🌷شهید نظرزاده 🌷
نمونه ای از جنایت #منافقین را در ماجرای شهادت #شهید_طالب_طاهری #بخوانید👇👇 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣9⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠هنوز خیلی ها طالب را نمیشناسند
🔰مشخص نبود کدام يک پيکر⚰ طالب است. #بابا از دکمه متفاوت شلوار👖 طالب که خودش به مامان داده بود تا آن را بدوزد✂️، پيکرش را #شناسايي كرد. البته جاي تركش پشت كمرش هم كه با #اتو سوزانده شده بود در شناسايي طالب كمك كرد. #مادر از وقتي فهميد با اتو طالب را شکنجه كردهاند، بعد از 30سال هنوز دست به اتو نميزند🚫 و با ديدن اتو حالش بد ميشود😔
🔰منافقین که قصد داشتند از طالب و دوستش #اعتراف بگیرند تنها با فریاد #اللهاکبر اللهاکبر او و دوستش👥 مواجه میشوند. عصبانی میشوند😤 و اقدام به انجام #شکنجههای وحشتناک میکنند.
🔰یکی از منافقین به نام #جلال گفت: من با عصبانیت چاقو🔪 را بالای گوش طالب گذاشتم و گوشش را بریدم💔 بعد #بینیاش را بریدم و خون تمام سر و صورتش را گرفت و طالب #بیهوش شد. بعد با میله آهنی⚔ به جانش میافتند. مسعود قربانی، یکی دیگر از منافقین در اعترافاتش گفت: آب جوش♨️ آوردیم روی پایشان که پر از تاول بود ریختیم. در ادامه اعترافات منافق دیگری به نام جواد محمدی با چاقو #چشم طالب را از حدقه درمیآورد😭 پوست بدنش را با چاقو🔪 میکند و بعد با شیشه شکسته #پوست_بدن طالب را جدا میکنند.
🔰خود منافقین از آن همه #استقامت طالب تعجب کرده بودند و میگفتند چطور این جوان #۱۷ساله این شکنجههای وحشتناک🔞 را تحمل میکند. آنقدر آب جوش روی بدن بچهها ریخته بودند که مو و پوست آنها به راحتی از بدنشان #جدا_میشد. حتی وقتی فهمیده بودند که در بدن طالب ترکش💥 وجود دارد با اتو جای ترکش را #سوزانده بودند.
🔰منافقین قبل از تخلیه خانه🏡 تیمی به بدن آن سه نفر #سیانور تزریق میکنند💉 تا کارشان را تمام کنند. بعد بدنشان را با طناب و زنجیر⛓ میبندند و لای چند پتو میپیچند و داخل کیسههای بزرگ #نایلونی میگذارند، سپس با ماشین🚘 توسط یکی از اعضای سازمان به نام خسرو زندی به #باغ_فیض منتقل میکنند. خسرو زندی در اعترافاتش از لحظات آخر حیات #شهید_طاهری و دو همراهش اینطور می گوید:
🔰چالهای🕳 در باغ کندم و هر سهشان را که هنوز #زنده بودند و نفس میکشیدند داخل چاله انداختم و #زنده_به_گورشان کردم😭
#شهید_طالب_طاهری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠 #پیامبران و #مهدویت(54) بازگشت عیسی مسیح در آخر الزمان و در بحبوحه جنگ در بیت المقدس از مسل
❣﷽❣
💠💠 #پیامبران و #مهدویت(55)
🌐قسمت نهم: #فرزندان_اسماعیل و مهدویت
1⃣ #دوره_فترت: پایان بنی اسرائیل، آغاز آخرالزمان
💢پایان داستان عیسی علیه السّلام، پایان جریان بنی اسرائیل در مأموریت زمینه سازی #ظهور و ایجاد ملک اسلام، و پایان ظاهری شاخه ای عمده از دودمان و ذریه ابراهیم علیه السّلام بود که در درخواست خود از خداوند #امامت همه آنها را طلب کرد و خداوند در پاسخ، ستمگران آنان را از این عنوان مستثنی دانسته بود.
💢 بدین شکل فرزندان #اسحاق علیه السّلام پس از تلاش های بسیار و ماجراهای گوناگونی که بر آنان رفت، و پس از تقدیم شهدای بزرگواری که بسیاری از آنان پیامبران خداوند بودند، و در عین حال پس از تلفات بسیار از میان آنانی که در دام #حزب_شیطان گرفتار آمدند، به انتهای خط نبوت در میان خود رسیدند و ادامه مأموریت را به شاخه دوم واگذار کردند، تا آن روز که با بازگشت عیسی علیه السّلام، در کنار #آخرین_امام از فرزندان #اسماعیل علیه السّلام قرار گیرند.
💢 در آغاز این مأموریت ابراهیمی و به فرمان خداوند، زنی بزرگوار و از خود گذشته-فرزند خود-اسماعیل علیه السّلام-را در نوزادی برداشته و با همراهی اولیه شوی خویش راهی سفر و هجرتی سرنوشت ساز شد. مأموریت این خانواده کوچک، اما بزرگ، این بود که در جریان تقابل دو حزب خداوند و شیطان، در کنار پی گیری مسؤولیت روز در سرزمین #فلسطین از جانب ابراهیم و فرزندش اسحاق بدور از مداخلات شیطان و حزب نفرین شده اش، نطفه پیامبر آخرالزمان را پرورش داده و از آن محافظت نماید تا روزی که نوبت #ظهور پیامبر خاتم و ورود به مقطع #آخرالزمان فرا رسد.
💢در اینجا نکته مهمی مطرح می شود و آن این که ما در بررسی این مقطع از تاریخ انبیا برخلاف مقاطع پیش از آن که اتصال و استمرار را در جریان بعثت شاهد بودیم، به پدیده ای برمی خوریم که در لسان قرآن کریم #فترت نام گرفته است.
💢در این برهه که از عروج عیسی علیه السّلام آغاز شده و به بعثت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم ختم می شود، به جز یکی دو مورد از حضور پیامبران در شبه جزیره حجاز که ذکر آنان در تاریخ به شکل مختصر رفته است، دیگر خبری از جریان پرحجم ارسال رسل-به ویژه آن چنان که در مقطع پایانی بنی اسرائیل رخ داد-وجود ندارد.
💢 اگرچه مشهور امروز این است که میان تولد عیسای مسیح و هجرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم که یکی از مبدأ تاریخ میلادی و دیگری مبدأ تاریخ هجری است، تقریباً 621 سال فاصله است، اما وجود مقدس امام محمدباقر علیه السّلام در روایتی این فاصله را 100 سال کمتر ذکر می کنند. بر این اساس، دوره فترت حدود 500 سال طول کشیده است.
🔻🔻🔻 #ادامه_دارد. . .
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
سفر پر ماجرا_35.mp3
5.92M
#سفر_پرماجرا ۳۵
💠شرط اول بزرگ شدن روح؛
و رسیدن به بلوغ انسانی مهربانی با دیگران است
بویژه با کسانی که
در غربت و تنهایی گیرکرده اند.
💢دیگران را
درلحظات اول تولد به برزخ،رها نکنید👆👆
🎤🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_564476182934905820.mp3
2.1M
شهدای گمنامــ🌷
🔸 #شبای_جمعه که میشه
دلا بهونه میگیره💓
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰مسلمان و شیعه شدن یک #مسیحی توسط #حاج_عمار 💢بعد از #شهادت حاج عمار وارد مقر قبلیاش شدم. رزمنده ا
🍂عاشق #حضرت_زهرا(س) بود. روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند🎤 یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد📞 میگفت باهات کار دارم. حالا دو تا هیئت رفته. هم #مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده😭 و سینه زده.
🍂اما آخر شب میگفت: بیا یک روضه #چندنفری بخونیم و گریه کنیم. میگفت: هرچی برای #مادر گریه کنیم کمه.
🍂خط خوبی📝 هم داشت. همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک #اهل_بیت را با خط خوش می نوشت. وزیباترینش👌 هم نام مبارک #فاطمه_زهرا(س) بود.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#فاطمیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠#راز_کانال_کمیل ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم 🔻خاکریزهای ب شکل ✨خاکریزهای ب شکل
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم
🔻حماسه
✨فرماندهان دشمن باور نمی کردند! اینکه نیروهای ما با عبور از این تعداد موانع در کانال سوم مستقر شده باشند. این را از فرار و دست پاچگی نیروهای دشمن میشد فهمید. آتش دشمن سنگین و کامل بر منطقه مسلط بود. اما گردان کمیل مصمم بود به هر وسیله ی ممکن، با تصرف خاکریزهای ب شکل و خاموش کردن آتش آن، از جاده عبور کند و راه را برای عبور بقیه نیروها باز کند.
✨نمی دانید چه شور و حالی داشتم. با اینکه خسته بودم و سرمای هوا شدید بود اما منتظر پایان کار بودم. بچه های آر پی جی زن با یک جهش ناگهانی و با شجاعت تمام، موفق شدند یکی از چهار لول ها و چند سنگر تیربار دشمن را منهدم کنند. بقیه نیروها هم به سمت دیگر سنگرهای دشمن هجوم بردند. دشمن حسابی غافلگیر شده بود. بعضی از آنها سنگر را رها کرده و فرار کردند. خودم دیدم که تعدادی از نیروهای دشمن در حالی که زیر پیراهن سفیدشان را به نشانه تسلیم دست گرفته بودند، به سمت بچه ها آمدند.
✨فقط چند سنگر مانده بود تا خاکریز ب شکل دشمن که خط آخر دشمن بود فرو بریزد. حالا دیگه مطمئن بودم که عملیات والفجر به پیروز نهایی خود نزدیک شده است. چون آخرین دژ دفاعی دشمن در حال فروپاشی بود. ثابت نیا با قرارگاه تماس گرفت و پرسید: گردان مالک کجاست؟ سریع بفرستید بیاید. اما برادر حاجی پور از آن سوی بی سیم گفت: ظاهرا محور تیپ نجف زودتر از شما باز شده، مالک را فرستادم که از سمت چپ شما جلو بیاید. برادر ثابت نیا خوشحال شد. اما در همان لحظه اتفاقی افتاد که باور کردنی نبود.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✫⇠#راز_کانال_کمیل
✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭
7⃣1⃣ #قسمت_هفدهم
🔻خیانت
✨درست در زمانی که می رفت پیروزی رزمندگان ما تثبیت شود، خوش خدمتی منافقین به کمک بعثی ها آمد! آنها با فریاد «عقب نشینی کنید» بین نیروهای پیش رفته هرج و مرج ایجاد کردند! آنها فریاد می زدند و می گفتند: دستور رسیده، عقب نشینی کنید. فرمانده گردان برادر ثابت نیا فریاد می زد و از بچه ها می خواست که عقب نشینی نکنند. عقب نشینی دستور او نبود اما وضعیت نیروها بهم ریخته بود. تلاشها و فریاد های بنکدار و ابراهیم هادی هم که روی خاکریز دشمن بودند بی اثر بود!
✨بعضی از نیروها که فکر می کردند دستور از فرمانده گردان بوده است به کانال سوم برگشتند. تعداد نیروها ما هم در خاکریز اول کم شد. باقی مانده نیروها هم مجبور شدند سنگرهای خط دشمن را رها کرده و دوباره به سمت کانال سوم بیایند و در آن پناه بگیرند. آنها در کانال مستقر شدند تا گردان مالک برسد. در این بین بعثی های فراری به سنگرهای خود بازگشتند و از بچه ها تلفات گرفتند. آتش از زمین و آسمان می بارید اما علی اکبرهای خمینی بخاطر ایمان و اعتقاد به هدف حاضر نمی شدند به هیچ وجه مواضع خود را به بعثی ها واگذار کنند. در این زمان در کانال سوم، پنجاه نفر سالم، چهل نفر مجروح، هفده نفر هم شهید داشتیم.
✨بدترین اتفاق نفوذ نیروهای منافقین در میان نیروهای خودی و حتی اخبار غلط از پشت بی سیم ها بود. بارها شنیدم شخصی از پشت بی سیم خودش را همت معرفی می کرد و دستورعقب نشینی به یگان ها می داد. اما همه ما که صدای همت را می شناختیم می دانستیم این صدای منافقین هست. از همان ساعت اول این عملیات حضور منافقین را حس می کردیم. بارها شنیدم قبل از رسیدن به مواضع دشمن، برخی نیروها با صدای بلند الله اکبر می گفتند. این یعنی خبر دادن به دشمن.
✨یادم هست که منافقین روی خط بی سیم گردان کمیل آمدند و از طرف ما به قرارگاه اعلام کردند ما نمی توانیم اهداف مورد نظر را تصرف کنیم. در صورتی که گردان کمیل به اهداف خود رسیده بود و گردان مالک برای ادامه عملیات باید فرستاده می شد. حتی منافقین به دروغ گفتند خط تیپ نجف آزاد شده، برای همین حاجی پور از قرارگاه تصمیم گرفت که گردان مالک را از سمت لشکر نجف بفرستد و گردان مالک از آنجا ادامه عملیات دهد. اما متاسفانه گردان مالک زمانی به محدوده لشکر نجف رسیده بود که دیر شده بود، نیروهای لشکر نجف هم در حال عقب نشینی بودند.
✨هنوز هوا روشن نشده بود. حاج همت از پشت بی سیم گفت به ساعت و زمان دقت کنید. ساعتی دیگر صبح خواهد شد. ثابت نیا فرمانده گردان نیروهای باقی مانده در کانال سوم را به بنکدار معاون گردان سپرد و گفت موقعیت را از دست ندهید. نیروها خسته و بی روحیه بودند. ما تا پیروزی هیچ فاصله ای نداشتیم اما... ساعت پنج صبح بود. در زیر آتش دشمن بود که صدای اذان ابراهیم هادی با سفیر گلوله های دشمن گره خورد. بچه ها متوجه شدند وقت نماز صبح است. نیروها به نوبت و به حالت نشسته نماز صبح را در خاک و خون اقامه کردند.
#ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5789805172741899448.mp3
6.8M
#تومــادرشهــداےگمنامی ...🌷
⭕️فدای تو ،تو که شرط اسلامی
🔘رهام نکن اگه فکر فردامی
🎤 #سیدمجیدبنی_فاطمه
🏴 ویژه #فاطمیه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
▫️دوباره #صبح_جمعه و نگاه من
✧به انـتـظــــار 💔
▫️که شاید آردم صبا، #خبر ز کوی
✧یــــ😍ـار
▫️صدای #عاشقان تــــو ز هر طرف
✧رسد به گوش
▫️بیا ستاره سحر🌠
✧قدم به #چشم_من گــــذار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
پدر_مهربانم.mp3
3.42M
🔊 #دلنوشته_صوتی_مهدوی
📝 #پدر_مهربانم
سلام بر خورشیدی که
در #پشت_ابر🌥 گناهان امت خود
پنهان شده و در #غربت، نظاره گر لحظات زندگی آنهاست😔😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔮روایتی از همسر فرمانده🔮 🌵یکی از #سرداران سپاه در خاطرات خود می گفت:شهید "تقوی" در جبهه #دعای_ابوحم
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
روایتی از دوست شهید
🔰 #صبح_جمعه که بیدار می شد، غسل جمعه می کرد می رفت امامزاده محمد می نشست تا ظهر، ظهر می رفت #نمازجمعه.
🔰ما داشتیم کار می کردیم می گفتم: حاجی چقدر #خونسرده چقدر بیخیال☺️ مردم هم میومدن پیشش خیلی خونگرم💖 بود با هاش ارتباط برقرار می کردن.
🔰حاجی به قلب های مردم #بلد_سوریه حکومت می کرد. وقتی پشت بیسیم📞 اعلام کردم حاجی دستشو گذاشت تو دست #شهیدهمت (شهید شد)🌷
🔰این کلمه رو نمیتونستم بگم. نیم ساعت⌚️ بعدش که اومدیم بلد، همه مردم بلد ، شاید بگم زن هاشون هم غصه دار😢 شده بودن. هر کی میرسید به ما #تسلیت می گفت. خوشا به سعادتش😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh