eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
4.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
526 ویدیو
20 فایل
📌 آخرین ماموریت بسیجی شهادت است |🗓|تاسیس کانال↵ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ { یک‌هفتہ‌بعدازانتشارکلیپ‌شهادت‌} |💛|خادم‌↵ @Seyed_fz |📖|محفل‌قرآنی↵ https://eitaa.com/joinchat/2943090802C8e98ae06c6 |📚|محفل‌چلہ‌ها↵ https://eitaa.com/joinchat/843055297C91379d9a73
مشاهده در ایتا
دانلود
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده
🌿🌸 به‌ راستی اگر خداوند گريه را به انسان نبخشيده بود، هيچ‌چيز نمی‌توانست كدورتی را كه با گناه بر آيينه‌ی فطرتش می‌نشيند پاك كند. - شهید مرتضی آوینی 💛 @ShahidMostafaSadrzadeh
دل خوش نکرده‌ایم به اعمال خیر خود ما را غم حسین سرافراز می‌کند ... امیری حسین و نعم الامیر (: یه کربلای مادری 💛🌱 - عیدتون مبارک رفقا 🌸 + حقیقتا حسی که تو حرم امام حسین داشتم خیلی برام عجیب بود معمولا نزدیک شدن به امام باعث اروم شدنم می شد ؛ ولی تو حرم امام حسین هر چی نزدیک تر می شدم بیشتر قلبم بی قرار می شد ؛ بیشتر اشکام جاری می شد . بی قراری انگار سوغات این سفرِ ... راستش قبلا یه صوت شنیده بودم ، دیشب تو این حالتم یادش افتادم . یه پسری بوده که خلاصه همه جور گناهی داشته و وضعیتش خیلی بد بوده ، فکر کنم برادرش میره پیش یه عالم میگه چیکار کنم برادرم ادم درستی بشه ؟ اون عالم بهش میگه ببرش کربلا ، سه بار بگو صل الله علیک یا ابا عبدالله اگه گریه کرد ، ادم خوبی میشه ؛ اگه گریه نکرد دیگه نمیشه کاری کرد! خلاصه داستان این بود که دو تایی میرن و برادرش دوبار سلام نیده و بار سوم که سلام میده اون پسر میوفته رو زمین و بلند بلند گریه می کنه و بعدش هم توبه می کنه ! حس می کنم این داستان رو الان فهمیدم . حس بی قراریِ تو حرم امام حسین اون قدر زیاد بود که بعد از جدا شدن از ضریح هم همچنان گریه می کردم حقیقتا قلبم متلاشی شده بود . نمی دونم چرا تو حرم انگار تصورات ادم نسبت به روضه ها خیلی شفاف تر و واضح تر هست . عمیقا روضه ای که امام زمان خوندن برای داخل حرم سنگینه ... جایی که قلبت تو بی قرار ترین حالت خودشه ؛ روضه‌ی باز ناحیه مقدسه دیگه قلبت رو پاره پاره می کنه 💔 + گاهی ناحیه مقدسه بخونیم ، عمیق ، دقیق ، دردناک و واقعی و از همه مهم تر که روضه خون امام زمان هست (:
حضرت مسلم یا سفیر الحسین (:
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ،تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان های کربلاء گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند - غریبِ عالم ...! گودی قتلگاه انگار نفس کشیدن سخته (: جایی که ... بذار عربیش رو بگم و رد شم ...! وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ - خوب یادمه سرِ عبارت سومی چه قدر تو حرمتون گریه کردم (:🌿💔 زیارت ناحیه مقدسه است ، اگه دل دارین برین ترجمه اش رو بخونین ...
سلام دوستان(: ما یه تشکل دخترانه دهه هشتادی هستیم به اسم ستیا که توی عرصه‌ی نوجوان فعالیت داریم🌝🤍 برای تکمیل تیم رسانه مون به یه تعداد خانم که دست به قلمشون خوبه نیاز داریم که توی تیم نویسندگی مون کمکمون کنن اگر تمایل به همکاری داشتید ممنون میشم به این آیدی پیام بدید👇 @Sasanpoor313
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ سلام بر آن گونه خاک آلوده
🌿🌸 خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطری را سبب تسکین است 🌱 💛 @ShahidMostafaSadrzadeh
سلام بر سقای کربلا (: السلام علیک یابن امیرالمومنین ❤️ - برام عجیبه که حسی که تو حرم اقا اباالفضل داشتم شبیه حسام تو حرم حضرت معصومه بود ...! نمی دونم دقیقا چرا ... تو حرم به یاد داداش مصطفی بودم . اینکه نذر اقا اباالفضل بود و اقا تو روز تاسوعا خریدش (:💔
آب بہ خیمہ نرسید فدای سرت (:🌱💔
شب جمعہ قبل بین دو تا حرم نشستہ بودیم ... راست رو نگاه می کردیم حرم اقا اباالفضل بود و چپ رو نگاه می کردین حرم ارباب (((:💔 چه رویای دلنشینی بود !
أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ سلام بر آن بدنِ جامه به غنیمت رفته
🌿 ما در این راه مسیری به خدا میجوییم آخرین بیت ز دلتنگی خود میگوییم ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
حرم باب الحوائج موسی بن جعفر 💚 و امام جود و کرم امام جواد 💛
شهید مصطفی صدرزاده
حرم باب الحوائج موسی بن جعفر 💚 و امام جود و کرم امام جواد 💛
راستش تو حرم نمی شد گوشی ببری! به همین دلیل تنها عکسی که دارم همینه... اما باید بگم فقط دو ساعت تو این حرم عزیز بودیم حرمی که ما ایرانیا حسابی مدیون خانواده شونیم (: بالاخره بچه های امام کاظم برکت ایران شدن و ما امام رضا و حضرت معصومه و شاهچراغ رو داریم . کرامتای این خانواده یه جدری تو دلمون نشسته که تو بعضی از حرم ها یه جدری حس آشنا و راحتی داری که انگار بار ها تو این حرم بودی و تو گوشه گوشه‌ی این قدم قدم زدی! البته شاید با پای دلمون خیلی تو این حرم پرسه زده باشیم (: ۲ ساعت حرم بودیم اما زمان به لطف خدا برکت دلنشینی داشت ... این شعر خوندش تو این حرم خیلی قشنگ بود انچه همیشه طالبش چندین برابر بود ، نان و پنیر سفره‌ی موسی بن جعفر بود ...
و سلام بر پناهِ شب هایِ دلتنگی (:🌱
شهید مصطفی صدرزاده
و سلام بر پناهِ شب هایِ دلتنگی (:🌱
به نظرم پناه یعنی وقتی خسته ای ، وقتی دلت گرفته ، وقتی گم شدی ، وقتی راه رو اشتباه رفتی ، وقتی خطا کردی ، وقتی بد شدی ، وقتی دردسر شدی و ... بتونی بری و زیر سایه‌ی مهربونشون وایسی و بگی من اشتباه کردم و بدونی و مطمئن باشی که اونا نه تنها ردت نمی کنن بلکه بغلت می کنن . می دونی ، پناه بودن اهل بیت برا ما بچه شیعه ها یه چیزی فرا تر از بحث قبول کردنِ ... مسئله اینجاست که بچه ای که اشتباه کنه رو دور نمیندازن! ما بچه‌ی این خونواده ایم ... یه بچه‌ی بد ... یه بچه‌ی خرابکار ! اما صاحبخونه عجیب مهربونه ، عجیب هوای بچه هاشو داره و عجیب تر هیچ وقت رهاشون نمی کنه . و من چه قدر خوشحالم که از کلمات تاکیدی خیلی راحت و بدون ترس می تونم در مورد این خونواده استفاده کنم (: اینکه آدم پناهی داشته باشه که همیشه بتونه روش حساب کنه اسمش چیزی غیر از خوشبختیہ؟! - حرم خانوم حضرت معصومه @ShahidMostafaSadrzadeh
پدر باب الحوایج .mp3
2.59M
پدر باب الحوایج (: - من هر باری میام تو این حرم بارون میباره! @ShahidMostafaSadrzadeh
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ سلام بر آن دندان هایی که با چوب خیزران زده شده
🌱 منم شبيه حضورے كه هست ، اما نيست ... تويـے شبيه خيالے كه نيست، اما هست... ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
و اما سامرا ...! کللللی تو این حرم حس خوب گرفتم من شیفته‌ی آرومی و مهربونی و آشناییِ این حرم شدم ، حرم که میگم یعنی خونه‌ی امام هادی و امام حسن عسکری (: حقیقتا خونه‌ی پدری بود ... خیلی آشنا بود خییییییلی! و البته غریب ...
غریب بودن این حرم باعث می شد قلبم به درد بیاد . شاید به خاطر نیمه کار بودن حرمِ که حس غریبی بیشتر حس میشه ولی هر چی هست با اینکه حرم نیمه کار بود یه ابهت دلنشین و دلبری داشت که واقعا آدمو غرق می کرد تو خودش (: حقیقتا من که حس خونه‌ی پدری داشتم از هممممه دلنشین تر این بود که می شد تو حرم خوابید ! تو حیات از این ویو نصف شب چشای خوابالوت رو باز کنی و یه گنبد بزرگ و طلایی و دلبر ببینی و بدونی که چه قدر خوشبختی! خدای من ... عمیقا دلتنگ شدم!