🌹 ماه خوب خدا مبارک 🌹
بــارالها بنــده ےِ عصیانگرم
شرمسار و روسیاه ومضطرم
🌸
روح خود را با گُنه آلودهام
غافل از روز قیامت بودهام
🌸
میهمانت گشتهام پاکم کنی
لایقِ معــراجِ افلاکم کنی
🌸
آمدم دستم بگیری یارحیم
از گناهم بگذری ربّالکریم
#التماس_دعا
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
6285539_275.mp3
12.47M
💿 #تندخوانی⇧⇧
◀️ جز یکم قرآن کریم
🎙 #استاد_معتز_آقایی
🔸حجم: ۴ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
Shahat.tartil-joz.01.mp3
7.39M
💿 #ترتیل⇧⇧
◀️ جز یکم قرآن کریم
🎙 #استاد_شحات_محمد_انور
🔸حجم: ۷ مگابایت
✨التماس دعا✨
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ 82 سپاه #صاحب_الامر(عج) قزوین بود که چهارم آذر 1394📆 در ا
در #عشـــــقــ❤️ یا وارد نشو
یا مـــ✊ــرد #رفتن باش ...
این جاده #اصلا
دوربرگــ↪️ـــردان نخواهد داشت🚫
#شهید_الیاس_چگینی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #عشـــــقــ❤️ یا وارد نشو یا مـــ✊ــرد #رفتن باش ... این جاده #اصلا دوربرگــ↪️ـــردان نخواهد داش
1⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻راوی: همسرشهید
🔰در یک #روستا زندگی می کردیم و نسبت دور فامیلی👥 با هم داشتیم. ایشان با #برادر بزرگ من دوست بود، من هم او را دیده بودم. خودش من را به خانوادهاش معرفی کردوبه #خواستگاری ام آمدند.
🔰در طول #خواستگاری صحبت خاصی باهم نکردیم❌ چون یکدیگر را از قبل می شناختیم. #ملاک من ✔️تدین خودش و خانواده اش بود ضمن اینکه در #سپاه پاسداران کار می کرد و به شغلش علاقه💖 داشتم.
🔰جشن نامزدی💍 گرفتیم و #عقد کردیم، یکی دو هفته قبلش #صیغه محرمیت خواندیم بعد از هفت ماه📆 جشن عروسی🎊 گرفتیم، نزدیک سه سال خانه #مادر_همسرم زندگی کردیم چون پدر و مادر پیری داشت
🔰ایشان #آخرین_فرزند خانه بود و میبایست از آنها نگهداری می کرد. بعد از چند سال یک خانه🏡 جدا در روستا گرفتیم و #مستقل شدیم. حسرت #دفاع_مقدس را داشتم، دلم می خواست سهمی در #جهاد داشته باشم
🔰گفت: ما چون #نظامی هستیم هرجا که بگویند باید برویم🚗 من هم #قبول کرده بودم و می دانستم اختیارش دست خودش نیست🚫 و اگر دستور #جهاد بدهند باید حضور داشته باشد، البته من هم #شغلش را دوست داشتم و مشکلی با آن نداشتم.
🔰اول ازدواج به یک دوره #شش_ماهه در کرج رفت. سه ماهش را در تابستان رفته بود و 10 روز بعد از عروسی🎉 به ادامه دوره رفت و فقط #پنجشنبه و جمعه ها📆 می آمد. مدتی هم به ماموریت سردشت رفت، در همان ماموریت خیلی از #شهادت صحبت می کرد و می گفت دعا کنید شهید شوم🌷
🔰همیشه در دعاهای نمازش📿 از خدا می خواست مرگش را #شهادت قرار دهد. تا زمانی که در خانه کنار هم💞 بودیم متوجه نبود #حضورش نمی شدم اما به محض اینکه پایش را از خانه بیرون🏘 می گذاشت دلتنگی هایم💔 شروع می شد. دلم می خواست #بیشتر در منزل باشد اما چون #راهش را دوست داشتم حرفی نمی زدم✘
#شهید_الیاس_چگینی
#شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
این روزها عجیب نیازمند نگاه هایتان شده ایم! نگاه از قابــــ چشم مردانے ڪہ #چشم_هایشان خدا را منعڪس
🌷درآخرین لحظات #شهادت #شهیدسیدرضاطاهر، چند نفر از همرزمانش👥 ازیک مسیر سخت خودشان را تانزدیکی خونه🏘 رساندند.
🌷برادر #حسین_مشتاقی، با برقراری تماس📞 با دوست و یاردیرینه اش، سیدرضا طاهر، صدایش میزد🗣
#سیدرضا...مشتاق
سید رضا... سید رضا... #مشتاق.
📞سیدرضا:
بگوشم مشتاق
مشتاق :
سیدجان، #دارم_میام کنار شما
📞سیدرضا:
حسین جان، #خانه_زرد پر تکفیری ها👹 شده، نیایید🚷
مشتاق:
راهنماییم کن، دارم میام.
📞سیدرضا:
نیایید، خانه زرد راگلوله باران💥 کنید تاتمام #تکفیری های ملعون کشته بشوند.
#حسین_مشتاقی، عاشقانه خودش را به خانه زرد رساند🏚 و وارد ساختمان شد.
جنگی تمام عیار بین اوکه تنها بود👤 و #تکفیری ها درگرفت.
درتبادل آتشها🔥 تعدادی از تکفیری ها را به #درک واصل کرد ونهایتا خودش شدیدا مجروح💔 گشت.
#شهید_حسین_مشتاقی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷درآخرین لحظات #شهادت #شهیدسیدرضاطاهر، چند نفر از همرزمانش👥 ازیک مسیر سخت خودشان را تانزدیکی خونه🏘 ر
صدای #مشتاق دربی سیم📞 بلند شد
من #مشتاقم .... تیـ💥ــرخوردم ....
دارم حسینی می شوم😭
عبدالله، عبدالله، مشتاق
محمود، محمود، مشتاق
من بشدت مجروح💔 شدم، #کمک بفرستید. من دارم حسینی می شوم.
تانکها و نیروهای دشمن😈 خانه زرد رااشغال کرده اند وضعیت خونه زرد🏚 خیلی #خراب هست.
تمام تلاشها انجام گرفت تا #نیروهای کمکی بفرستیم. خونه زرد کاملا در #اشغال دشمن وتمامی راههای دسترسی به آن توسط دشمن مسدود🚫 شده بود.
درتمامی خطوط تماس📞 درگیری های سنگین وجود داشت. محور خانه زرد به تونل دوقلو🏘 یکی از #حساس ترین معابر وصولی بود که تمام تلاش دشمن برای رسیدن به #تونل_دوقلو بود.
مقاومت رزمندگان #گردان_عمار ورشادتهای شهیدان🌷 وجانبازان و.... مانع⭕️ از دستیابی سریع دشمن به اهدافش شده بود.
#حسین_مشتاق ، هم دراثر شدت مجروحیت درکنار یار و دوست باوفایش #سیدرضاطاهر به شهادت رسید😔
متاسفانه بدلیل شرایط سخت منطقه، پیکرهای شهیدان⚰ سیدرضا طاهر و حسین مشتاقی در #خانه_زرد، ماند.
شهید طاهر #دو_هفته بعد پیکرشون برگشت و شهید مشتاقی #40روز بعد شهادت🕊
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شهید_حسین_مشتاقی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹بعد از شهادت🌷 شهید روح الله سلطانی، بی قراری ما بیشتر شده بود. چون #محمدتقی در فاصله ی نیم متری شهی
🔹هر دو #زانوهایش را از دست داده بود وهمیشه درد⚡️ شدیدی داشت. #مینیسک پاهایش حسابی دچار مشکل شده بود واذیتش می کرد وبخصوص یکی از زانوهاش نیاز به عمل جراحی🛌 داشت.
🔸 #غضروف های پاهاش به صدا دراومده بودن. ولی در پیاده روی هاو عملیات های مختلف در #پیرانشهر، اشنویه وزاهدان، همه جا جلودار وپیشگام بود.
🔹بی وقفه و #بااخلاص وباجون ودل❣ خدمت می کرد واون قدر کار می کرد تا شب ازخستگی😪 می افتاد. وبدون اینکه تصمیم بگیره بخوابه #خوابش می برد..
←وشهادت بهترین پاداش مخلصان فی سبیل الله است↓🌷
←ما شهادت دادیم که #شهادت زیباست↓👌
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بخشی از وصیت نامه #شهید_نوید_صفری 🌷 هرکس چهل روز #زیارت_عاشورا بخواند و ثوابش را هدیه بفرستد، حتما
🔸رفاقتشان👥 از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که #هیچکدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش🗯 نکردند. نه #شهیدعلی بعد از رفتنش آقانوید را فراموش کرد و حق رفاقت را بجای آورد و نه #آقانوید. هرکاری از دستش برمی آمد برای #رفیق_شهیدش🌷 می کرد.؛از سر زدن به خانواده ش🏘 و پرکردن جای خالی #علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه های منزل #شهید.
🔹به گواهی خیلی از اطرافیان، بعد از #شهادت شهید علی خلیلی (شهید امر به معروف )🌷 حال و هوای آقانوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش❤️ #راه_نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که #علی راه را به من نشان داد👉
🔸گفت: #شهادت_طلبی، شهادت رو در پیش داره. مگه علی خلیلی رزمنده✌️ بود که اینطور رفت.. " در عمق #رفاقتشان همین بس که حدود یکسال و نیم بعد از شهادت علی🕊، #خواب زیبایی را آقانوید می بیند که شهید به او می گوید: #امشب🌙 توانستیم #اذن_شهادتت را بگیریم….
🌱 #آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
🍂آری شودکه گوشه چشمی #به_ما کنند
#هنیئــا_لک_الشهاده
#شهید_نوید_صفری🌷
#شهید_علی_خلیلی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ماه_رمضان_امام_زمانی
✨وقتی امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) برترین و کامل ترین انسان روی زمین است و ماه رمضان هم بهترین ماه خداست، پس باید بین این دو #پیوندی عمیق باشد،
✨اگر ماه رمضان، ماه ویژه سیر و سلوک است پس باید با امام زمان(عج) که برترین #سالک و رهروی خداست، پیوندی خاص وجود داشته و بین سلوک معنوی ما در این ماه با امام زمان(عج) هم رابطه ویژه ای باشد👌.
#از_اماممان_غافل_نباشیم.
🌺اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 خیلی عجیبه که ماه رمضان ما، امام زمانی نیست!
🔻رمضان بدون یاد امام زمان(عج)، مثل نماز بیوضوست!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷رمضان در نگاه شهدا🌷
❣ #ربناي لحظه هاي افطار، از پايان يك روز روزه داري خبر مي داد؛ ربنايي كه تمام وجود رزمندگان مملو از حقانيت آن بود. بچه ها با اشتياق فراوان براي نماز مغرب و عشا وضو مي گرفتند، ماشين توزيع غذا به همه چادرها سر مي زد و #افطاري را توزيع مي كرد.
❣ #سادگي و صميميت در سفره افطارمان موج مي زد و ما خوش حال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره مي نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار مي كرديم. دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هواي ديگري داشت.
❣ «السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعاي توسل، به سفره افطار و سحر ما #معنويتي مي بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوي و #غفلت_زدايي ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز مي كرد.
❣بركت دعا دركنار سنگرها، نماز روي زمين خاكي، سحري خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روي آسمان بي هيچ حجابي كه تو را از ديدن محروم كند، گريه بسيجي هاي عاشق در ركوع و... همه چيز را براي #مهماني_خدا آماده كرده بود.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5855008570206060642.mp3
1.48M
🔸ربّنا با صدای زیبا وملکوتی قاری نوجوان سید علیرضا موسوی...
🔻بیاییدهمگی آن را گسترش دهیم.تا صدای این نوجوان پرافتخار درکل کشور طنین انداز گردد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده موفق💗💓🔰♻️ #قسمت_سی_و_یکم: اخلاق خوب☺️ 🔰🔵🔰🔺🔺🔺🔺💖 استاد پن
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
خانواده موفق😍 💠✅✔️
#قسمت_سی_و_دوم:اخلاق خوب پنهان نمیمونه!😊
🔸🔹🔸🔷🚥
استاد پناهیان:
خدا ما رو مدام نگاه میکنه ببینه توی "زندگی اجباری" چه کار میکنیم.
👈ببین این دیگه "اسیرته" ببینم باهاش چه کار میکنی☺️
از این به بعد زندگی شروع میشه
"کمالات معنوی" انسان شروع میشه
✨👆
من به دوستان فاضل واساتید و طلاب محترم عرض بکنم که
ماها تو زندگیهامون خدا باید یه همچین توفیقی رو زیاد بهمون بده
✔️مردم باید از خداشون باشه دختراشونو به این طلبه ها بدن ✔️
چون معمولا خانم ها حرف نگو نمیذارن 😉،
اونوقت خانم یه طلبه میگه؛
آقای ما نمیدونی چجوری با ما برخورد میکنه😍😍😍
اصلا من بهترین کسی که خوشحال میشم ببینم "همین شوهرمه"
😍👆
اینا ده تاشون برن اینور اونور توضیح بدن
مردم میگن آقا این طلبه ها چجور دارن زندگی میکنن
🤔😇
پدرا خب میخوان دختر شوهر بدن همش نگرانن "آقا پسره بچمو اذیت نکنه!"
ما هم میگیم ما که از طلبه ها بد نشنیدیم والا
🙄☺️
یه بار تو دوستان سپاه گفتن ؛
که هر موقع گفتن دختر مونو بدیم به یه بچه سپاهی نمیدونی اینا با خانومشون چقدر قشنگ برخورد میکنن 👇
اون وقت معلوم میشه که سپاهی ها خوش اخلاقن✨
باید مردم بگن اینو...
معلوم میشه دیگه ...
خوش اخلاقی پنهون نمیمونه
بالاخره خانم ها به همدیگه میگن اینو
😉😉👆
🙏امیدوارم خداوند متعال ما رو وارد یه زندگی خوب و قشنگ کنه
🙏نگاه ما رو به زندگی نگاه معنوی کنه
👌و رفقا بدونید
من دیگه کام شما رو نمیخوام با یه تذکر تلخ کنم👇
✨اگر ما دنبال یک زندگی برتر
و یک خانواده عالی و پر انرژی نباشیم
😁اونوقت دیگه "سوهان روح" هم خواهیم شد در خانواده...⛔️⛔️⛔️
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۵۶.mp3
2.17M
#فایل_صوتي_امام_زمان 53
✍کودکان میانمار
به مرگی تلخ محکوم می شوند!
و نیست آنکس که تنها چاره نجات است.
✔️آیا وقت آن نشده
که صادقانه بخواهیمَش
و صادقانه
برای نجاتِ زمین، یاریش کنیم؟👆👆
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دعای_افتتاح
💢از ادعيه معروف كه مستحب است در #هرشب از ماه مبارك رمضان خوانده شود، #دعاي_افتتاح است كه داراي مضامين عالي👌 و بلند ميباشد و گنجينهاي است از معارف #توحيدي و خداشناسي
💢كه در آن، #صفات جمال و جلال پروردگار و تدبير و تصرف حق تعالي در عالم خلق، ذكر ميشود. در اين دعاي با #عظمت بعد از مسأله توحيد در ابعاد گوناگون، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام مطرح ميشود
💢و بيشتر از همه، بعد از مسأله توحيد و صفات پروردگار، به نقش #امام_زمان عجل الله فرجه و لطف و عنايت و تصرف آن حضرت، به اذن پروردگار، در عالم تكوين و تشريع ميپردازد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_هشتم8⃣ 🍂ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﮐﯿﻔﻢ ﺭﺍ ﺻﻒ ﺍﻭﻝ ﮔﺬﺍﺷﺘ
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_نهم9⃣
🍂ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ … ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺴﯿﺞ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯾﺪ؟
- ﺑﻠﻪ … ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ؟
– ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ . ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺪﻭﻧﻢ .
– ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﻢ .
– ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯿﺪ . ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻻﺗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﭘﺮﺑﺎﺭﺗﺮ ﮐﻨﯿﻢ .
– ﺣﺘﻤﺎ .
🍁ﺑﺤﺚ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﮐﺸﯿﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ، ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺠﺰ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺮﮐﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﻃﺒﻖ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ( ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﻢ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺰﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺳﯿﺪ ﺍﻭﻻﺩ ﭘﯿﻐﻤﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ !) ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺘﻪ؟ ﺑﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟
ﺑﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮔﻔﺖ : ﭼﮑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؟ !
– ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ؟ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ !
– ﻋﻬﻬﻬﻬﻪ؟ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
🍂ﺯﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﺵ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﯽ ﻣﺰﻩ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ . ﺷﻮﺧﯽ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ . ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ؟ ؟؟؟
#ادامه_دارد..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_دهم0⃣1⃣
🍂ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ! ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺑﺴﯿﺞ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ! ﯾﻪ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯿﻢ !
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﯾﮏ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﺪﻩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؛ﺍﯾﺸﻮﻧﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻦ ﺣﺘﻤﺎ . ﻣﻦ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ . ﺑﺎﺷﻪ؟
– ﭼﺸﻢ !
- ﭘﺲ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !
ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ .
🍁ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺻﻔﻬﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ . ﺳﺮﺟﺎﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ : ﺳﯿﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ !
ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ . ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺑﺴﯿﺞ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺷﻤﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
🍂ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ . ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﯾﻦ !
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﭼﯿﺪﻧﺪ . ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺁﻗﺎﻓﯿﺮﻭﺯ، ﺳﺮﺍﯾﺪﺍﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭﻧﻔﺮ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ؟ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ .
🍁ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺁﻣﺪ؛ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺗﺮﮎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ . ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﯽ ﺁﻗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ؟
- ﭼﺸﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ !
ﻭ ﺭﻓﺖ …
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh