#مهندسی_فکر ۱۲ ⚜ تفکر در لحظه ی آغاز زندگیِ آخرتی مون و کیفیتِ زندگی مون، بعد از تولد به برزخ، زیباترین و ارزشمندترین بخشِ تفکر هر انسانه... تفکری که اونو از شقاوت ابدی، دور میکنه. @ostad_shojae 🌺🍃 @ShahidMohammadHasanGhasemi

﷽🌸🍃 ✅پنج فریاد_امام زمان(عج) هنگام ظهور از کنار کعبه: 🍃هنگامی که قائم (عج) ظهور می کند بین رکن و مقام می ایستد و پنج فریاد می کشد: 🍃الاول الا یا اهل العالم! انا الامام القائم (ع) 1⃣ هان ای اهل عالم، من امام قائم (ع) هستم... 🍃الثانی الا یااهل العالم! اناالصمصام المنتقم 2⃣ هان ای اهل عالم، من شمشیر برنده ی انتقام هستم. 🍃الثالث الا یااهل العالم! ان جدی الحسین (ع) قتلوه عطشان 3⃣ هان ای اهل عالم همانا جد من حسین (ع) را تشنه شهید کردند. 🍃الرابع الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین (ع) طرحوه عریانا 4⃣ هان ای اهل عالم، همانا جدم حسین (ع) را برهنه رها کردند. 🍃الخامس الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین (ع) سحقوه عدوانا 5⃣ هان ای اهل عالم، همانا جدم حسین (ع) را با دشمنی پایمال نمودند. 📚الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، ج٢، ص٢٤٦ @ShahidMohammadHasanGhasemi

📽 دانلود #کلیپ 📝 #وظایف_منتظران 👤 استاد #رائفی_پور #پیشنهاد_دانلود👌 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج #کانال در انتظار گل نرگس @darentezar14 🌺🍃 @ShahidMohammadHasanGhasemi

امنیت، پس از ظهور 🏷در حالی که پیش از ظهور حضرت مهدی، شرایط ناامنی بر جهان چیره است، یکی از بنیادی ترین کارهای حضرت، باز گرداندن امنیت به جامعه است. با برنامه ریزی دقیقی که آن زمان انجام میشود، در مدت کوتاهی امنیت در همه زمینه ها به جامعه باز می گردد. امنیتی که بشر هرگز قبل از آن تجربه نکرده است. امنیت، ابعاد مختلفی دارد که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم: 1️⃣ امنیت جاده ها: به گونه ای که زنان جوان از جایی به جای دیگر، بدون همراهیِ مَحرمی، سفر میکنند و در امان هستند. 2️⃣ امنیت قضایی: به گونه ای که مردم از اینکه ممکن است حقشان پایمال شود، کوچکترین بیمی ندارند. 3️⃣ امنیت مالی: تا جایی فراگیر میشود که اگر کسی دست در جیب دیگری ببرد، هرگز احتمال دزدی داده نمیشود برای تمام موارد فوق، احادیثی داریم که جهت اختصار، به همین اندازه بسنده میکنیم 📚منابع در کتاب موعودنامه، تونه ای، ص۱۲۳ ‌ @darentezar14 🌺🍃 @ShahidMohammadHasanGhasemi

﷽ 🌹 حماسه‌ سازان آخرالزمان چه روحیاتی دارند؟ 🎤 #استاد_پناهیان 🌙💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 💖🌙 #کانال در انتظار گل نرگس @darentezar14 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 @ShahidMohammadHasanGhasemi

حیثیت خودش را به آتش کشید گزارش جالب شبکه الجدید لبنان در مورد خفت و خواری انگلیس و قدرت ایران دولت انگلیس با آتش بازی کرد و حیثیت خودش را به آتش کشید... @AntiBBC @ShahidMohammadHasanGhasemi

⚠️هشدار جدی به حجاج (چهارم) ✨تمام الحج لقاء الامام ✨ واین مطلبیست که خیلی از حجاج نمیدونن! 👈مطالبی مهدوی و بسیار شنیدنی نهایت سعی در رساندن این فایل به دست حجاج رو داشته باشیم 🙏 @arbaeenc313 🌺🍃 @ShahidMohammadHasanGhasemi

از دستنوشته های #شهید_محمدحسن_قاسمی در دوران تصدی بر بیمارستان میدانی در حلب، #سوریه #بازنشر_سومین_سالگرد_شهادت @ShahidMohammadHasanGhasemi

بسم الله روز سختی بود. با زبان روزه از صبح تا افطار پشت فرمان بودم و کارهای مختلفی انجام دادم. افطار که شد مقر نصر بودم. حاج قاسم آمد. ادای احترامی کردم و برای خوردن افطار اجازه مرخصی خواستم. رخصت گرفتم. محافظ حاج قاسم نگاه چپی به کلت برونینگ کمرم کرد. توپخانه شدید می‌زد. می‌دانستم خبری باید در خلصه باشد. خنده‌ حاج قاسم می‌گفت خبر خاصی نیست. افطار کردم. داوود گفت دور ما در زیتان شلوغ شده. حرکت کردیم به سمت عامر تا وضع بیمارستان را چک کنیم. در مسیر داوود گفت: محاصره شدیم. به سرعت به خلصه رفتیم که به امور برسیم. من بودم و حاج یعقوب فرمانده بهداری حلب. داوود ترکش خورده بود و دور تا دورش خمپاره می‌خورد. یک عده را با آمبولانس فرستاده بود خلصه و خودش پیاده زده بود به راه. قضیه پیاده رفتنش طولانی است. چراغ خاموش حرکت کردیم به سمت برنه. تویوتا هایلوکس داخلش چراغ‌های اضافی و به درد نخوری دارد که لامذهب اصلا نمی‌گذارد در شب استتار کنیم. تک پوش آبی به تن داشتم درآوردم و روی چراغ‌های داخل ماشین انداختم. ادامه مسیر را برهنه می‌راندم. لعنت بر پدر و مادر پشه‌ها که در همین فرصت کمر و شکمم را به فنا دادند. برنه خبری نبود. تازه خبر پیاده رفتن داوود به گوشمان رسید. چراغ خاموش برگشتیم. گلوله‌های بی‌هدف زیاد به طرفمان می‌آمد ولی چیزی به ما نخورد. بیشتر از گلوله باید مواظب ماشین‌ها و تانک‌های چراغ خاموش مسیر بودم. برگشتیم خلصه. پیاده رفتیم طرف زیتان دنبال داوود. وسط راه حاج یعقوب منع کرد. برگشتم. داوود پیاده رسید. رفتیم ‌پیش خط خودی که پیاده‌ها را نزنید خودی هستند. داوود را سوار کردیم. ترکش به کمرش خورده بود. نفهمیده بود می‌گفت کمرم گرفته. پانسمان کردم. دنبال بچه‌های سوری زیتان رفتم نصر. گفتند زیتان امن است، نترس. برگشتم مقر خاطره نوشتم. ✍#شهید_محمدحسن_قاسمی #بازنشر_سومین_سالگرد_شهادت @ShahidMohammadHasanGhasemi