🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 💥💥💥👆🏻این پیام خیلی مهمه. اتفاقا من خیلی فکر کردم روی این موضوع د
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
#قسمت_بیست_و_سوم:قدرت لذت بردن✔️
💠♻️💠🔵♻️
استاد پناهیان:
شما تمام طول عمرت بین الطلوعین خوابیدی 😴
خب الان جسم، سیستم عصبی سالم ، "روح آماده ای نداری" که بخوای از زندگی لذت ببری...
باید بری کله ملق بزنی تا یه لذتی از زندگی ببری!
آخه بین الطلوعین میخوابه!
عزیزم "قدرت لذت بردن" رو از بین بردی توی خودت⛔️⛔️⛔️
(تا حالا دقت کرده بودید؟!)
خب عزیز من شما باید
👈از خوابت لذت ببری
👈از بیدار شدنت لذت ببری
👈از نگاه به خانوادت لذت ببری
"اینا برنامه داره"
به این دلیل میگیم بیاد گفتگو کنیم
👌درباره ی اخلاق خانواده
دوستان میگفتن اسم بحث رو بزاریم اخلاق خانواده ؛❗️
من گفتم یکمی مخالفم با این کلمه⛔️
👇
،چون که میترسم این متبادر از ذهن بشه که ما بخوایم جلوگیری کنیم از بداخلاقی ها در خانواده...
👈ما نمیخوایم این کار رو کنیم❌
✨ما میخوایم به "خانواده برتر" برسیم
✨به شیرینی بیشتر
✨به لذت بهتر
💕به محبت برسیم 💕
آقا از تک تک خانم ها سوال کنید:
تنها انتظاری که از شوهرشون دارن اینه که
برای همیشه اونا رو دوست داشته باشن❤️
درسته؟!
این کلیدی ترین انتظار زن👈 از مرد هست.
♻️مرد باید چه کار کنه بتونه این تقاضا رو پاسخ بده؟
ما باید به این جواب بدیم.
🔰مرد چه انتظاری داره
از همسر خودش؟!
لذت ببره
از موءانست با او،
از گفتگوی با او و....
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۴۷.mp3
3.57M
#فایل_صوتي_امام_زمان 44
یـه جــا نَـ☝️ـشین!
یه شیعه ی راکِد و ساکن؛
جایی تویِ دلِ آسمـونیا نداره!
حتی اگه؛
اهل ریاضت ها و سجاده نشینی های طولانی باشه❗️
برای دشمنایِ خدا خطرناک باش👆👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیتنامه📜 🔰اینجانب مصطفی شیخ الاسلامی فرزند و #سرباز کوچک حضرت #زینب وظیفه خود دیدم که به کسانی که
مصطفی بهعنوان نیروی #داوطلب که مهارت خاصی در زدن «آرپیجی💥» داشت برای #دفاع از اسلام و حرم حضرت زینب(س) راهی #سوریه شد
و پس از 27 روز در تاریخ📆 16 آذر 94 در یک عملیات سنگین در شهر #حلب پس از چند شلیک💥 موفق و به هلاکترساندن نیروهای #دشمن، توسط نیروهای دستنشانده استکباری داعش👹 به #شهادت رسید.
#شهید_مصطفی_شیخ_الاسلامی
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_ام0⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃فهميدم عصبانيتم به
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_ویکم1⃣3⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃بعد از اين كه او رفت . رفتم حرم و يك دل سير گريه كردم . خيال مي كردم تحويلم نگرفته است . خيال مي كردم اصلاً مرا نمي خواهد . فكر مي كردم اگر دلش مي خواست مي توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هواي اهواز و جنگ را كرده بود . انگار گريه و دعاهايم در حرم نتيجه داد . چون فردايش تلفن زد . صدايم از گريه گرفته بود . گفت " صدات خيلي ناجوره .
🍃فكر كنم هنوز از دست من عصباني هستي ؟ " گفتم " نه ." هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چيزي بروز مي دهيد كه حالا من بگويم ؟ " گفت " من براي كارم دليل دارم " داشتيم عادت مي كرديم كه با هم حرف بزنيم . گفت " تنها وقتي كه با خيال ناراحت از پيشت رفتم ، همان شب بود . فكر كردم كه بايد يك فكري به حال اين وضعيت بكنم " احساساتي ترين جمله اي بود كه تا به حال از دهان او شنيده بودم . ولي مي دانستم اين بار هم نشسته حساب و كتاب كرده .
🍃 اين عادت هميشه اش بود . اين كه يك كاغذ بردارد و جنبه هاي مثبت و منفي كاري را كه مي خواهد انجام بدهد تويش بنويسد . حالا هم مثبت هايش از منفي هايش بيشتر شده بود . به او حق مي دادم . من دست و پايش را مي گرفتم . اسير خانه و زندگيش مي كردم و او اصلاً آدم زندگي عادي نبود.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_ودوم2⃣3⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃. بهمن ماه ، ليلا سه ماهه بود كه دوباره برگشتيم اهواز . سپاه در محله ي كوروش اهواز يك ساختمان براي سكونت بچه هاي لشكر علي بن ابي طالب گرفته بود . هر طبقه يك راه روي طولاني داشت كه دو طرفش سوييت هاي محل زندگي زن وبچه بود كه شوهرانشان مثل شوهر من سپاهي بوند . اين جا نسبت به خانه ي قبلي مان اين خوبي را داشت كه ديگر تنها نبودم . همه ي زن هاي آن جا كم و بيش وضعي شبيه من داشتند . همه چشم به راهِ آمدن مردشان بودند واين ما را به هم نزديك تر مي كرد .
🍃 هر هفته چند بار جلسه ي قرآن و دعا داشتيم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هركداممان مي گفتيم . وقتي مي ديديم جلوي در يك خانه يك جفت كفش اضافه شده مي فهميديم كه مرد آن خانه آمده . بعضي وقت ها هم مي فهميديم خانمي دو اتاق آن طرف تر مي نشست ، شوهرش شهيد شده . حول و حوش عمليات خيبر بود .
🍃خيلي وقت مي شد كه از مهدي خبر نداشتم . از يكي از خانم ها كه شوهرش آمده بود پرسيدم " چه خبره ؟ خيلي وقته كه از آقا مهدي و بچه ها خبري نيست " گفت شوهرم مي گويد " همه سالم اند ، فقط نمي توانند بيايند خانه . بايد مواضعي را كه گرفته اند حفظ كنند . " هر شب به يك بهانه شام نمي خوردم يا دير تر مي خوردم . مي گفتم صبر كنم شايد آقا مهدي بيايد . آن شب ديگر خيلي صبر كرده بودم . گفتم حتماً نمي آيد ديگر . تا آمدم سفره را بيندازم وغذا بخورم ، مهدي در زد و آمد تو . صورتش سياهِ سياه شده بود .
🍃توي موهايش ، گوشه چشم هايش و همه ي صورتش پر از شن بود . بعد از سلام و احوال پرسي گفتم " خيلي خسته اي انگار . " گفت " آره چند شبه نخوابيدم ." رفتم غذا گرم كنم و سفره بيندازم . پنج دقيقه بعد برگشتم ديدم همان جا ، دم در ، با پوتين خوابش برده . نشستم و بند پوتين هايش را باز كردم .
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰آخرین اعزام 💢بار #سوم هر کاری کرد او را نبردند🚷 میگفتند شما یک بار مجروح شدی و #تک_پسر هستی، پدرت
🔸در منطقه #سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای #نبل_والزهراء. درگیری💥 در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ #شهید دادیم. یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش🌷 بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید #عارف کایدخورده. عارف #شاهد شهادتش🕊 بود.
🔹عقبتر که آمدیم توی #کانال، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب نشینی ترکشها⚡️ مهمان ما شدند. به سختی با #غلتیدن خودم را به عقب رساندم. در همین حین #عارف به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد.
🔸از جانش ترسیدم و گفتم نرو❌ بالای کانال که، او #زبدهتر از آن بود که فکر میکردم. در فیلمی🎥 که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک💣 کنارش #منفجر شد ولی خم به ابرو نیاورد.
↵شجاع بود. ↵نترس بود.
#عاقبت_به_خیرشد.
#شهید_عارف_کایدخورده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh