#شهید_سید_مرتضی_آوینی
شرط ورود در جمع #شهدا ، #اخلاص است و اگر این شرط را داری ، چه تفاوتی می کند که #نامت چیست و #شغلت چیست .
#هفتم_مهرماه
روز #آتش_نشانی و #ایمنی
یاد و خاطره #شهدای_آتش_نشان را گرامی می داریم .
شادی روح #شهدا و #امام_شهدا و #شهدای_آتش_نشان
#صلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
📜 #شهدا
▪️انسان زمانی که با #خداوند ملاقات می کند باید بتواند سرش را بالا کند.
امام حسین(ع) که در راه امر به معروف و نهی از منکر گام برداشت،چنان دوستانی پیدا کرد که در ظهر عاشورا خودشان را #سپر بلای امام کرده و تمام بدنشان پر از تیر دشمنان شد.
🔺آیت الله #حائری_شیرازی
🌹🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل3⃣ #آنـروزها
از همان ایام پسرها را با خودم به مسجد #انصارالعباس می بردم. بچه ها را در واحد نوجوانان بسیج ثبت نام کردم. آنها هم در کلاسهای #قرآن و #اردوها شرکت می کردند.
دوران راهنمایی را در مدرسه شهید #توپچی درس خواند. درسش بد نبود، اما کمی بازیگوش شده بود. همان موقع کلاس ورزش های #رزمی می رفت. مثل بقیه هم سن و سال هایش به #فوتبال خیلی علاقه داشت.
سیکلش را که گرفت، برای ادامه تحصیل راهی دبیرستان #شهدا گردید. اما از همان سالهای اولیه دبیرستان، زمزمه #ترک_تحصیل را کوک کرد!
می گفت می خواهم بروم سر کار، از درس خسته شده ام، من توان درس خواندن ندارم و...
البته همه اینها بهانه های دوران جوانی بود. در نهایت درس را رها کرد. مدتی بیکار و دنبال بازی و... بود. بعد هم به سراغ کار رفت.
ما که خبر نداشتیم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتی در یک تولیدی و بعد مغازه یکی از دوستانش مشغول #فلافل_فروشی شد.
[۳]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل4⃣ #پسرک_فلافل_فروش
رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بود. تا اینکه یک شب مراسم #یادواره_شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.
در پایان مراسم دیدم همان #پسرک_فلافل_فروش انتهای مسجد نشسته! به سیدعلی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد.
سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد او را در جمع بچه های بسیج وارد کرد و گفت: ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید!
خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم. بعد سید علی گفت: چی شد اینطرفا اومدی؟!
او هم با #صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد می شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم چه خبره که شما رو دیدم.
سیدعلی خندید و گفت: پس #شهدا تو رو #دعوت کردن.
بعد با هم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم. یک #کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما باتعجب به آن نگاه می کرد. سید علی گفت: اگه دوست داری بگذار روی سرت.
او هم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من می یاد؟
سیدعلی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه #سرت_کلاه_گذاشتند!
همه خندیدیم. اما واقعیت همانی بود که سید گفت. این پسر را گویی شهدا در همان مراسم #انتخاب کردند.
پسرک فلافل فروش، همان #هادی_ذوالفقاری بود که سیدعلی مصطفوی(همسفر شهدا) او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد.
[۲]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari