظه پرواز شد ای مسیحا مرده بودم پای جسم پاره ات حرمت گیسوی زینب بودتا اعجاز شد 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
•|میگفت: اگه میخواید هر دو دنیاتون آباد بشه🍃 تا میتونید خودتونو بچسبونید به سیدالشهدا(ع)💔 یه ثانیه هم دامانشو رها نڪنید •|تا مسیرم به درِخانه ات افتادحسین💚 •|خانه آبادشدم،خانه‌ات آبادحسین💚 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
هر صبح یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَجیم سوره الانعام آیه 28 : بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ترجمه : (آنها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان می‌کردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتاده‌اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند بازمی‌گردند؛ آنها دروغگویانند. 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
‌ بہ‌قول‌سیدرضـا مـَن‌باخودم‌درگیرم اگہ‌ڪربلا‌نرم‌مـی‌میرم ... :)) 💔 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
Haj Mehdi RasooliHaj Mehdi Rasooli Havato Kardam.mp3
زمان: حجم: 10.45M
بزار منم بیام حــ♥️ــرم دورت بگردم... 🎤حاج مهدی رسولی 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
▪️توصیۀ علّامه حسینی طهرانی قدّس سرّه به مقاتل معتبر▪️ آیةالله حاج سیّدمحمّدصادق حسینی طهرانی مدّظلّه العالی 🔹معمولًا به طلّابى كه از شاگردانشان بودند و به تبليغ مى‏رفتند سفارش ميكردندبيشتر از لهوف و نفس ‏المهموم و مقتل مرحوم مقرّم استفاده كنند و از روضه ‏هائى كه در افواه مشهور است و سند ندارد يا در كتب معتبره نيامده اجتناب ورزند. 📚«نور مجرّد» ج ۲ ص ۴۶۶ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
💐خاطره از شهید🌺🌺🌺 💐عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه نيفتد. چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و در مقابل آن پسر قرار گرفت. شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... جوان پريد تو حرف و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي و خوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. شــب بعد از نماز، در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حرفهاي را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم! پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يک ماه از آن قضيه گذشــت،# ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب با اين ماجرا ميدانند. 📔 منبع کتاب 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔹 بابا! با خدا بساز، کار را درست می‌کند. 🔹 چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می‌خواهد، می‌کنی؟ 📚 به‌سوی محبوب، ص١٠٢ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari