eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
4.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
527 ویدیو
20 فایل
📌 آخرین ماموریت بسیجی شهادت است |🗓|تاسیس کانال↵ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ { یک‌هفتہ‌بعدازانتشارکلیپ‌شهادت‌} |💛|خادم‌↵ @Seyed_fz |📖|محفل‌قرآنی↵ https://eitaa.com/joinchat/2943090802C8e98ae06c6 |📚|محفل‌چلہ‌ها↵ https://eitaa.com/joinchat/843055297C91379d9a73
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مصطفی صدرزاده
عاشق به خواب تن ندهد جز به خواب مرگ! وآن هم بدین امید که بیند جمال دوست...
و خواب چه مشقتی شده است این ایام برای دلم ... و ندانستم قدر آرامشی که شب ها داشتم . می شود امشب خوابم را با آمدنت خوش کنی ؟!؟ خوش می شود هم خواب و هم دلم :) دل خوشی کوچکی داشته باشد این دل هم بد نیست ... نظری کن به دلم حال دلم خوب شود حال احوال رفیقت به خدا جالب نیست :) غم دل با که بگویم ؟!؟ فقط بیا به خوابم و داد بزن سرم ... همین ...! آن قدر بلند باشد که از خواب بیدار شوم . نه تنها از خواب شب بلکه از این خواب که مدت هاست دچارش شده ام . نامش را غفلت می گویند . خودمانی که بگویم ... می شود : گــــــــــم شده ام ... در این شلوغی ها در این در هم بر هم ها در این رشته های طولانی فکر .... و از اشک های نداشته ام که نمی دانم چرا چشمه اش خشکیده است :) در گلو می‌شکند ناله‌ام از رقت دل قصه‌ها هست ولی طاقت ابرازم نیست! جدیدا حرفام چال میشن ... کاش اجازه میدادی برات بنویسمشون ... اخ یادم نبود گم که میشم اجازه نوشتن نمیدی ... مانند بیابان خشکیده ای شده ام که باران مدت هاست دارد می بارد رویش .... منتها طراوتی ندارد.... آن قدر خشک است که آب هنوز به عمقش نرسیده است .... حس می کنم حرف هایم زیادی مبهم شده است . خودم نمی دانم چرا از هر جا تیکه تیکه برایت می گویم ... شاید دلیلش لبریزی دلم باشد . شاید به خاطر اینکه دیگر نمی دانم غم هایم را کجای دلم جا دهم این گونه شده ام . گم شدن هم حکایتی دارد .... آن قدر خسته ام ... که اگر چشم ببندم خواب مرا با خود می برد . خدا کند که آرام باشد این خواب ...! حرف ها زیاده ... گلوم درد می کنه ... زیادی پر شدم ... جایی برای خالی شدنم پیدا کن :) ༺🔷 ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌ @ShahidMostafaSadrzadeh ‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══ 🔷‌‌‌‌‌‌‌༺
❤️ وارد گلزار شدم بدون اینکه بدانم کجایی و چه می کنی ... به پاتوق هایم ( مزار چند شهید ) سر زدم و در آخر خودم را در هیاهوی پر سکوتتان گم کردم . به سمت دفتر گلزار رفتم . نامت را بر زبان اورده و نشانی ات را که می دانستم چندان هم دور نیست پرسیدم . نام چند شهید را گفت و من گوشی ام را بیرون اورده و همان فیلم دانلود شده چند روز پیش را نشانش دادم . پیرمرد لبخندی زد و گفت : اره خدا رحمتشون کنه ....! به راه افتاد . من هم پشت سرش ... او می رفت و من در حال ذوق مرگ شدن خودم را کنترل می کردم . رسید جایی ، ایستاد و گفت بالا هم عکسشونه ... و رفت ... خیلی سریع رفت ...! شاید می دانست حال دلم نگفتنی است و نیازمند کمی تنها بودنم . نشستم زیاد طولانی شد. خیلی حرف زدم ... پر حرف ترین آدم روی زمین شده بودم. و ... بگذار بمانی برایم و بمانم برایت :) و سکوت ... 💔 @ShahidMostafaSadrzadeh
اینکه رفته ای دلیل بر نبودنت نیست :) نبودن های بعد از رفتنت را می گویم 💔 همان نبودن هایی که خودم دلیلشان بودم و هستم و خواهم بود .... ولی ... برایم کمی سوال برانگیز است ...؟! چرا قبلا کم تر گمت می کردم ..!؟ شاید من خیلی از ان خود قبلی ام فاصله گرفته ام شاید هم تو اینگونه بودنم را نمی خواهی :) مدت هاست ننوشته ام ... نه برای تو نه برای خودم نه برای هیچ کس .. ! اجازه نوشتم افتاده دست تو و تو هم که این روز ها نیستی ... یا اگر هم هستی اجازه نوشتنم را صادر نمی کنی ...! الان که دارم می نویسم یعنی هستی ؟ یعنی اجازه دادی ؟ چه قدر عجیب و غریب شده ای این روز ها برایم 💔 البته از همان اول هم بودی ... همین که دلم با نگاهت لرزید عجیب و غریب بوده و هست تا ... همین حالا که قشنگ حس می کنم ازم دلخوری ...! ولی تو آدم قهر نیستی ... یادمه یه چن وقت پیش ، وقتی حالم داغون بود نگاهم کردی و من آرامش نکاه کردنت رو دیدم درونم ...! تو آدم قهر نیستی ... ولی دلخوری ... حق داری ... تو همیشه حق داشتی :) همیشه حق باتوئه ...💔 ولی ... همیشه از اینکه بیام و بهت بگم غلط کردم نترسیدم :) تو اهل تحقیر کردن نیستی ... تو این حدودا ۴ سال زندگیم که با اومدن تو شروع شد خیلی خوب شناختمت :) ولی هنوز نشناختمت ... تو اصلا شبیه آدمای دور و برم نبودی و نیستی ... من ادم بدی بودم برات ولی تو همونی هستی که اول بودی ... یه رفیق یه برادر یه کسی که اگه نبودی نمی دونم کجا بودم ...💔 اینکه میگم نیستی واقعا منظورم این نیست که نیستیا ... منظورم اینه که زیاد بهم با اخم نگاه می کنی ...! من با اخمات زندگی می کنم ولی مدل اخم کردنای الانت خیلی فرق داره ... کم تر اخم کن بهم 💔 اون قدری بودنت برام قشنگ و مهمه که براش هر کاری می کنم ... اخم کن بهم ولی لبخند بزن ... زیاد حرف زدم ... مثل همیشه :) نوشتن برات آرامش بخشه ... نگیر ازم این آرامشو 💔 فدای رفیق شفیقم ♥️ @ShahidMostafaSadrzadeh
پارسال " سال ۹۸ " اولین بارون پاییزی شهر قم دقیقا روز ۱ آبان یعنی روز شهادت داداش مصطفی اومد :) روزی که قشنگ ترین حسا + یه بغض قشنگ رو تجربه کردم . امروز بالاخره آسمون بارید ... آسمون بالاخره بعد از ۵ ، ۶ ماه داره خودشو خالی می کنه :) وقتی تو روضه بعضیا داد میزنن یا با یه حزنی گریه می کنن ادم از گریه اونا دلش می شکنه و گریه می کنه .. اسمون گریه می کنه و ما هم باهاش شروع می کنیم و تک تک دلایل اشک رو میاریم جلو چشمون ...! اسمون با اون همه عظمتش گریه می کنه :) خدا هیچ آدمی رو از اشک محروم نکنه که درد بدیه 💔 یہ یاداوری قشنگ با عنوان " اولین بارون پاییزی قم در سال ۹۹ " 🎤 💔 @ShahidMostafaSadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
•••• ♡ و جَعَلَ الَّیلَ سَڪَنَا ♡ •••• خداےِ من شب رو مایہ آرامش قرار دادے ! { براےِ دل هاےِ بـے
گاهے باید گوشہ ای نشست و دور از هیاهوی جھان ، آرام گرفت و قرآن را باز کرد ....! ورق زد و ورق زد تا بہ سوره ششم قرآن رسید . سوره انعام را ڪمے نگاه کرد ... سکوت ...! کافی است ... سوره انعام یہ عاشقانہ غریبہ :) عاشقانہ های پیامبر با خدا ... عاشقانہ های خدا با بنده هاش ڪہ ما باشیم ....! ما خلق شدیم ڪہ عاشق بشیم ... عاشق خدا ... عاشق این لحظه ها ... عاشق بوی مست کننده الان ڪہ نم نم بارون خورده روی خاک و دنیا چہ قدر قشنگہ امشب :) الحمدلله رب العالمین همان خدای عاشق ڪہ عشق را بدون نیاز داشتن آفرید 💔 ✍🏻 🍁🍂 @ShahidMostafaSadrzadeh
گاهی که گم می شود ، برای مدتی شلوغی های زندگی ام را رها می کنم و می روم پشت میز مطالعه ، کامپیوتر را روشن می کنم ، هندرزفری می زنم . وارد پوشه فیلم های سینمایی ام می شوم و با کنجکاوی همیشگی ام خداحافظ رفیق را جستجو می کنم . همان فیلمی که هر گاه گم می شوم می روم و دلم را وقفش می کنم . داستان جلو می رود ... یکی یکی سکانس های عجیب و غریبش رد می شوند و من در هیاهوی خاموش شده ذهنم دنبال خودم هستم . دنبال خودی که نمی دانستم کجاست . همان خود که وقتی نیست حس می کند دلم که کسی نگاهش نمی کند . گرچه سایه شما از سر ما کم نمی شود . مقصودم همان دلخوری های مهربانانه برادرانه است . کمی رسمی شده ام ! شاید دلیلش فاصله ام باشد که زیادی طولانی شده و شاید هم کسی در گوشه ای از من به تو شکایت کرده 💔 بعید هم نیست . و اما خود گم شده ام ... الان به گفته خودم و حسی که از قلبم به من منتقل می شود ، پیدا شده ام . اشک ... دوای گم شدگان است . و حرم ... دوای دیوانگان ...! چه عجیب و غریب کلمات جا می گیرند در این نوشته ! نه از روی قصد ...! شاید از روی پر بودن دل است و هوا هم که پاییزی ... جریان عاشقانه قشنگی است ! و این داستان عاشقانه همیشه در دلش جدایی غریبی دارد . بیا و مثل همان زمان ها که قهر بودی ولی هوایم را داشتی و نشانم می دادی که هوایم را داری ، کمی خودت را نشان بده . مثل همان موقع ها که می خواستم باشی و نشانم می دادی هستی ... این روز ها نگاه سنگینت را روی سرم حس می کنم ! اما این نگاه آرامم نمی کند . زیادی سنگین است ... دستگیری کن ... شب جمعه است . شهدا شب جمعه دستشان باز تر است ... رفیق ... داداش ... با مرام ... قهر نکن ! جانِ من ... ارزشی دارد که برایت قسم بخورم به آن ؟ جان من نگاه سنگینت را سبک کن و دستم را بگیر ! نشانم بده که هستی ... و شب ها آسمان دلتنگ کسی است ! و سکوت ... شب ... آرامش ... و جعل الیل سکنا (: و قرار داد شب را مایہ آرامش 💔 آرامشی از جنس پاییز با چاشنی باران و کمی هم بی خوابی چھ حس نابی بود (: ساعت بہ وقت ۱ و ۲۸ دقیقه بامداد ...! این ساعت شما رو یاد کسی ننداخت ؟ مثلا سردار؟!؟💔(: ♥️ ╔═ 🌼 ═══ ♥️ ═══ 🌸 ⚘ ═╗ @ShahidMostafaSadrzadeh ╚═ ⚘ 🌸 ═══ ♥️ ═══ 🌼 ═╝
راستش بعضی موقع ها ... نمی خوای ولی میشه ... وقتی هم میشه این قدر حالت خوبه که نمی دونی چه جوری شکر کنی . اون جاست که تصمیم می گیری دیگه چیزی نخوای و خودشون بدن (: اونا قشنگ تر میدن .... قشنگ تر میشه اگه خودشون بدن . حرم حضرت بانو زیاد اومدم . اما اولین باره نصف شب تو حرمم ...! شبا ... تو حرم اصلا حال و هوا خیلی فرق داره...! خلوته ... آرومه ... دلنشینه ...غریبه ... انگار حرم مال توئہ ... الان روبه روی ضریح نشسته ام . ضریح کلی با من فاصله داره ... دلم تو شبکه های ضریحه .. همون جایی که بارها با لب های خودم بوسیدم ... وقتی یاد اون لحظه ها می افتم ، دلتنگ تر میشم . الان تو حرمم ولی بازم دلم تنگه (:💔 اون قدر حال دلم قشنگ شده که قابل توصیف نیست . صدای مداحی اون برادرا هنوزم میاد ، تمومی نداره خوندنشون ... چه قشنگ می خونن .. باحال می خونن ...! مثل آدمای خسته می خونن که اومدن اینجا کللللللللللی انرژی جمع کنن و دوباره یا علی بگن و ادامه بدن . چه قدر آدمای الان حرم شبیه همن ... اومدن داد بزنن که بانو ما مگه جز شما کی رو داریم ؟! حرم آرومه صدای بارون نمیاد ولی نم نم میباره .. هوا سرده .. اون قدری که الان دستام دارن منجمد میشن . درونم گرمه ... گرمای وجود بانوی کرم تو شهر قم اون قدر زیاده که موندن تو اینجا رو بر موندن تو رخت خواب نرم و گرم خونمون ترجیح میدیم . همیشگی نیست ... ولی اولین بار هیچ وقت فراموش نمیشه ... آدمای شب حرم از دنیای بیرون فرار کردن و اومدن حرم .... دلم فرار می خواد ... یه فرار قشنگ به حرم امام رضا ...! یه فرار قشنگ به کربلا .. چه قدر قشنگه آدم موقع فرار مقصدش فقط و فقط حرم باشه (: 💔 فرار کنیم از دنیا ... دنیایی که برا خودمون بزرگش کردیم ... غرق نشیم تو کلمات ... کاش بارون اینجا صدا داشت ! یه کم سکوت با چاشنی صدای بارون نیازمندیم . ✿❯─────「🖤」─────❮✿ @ShahidMostafaSadrzadeh ✿❯─────「🖤」─────❮✿
باران که آمد ... پنجره را باز کنید و نگاه کنید چه کسی بیرون است ...! دیوانه ها موقع باران بیرون می زنند ...! دیوانه هایی که از ماندن های اجباری خسته اند و به فرار فکر می کنند ... دیوانه هایی که تنها دلخوشی هایشان همان دو شهید گمنامی است که تا دل نی گیرد به سمتشان فرار می کنند . فرار ... نعمت بزرگی است که خدا به ما ارزانی داشته ... باران هم بهانه ای برای فرار .... دیوانه ها ... مجنون ترند ...! همان هایی که با باران گریه کردند و کسی نفهمید ...! همان هایی که روبه راه شدن دلشان کاری ندارد ... همان هایی که خسته اند و دار و ندارشان اشک است ...! همان هایی که به جامانده معروف اند ولی به جاماندن عادت نمی کنند ... همان هایی که باور نمی کنند حال بد را ... دل گرفته را نعمت و حال خوب را با دل شکسته طلب می کنند ... همان هایی که موقع رفتن به حرم یا گلزار مدام در قلبشان نذر می کنند که مبادا یهو نشه برم ! همان ها که دیر پذیرفته می شوند و کسی خریدارشان نیست ... همان ها که ارزان فروخته شدند ... همان هایی که از همه نا امید شدند ولی خدا هنوز هم امید همه نا امیدی هایشان است ... همان هایی که قدم میزنند زیر بارون و مداحی گوش می دهند ...! خود را در نجف ، مدینه ، کربلا و گاهی هم مشهد تصور می کنند ... همان هایی که آرزوی قرنطینه شدن دارند ... آن هم در حرم .. همان ها که منتظر لحظه فرار اند تا به مقصد مشهد کوچ کنند و در گوشه ای از حرم بنشینند و گریه کنند و بمیرند و بر نگردند ...! همان هایی که آرزویشان شهادت است ولی این آرزو را که می کنند داغ بد بودنشان سنگین تر می شود ...! نام خود را غلام و کنیز گذاشته اند ولی نوکری نکردند ... اما باز هم دستشان دراز است جلوی کسانی که همیشه خریدار اشکشان بودند ... همان هایی که خاموش و آهسته مرده اند ...! همان هایی که مردن اینگونه را بهتر از زنده بودن می دانند ... و در آخر همان دیوانه هایی که دیوانگی این گونه را بهتر از عاقلی می دانند ...! سکوت ...!💔🙂 •┈┈•••✾•♥️♡♡♡♡♡°•✾•••┈┈• @ShahidMostafaSadrzadeh •┈┈•••✾•°♡♡♡♡♡♥️•✾•••┈┈•
شهید مصطفی صدرزاده
#دلتنگی_شهدایی 💔 بازنده شدݧ حس بدی نیسٺ اگر مݩ با میݪ خودمـ دݪ به ݜما باختہ باشــم ..🌧🌈 #شهید_
من بہ میل خودم نیامدم ...! من نہ تو را می شناختم ... نہ شھدای دیگر را ... لذت را اینگونہ دیوانہ وار زیستن نمی دانستم ... عاقلی را لذت و نفس کشیدن را زندگی می دانستم 😏 عاقلی را چہ نیاز است بہ اشک و حال هاے گرفتہ دل ...! و من جاودانگی تو را از زندگی کردنت بدون نیاز بہ نفس کشیدن فهمیدم ... توضیح نیاز ندارد ، آنکہ اهل دل باشد ! فقط همین را بدان ... خیلی خوش حالم کہ برای ورود بہ این دنیا اختیاری نداشتم و دستمو گرفتی و گذاشتیم تو این دنیای دیوانه وار عاشقی (: قشنگھ دنیام ... دوسش دارم 🎶 ┄┅═══✼❤️❤️❤️❤️💛💛💛 @ShahidMostafaSadrzadeh 💛💛💛💛❤️❤️❤️✼═══┅┄
چند روزی هست که نبودم ... یعنی بودم ولی کار ها اجازه نمیداد به کانال برسم ... گرچہ من که می دونم شھید ازم گرفت خادمی رو ...🚶🏻‍♂💔 ولی شما بذارید به حساب مشغله های زیادی این روزام ... خدا کنه آدم وسط تمام کار هاش یهو یاد امام زمان بیفته ... یهو یاد خدا بیفته ... دچار روزمرگی نشه (: روزمرگی ندارم امسال ... ولی الان یه هفته است دارم می دواَم ... دعا کنید شھید اجازه بده دوباره خادمی کنم براتون رفقا 😢✋🏻 دمتون گرم یه صلوات بفرستیم برا آرانش دل همه برا آدوم بودن خواب همه ... یادتونه یه مدت از خوابای پریشونم و اینکه دیگه شبا از ترس خوابای پریشونم نمی تونم بخوابم گفتم ؟! کیا یادشونه ؟ دعا کنیم شبامون همون جعل الیل سکنا باشه ... شب ... دنیاش ... فرق ... داره ! خدا کنه پریشون نباشه (: آدمایی که تو شب گریه نمی کنن روزا نمی تونن بخندن . یه کم گریه کنیم ... 💔 ✿❯─────「🖤」─────❮✿ @ShahidMostafaSadrzadeh ✿❯─────「🖤」─────❮✿
یادتونه تو مهر یه نمایشگاه فاطمیون تو قم راه افتاد ؟ اون جا یه برادری بود خیییییلی عجیب صداش شبیه شهید صابری بود . به بچه ها روحیه می داد ولی تن صداش دقیقا شده بود عین شهید صابری ... از این همه شباهت داشتم دیونه می شدم فیلم رو پیدا کردم و به دوستمم نشون دادم اونم با مقایسه صدا مثل من داشت دیونه می شد . در آخر ...! روز اختتامیه یعنی دقیقا همون روز که این شباهت صدا ما رو یاد شهید صابری انداخت پدر شهید صابری اومدن برا اختتامیه 💔 یه جور عجیبی بود ... مستیش هنوز تو وجودمه 🚶‍♂💔
شهید مصطفی صدرزاده
میام ... میرم ... می شنوم می بینم حس می کنم حس نمی کنم ... هستم نیستم رو هوام رو زمینم ... گاه
بعد از چند تا شب جمعه اومدم سر قرارمون ... می دونم الان هم خودت خواستیا ... ولی فقط برای دلگرم کردن خودم که ازت خواسته باشم میگم (: امشب شب خاصیه ... مثل شبای جمعه ای که گذشت و از دستش دادیم ... ولی این یه امشب رو ... خودت بیا دستمونو بگیر و نزدیکمون کن به خودت ... به خدای خودت به امام حسین خودت .. به امام زمان خودت ... (: ➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh