3⃣5⃣أحکام
شک بعد از محل
س: مواقعى، بعد از نماز يا وسط نماز شك مىكنم كه تشهد گفتهام يا نه. از يك نفر شنيدهام كه براى جبران سجده و تشهد فراموش شده، سجده سهو كافيست، ولى برادرم مىگويد اگر يقين نداشته باشيد كه گفتهايد، بايد نماز، دوباره خوانده شود. در اين مورد تكليف چيست؟
ج) شك در تشهد بعد از نماز يا شك در آن پس از قيام براى ركعت بعد، اعتبار ندارد و بهطور كلى به شك در چيزى كه محل آن گذشته و همچنين شك بعد از سلام اعتنا نمىشود.
استفتائات مقام معظم رهبری
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رفیق_شهیدم 🌴
#شهدا_شرمنده_ایم😔
📌عـــــــــشــــ💔ـــــــق
یعنی استخوان
و یک پــلاک...
سالهای تنها زیر خاک💚
.
.
.
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#دلدادگی🌹
هرروز که از زندگی ..☘
واز شروع انقلاب میگذرد ..
و هر چه زندگی در ابعاد مختلف آن
پیچیده تر ،
سخت تر
و ظریف تر میشود ...
احساس شعف وعمق بیشتری میکنم .
این شعف ...
نه از سر بی دردی که اتفاقا شوق به
#غربال شدن است .
شوقی که خوف و رجا را توأمان باهم ..
به همراه دارد .
نمیدانم چطور بگویم ....
یک چیزی مثل شروع یک نبرد ....
نبردی که آرام آرام اوج میگیرد و....
هرچه پیش میرود ...
نیروها گرمتر و....
آبدیده تر و....
مصممم تر میشوند .
• شکافهای عمیق طبقاتی ...
• سیاستهای پیچیدهای که رمزگشایی از
آنها نیاز به ابزارهای معرفتی دارد....
• باریک شدن صراط حق وتمیز دادن حرکتها
وچهره های پیچیده نفاق وریا وتزویر ...
• ریزش ها ورویش های پیاپی ...
و....
• فشارهایی که گاها صدای شکسته شدن
استخوان هایت را بلند میکند ...
همه و همه ...
برایم ارزشمند و....
برای گذر از هر لحظه اش ...
همچون فتح خاکریزی در منطقه عملیاتی ...
خدای را شکر
وبرعزم راسخ خویش برای تداوم حرکت ،
از خدای مقتدر طلب استمداد میکنم .
وقتی بین دوراهی انفاق کردن و
ذخیره کردن میرسی ...
وقتی هنگام خرید ، سهمی هم برای
همنوع زمین خورده کنار میگذاری ...
وقتی جنگی بین نفس وفطرت سرمیگیرد ...
وتوباید یکی رادراین میان برگزینی ....
وقتی بین اخلاص وریا درگیر میشوی...
وقتی درسکان مسئولیتی انقلابی ایستاده ای و...
ازچپ و راست سنگرت رابه رگبار میبندند ...
آنجاست که ...
جنگ به اوج خود رسیده است و....
حالا ...
وقت محک خوردن است .
وقت آن است که زیرلب زمزمه کنی :
« مراعهدیست باجانان ...»
وبعداز گذر از این گردبادسهمگین ابتلاء....
خودرا یک پله بالاتر از دیروز مییابی ....
واین همان شیرینی زندگی مبارزاتی
یک انسان است ....
همان جایگاهی که ...
برایش زاده شدیم ...
و برایش خواهیم مرد ...🌱
.
.
.
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رفیق_شهیدم 😍
#آیه_قرآن📖
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💖
.
.
.
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#پسرک_فلافل_فروش 🌿
پارت اول کتاب
گــمــنــامــی
اوايل كار بود؛ حدود سال 1386. به سختي مشغول جمع آوري خاطرات شهيد هادي بوديم. شنيدم كه قبل از ما چند نفر ديگر از جمله دو نفر از بچه هاي مسجد موسي ابن جعفر(علیه السلام) چند مصاحبه با دوستان شهيد گرفته اند. سراغ آنها را گرفتم. بعد از تماس تلفني، قرار ملاقات گذاشتيم. سيد علي مصطفوي و دوست صميمي او، هادي ذوالفقاري، با يك كيف پر از كاغذ آمدند. سيد علي را از قبل مي شناختم؛ مسئول فرهنگي مسجد بود. او بسيار دلسوزانه فعاليت ميكرد. اما هادي را براي اولين بار ميديدم. آنها چهار مصاحبه انجام داده بودند كه متن آن را به من تحويل دادند. بعد هم درباره ي شخصيت شهيد ابراهيم هادي صحبت كرديم.
در اين مدت هادي ذوالفقاري ساكت بود. در پايان صحبت هاي سيد علي، رو به من كرد و گفت: شرمنده، ببخشيد، ميتونم مطلبي رو بگم؟ گفتم: بفرماييد. هادي با همان چهره ي با حيا و دوست داشتني گفت: قبل از ما و شما چند نفر ديگر به دنبال خاطرات شهيد ابراهيم هادي رفتند، اما هيچ كدام به چاپ كتاب نرسيد! شايد دليلش اين بوده كه مي خواستند خودشان را در كنار شهيد مطرح كنند. بعد سكوت كرد. همين طور كه با تعجب نگاهش ميكردم ادامه داد:
خواستم بگويم همينطور كه اين شهيد عاشق گمنامي بوده، شما هم سعي كنيد كه...
فهميدم چه چيزي ميخواهد بگويد، تا آخرش را خواندم. از اين دقت نظر او خيلي خوشم آمد.
اين برخورد اول سرآغاز آشنايي ما شد. بعد از آن بارها از هادي ذوالفقاري براي برگزاري يادواره ي شهدا و به خصوص يادواره ي شهيد ابراهيم هادي كمك گرفتيم.
او بهتر از آن چيزي بود كه فكر مي كرديم.
هادي بسيار شوخ طبع و خنده رو و در عين حال زرنگ و قوي بود. ايده هاي خوبي در كارهاي فرهنگي داشت. با اين حال هميشه كارهايش را در گمنامي انجام ميداد. دوست نداشت اسم او مطرح شود.
مدتي با چاپخانه هاي اطراف ميدان بهارستان همكاري ميكرد. پوسترها و برچسب هاي شهدا را چاپ ميكرد. زير بيشتر اين پوسترها به توصيه ي او نوشته بودند: جبهه ي فرهنگي، عليه تهاجم فرهنگي ـ گمنام.
رفاقت ما با هادي ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد مي زد و گريه ميكرد! بعد هم خبر عروج ملكوتي سيد علي مصطفوي را به من داد.
سال بعد همه ي دوستان را جمع كرد و تلاش نمود تا كتاب خاطرات سيد علي مصطفوي چاپ شود. او همه ي كارها را انجام ميداد اما ميگفت: راضي نيستم اسمي از من به ميان آيد.
كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علي، هادي بسيار غمگين بود.
نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود.
هادي بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن، راهي حوزهي علميه شد.
تابستان سال 1391 در نجف، گوشه ي حرم حضرت علي (علیه السلام) او را ديدم.
يك دشداشه ي عربي پوشيده بود و همراه چند طلبهي ديگر مشغول مباحثه بود. جلو رفتم و گفتم: هادي خودتي؟!
بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب گفتم: اينجا چيكار ميكني؟ بدون مكث و با همان لبخند هميشگي گفت: اومدم اينجا برا شهادت!
خنديدم و به شوخي گفتم: برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند، كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن.
دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكي ديگر از دوستان پيامكي براي من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: «هادي ذوالفقاري، از شهر سامرا به كاروان شهيدان پيوست».
براي شهادت هادي گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را فقط بايد در عزاي حضرت زهرا(علیها السلام) ريخت. اما خيلي درباره ي او فكر كردم.
هادي چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد را براي خودش هموار كرد؟ اينها سؤالاتي است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و براي پاسخ به اين سؤاالت به دنبال خاطرات هادي رفتيم.
اما در اولين مصاحبه يکي از دوستان روحاني مطلبي گفت که تأييد اين سخنان بود. او براي معرفي هادي ذوالفقاري گفت: وقتي انساني کارهايش را براي خدا و پنهاني انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار ميکند.
هادي ذوالفقاري مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادي ذوالفقاري زياد شنيده اي و بعد از اين بيشتر خواهي شنيد.
#حدیث🕊
امام على عليه السلام:
بِئسَ الغَريمُ النَّومُ؛ يُفني قَصيرَ العُمرِ، و يُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ
خواب، بد طلبکارى است، عمر کوتاه را نابود می کند و پاداش بسیار را از بین مى برد
غررالحكم حدیث4416
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
4⃣5⃣احکام
فاش كردن اسرار بيمار براى پيشرفت علم پزشكى
س: آيا جهت امر آموزش بالينى دانشجويان و انترنها و رزيدنتها مجاز هستيم شرح حال مريض و بعضاً اسرار وى را در جمع پزشکان مطرح کنيم يا خير؟
ج) اگر اين امر به مصلحت بيمار بوده و يا براى آموزش دانشجويان مفيد باشد مانعى ندارد
استفتائات مقام معظم رهبری
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رفیق_شهیدم 💞
بـایـد اعتـرافـ ڪنم ڪه عڪس نگاهٺان ؛
عڪس لبخنـدٺ ؛🙃
جـامـاندݧ را ؛🥀
بـدجـور بہ رخمـاݩ مےڪشد...💔
٣ روز تا زمینے شدنت
آسماݩ نشیـݩ ِمݩ
#رفیق_شهیدم 🌱
#شهید_محمد_هادی_ذولفقاری 🌿
#شهدا_شرمنده_ایم☘
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ شهادت دلبریدن از عاطفهها:
حضرت آیتالله امام خامنهای: «شهدای عزیز ما و ایثارگران ما کسانی هستند که از همهی خواستههای شخصی خود دل بریدند. این به زبان آسان است. فقط دل بریدن از پول و مال و سرمایه نیست؛ دل بریدن از عواطف است. شهید از مهر مادر، از سایهی پدر، از لبخند کودک، از عشق همسر دل میبُرد و به سوی انجام وظیفه حرکت میکند.» الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌹«شادی روح مادر شهید محمد هادی ذوالفقاری صلوات»🌹
.
.
.
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️