eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢یادمه تو دوره #آموزشی بعد شامگاه همه خسته و کوفته اومدیم سمت #آسایشگاه. 💢از سیاهی پیشونی مون بعد ا
💠 تدارکات و پشتیبانی گردان 🔻همکار شهید 🌷حسین 22 ساله از خیلی از بچه های گردان کم سن و سال تر بود. با وجود این، اونقدر با جربزه بود که خیلی زود تبدیل به یکی از #ارکان اصلی گردان شد. 🌷مسئولیت تدارکات و پشتیبانی گردان رو به حسین سپردند. هم زبر و زرنگ بود، هم به خاطر طول سالهای حضورش در #بسیج، تجربش زیاد بود. 🌷[کار تدارکات یک گردان رزمی کار سنگینیه]. اما حسین خیلی دقیق و با برنامه بود. خیلی راحت از پس کار سخت و سنگین تدارکات بر می اومد. . #شهید_حسین_ولایتی_فر 🌷 #شهید_حادثه_تروریستی_اهواز 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 تدارکات و پشتیبانی گردان 🔻همکار شهید 🌷حسین 22 ساله از خیلی از بچه های گردان کم سن و سال تر بود
8⃣9⃣0⃣1⃣ 🌷 💠رفتم که سر مچشو بگیرم 🔰از صبــ☀️ـح می رفت تو تا بعد از ظهر😕 یه روز گفتم برم بهش سر بزنم. (با خودم گفتم شاید می ره اونجا می خوابه). خواستم برم سر مچشو بگیرم😁 رفتم داخل انبار. انتظار داشتم داشته باشه. 🔰وارد که شدم خفه شدم😨 گرما و یه حالت کوره♨️ مانند درست کرده بود. واقعا یه لحظه هم سخت بود. (توی گرمای 60-70 درجه ای اهواز) 🔰واقعا باورش برام که حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط می کنه. نگاش کردم😟 با یه زیرپوش ایستاده بود. سر تا پا خیس ؛ داشت مداحی🎤 می خوند و مشغول مرتب کردن بود. 🔰با عصبانیت بهش گفتم😠 یه ساله اینجا نشده⁉️ بیا بریم الانه که بیفته ها. گفت: داداش این وسایل مال و من طبق وظیفه ای که دارم اینجا رو مرتب کنم👌گفتم: نمیشه، همین الان بیا بریم تا نیفتادی رو دستمون. 🔰هر چی اصرار کردم نتونستم🚫 کنم که بیاد و بریم. میدونستم هر چی بگم دیگه فایده ای نداره❌ از قدیم گفتن میخ آهنین در سنگ. این ما مرغش یک پا داره اگه بخواد کاری رو انجام بده، حتما انجامش می ده✅ آخر سری هم گفت اگه می خوای و کمک کن‌ اگه نمی خوای هم لطفا غر نزن☺️ بزار من کارمو انجام بدم. 🔰خواستم کنم، یکمی هم موندم و خودمو مشغول کردم ⚡️ولی راسستش بالا نمی اومد. بلند داد زدم🗣 حسین! داداش من دارم می رم خونه🏘 الان سرویس می ره و من . با خنده گفت: از اولم می دونستم از تو آبی گرم نمی شه😄 و از انبار زدم بیرون. 🔰رفتم خونه ساعت 2 عصر🕑 شده بود. خیلی خسته😪 بودم. گرفتم و تا ساعت 6 خواب بودم. وقتی بیدار شدم کارم این بود که به حسین زنگ بزنم☎️ و حالش رو بپرسم. گوشی رو برداشت و سریع گفت من الان بعدا زنگ می زنم. گفتم کجایی مگه⁉️ گفت کار هنوز تموم نشده. 🔰گفتم مسلمون تو این هوای و شرجی♨️ تو هنوز تو انباری؟! آخه هم حدی داره. بیخیال بابا بخدا اگه همین الان نری ، زنگ می زنم📞 به و می گم که این پسر دیوونه شده. 🔰(راستش همین بود نمی خواست کسی از کارایی که می کنه مطلع بشه❌) تا اینو شنید سریع گفت . ولی من راضی نشدم✘ تا ازش نگرفتم گوشی رو قطع نکردم📵 راوی: همکار شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_حسین_ولایتی_فر🌸} 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 ❣زیبا بود، اما مانند بعضی ها زیباییش را به رخ آدمها نکشید و برای خودش #گناه نخرید. ❣جهاد بود
🍃❣🍃❣🍃 🌸ماه رمضان بود. جهاد نیمه شب گرفت و گفت که آماده شوم و به چند نفر دیگر از دوستانمان که از افراد جهاد بودند بگويم حاضر شوند، میخواهیم برویم جایی 🌸 ساعت نزدیک 3، 2:30 بود در محلی که قرار گذاشته بودیم جمع شدیم. همه نگاه ها به دهان جهاد بود تا باز شود و بگوید که مارا اینجا جمع کرده، 🌸جهاد بعد از چند دقیقه گفت بچه ها سوار شوید ما هم بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار شدیم. در راه کسی حرف نزد. در خانه ای ایستاد که از ظاهر کوچه معلوم بود افراد ساکن در اینجا وضع خوبی . 🌸از ماشین پیاده شد وماهم همین طور نگاهش میکردیم، بسته ای از صندوق عقب ماشین درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و این را بده و بيا. 🌸گفتم جهاد این چیه؟ گفت کمی خوراکی هست برو ... چند قدم که رفتم برگشتم و با نگاهش کردم و او هم مرا نگاه کرد و یک لبخند زد وگفت راه برو دیگر ..... رفتم سمت در و در را زدم کسی آمد جلوی در و بدون اینکه از من سوالی بکند بسته را گرفت، تشکر کرد و رفت داخل خانه .. 🌸آن لحظه بود که فهمیدم جهاد قبلا هم اینکار را میکرده و برای آن ها چیزی میفرستاده و ما بودیم، حالا هم برای اینکه ممکن بود کسی بشناسدش نیامد بسته را بدهد. 🌸تنها چند نفر از خانواده اش این را میدانستند، آن هم فقط به این خاطر که ماه رمضان که می امد نگرانش نشوند. بعد از شهادتش بود که فهمیدند، جوانی که ، مولایش امیر المومنین را ترک نمیکرد، شهید جهاد مغنیه بود. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
◼️▪️◼️▪️ 📜امام جمعه ڪازرون به شهادت رسید.😔 📍به ضرب چاقو،سحرگاه بیست سوم 🍃💔بأےَذَنبِ قٌتِلت 🌹شهادتٺ مبارڪ🌹 |•حجت الاسلام محمدخرسند•| شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مکانی که امام جمعه کازرون در سحرگاه ۲۳رمضان در خون خود غلطید و به شهادت رسید🍃🌹 #شهید_حجت_الاسلام_محمد_خرسند #خوشا_به_سعادتت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
یادی هم کنیم از شهید فتنه88، شهید مهدی رضایی 💠رویای صادقه | دوست شهید | 🌷سومین سالگرد شهادت مهدی، در منزلشان هیات داشتیم. روضه سلام الله علیها خواندم و گریزی هم به روضه امام مجتبی علیه السلام زدم و این شعر معروف: « اخر یه روز شیعه برات حرم میسازه » را خواندم. 🌷ناگهان صدای ناله و فریاد یکی از دوستان بلند شد !... فردا با من تماس گرفت و گفت باید ببینمت، کار واجبی باهات دارم. بعد از احوال پرسی علت ناله زدنش را پرسیدم. 🌷گفت:« شب قبل از مراسم خواب مهدی را دیده بودم. در خواب به او گفتم: خبر داری فردا شب درخانه شما برنامه داریم؟ مهدی گفت: بله، میدونم . 🌷گفتم: خودت هم هستی؟ مهدی گفت: اگر روضه خوان، شعر « اخر یه روز شیعه برات ... » را خواند بدان من در مجلسم ... » مهدی خیلی بود ... . 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 #خانواده موفق... #قسمت_چهل_و_سوم: چرا خوش اخلاق نیستیم؟ 👆🏻🔅✅📡💯
❣﷽❣ 📡 ... : هر کسی وظیفه ی خودش رو انجام بده! 👆🏻🔅✅📡💯❤️🔺🔺🔺🔺🔺🔺 استاد پناهیان: فرهنگ ارتباط خانوادگی رو درک کنید و لذتش رو ببرید 😊✨💕👆 نه آقا من نمیخوام زن ذلیل بشم... 😤 آخه زن ذلیلی نیست .... 😒 معنای زن ذلیلی رو هم باید فهمید بله زن ذلیلی بده ....نمیخوایم از اونور بیوفتیم 🚫❗️ مثلا میگه آقای من اخلاقش بده .... ⚜نه آقا این اخلاقش بد نیست 👈این غرورشه تو یه بار بگو آقاااای من 💕 👈ببین چطور نرم میشه!😏 اینو هیشکی بهش نگفته آقای من!!! 😢👆 زن میخواد نوازش بشه 👈اگه نشه دعوا راه میندازه مرد میخواد احترام بشه👈 اگه نشه دعوا راه میندازه 👈داشته باش قصه رو..... ✅بگو آقای من الان اعصاب نداره آقای من.... 💕💕💕 🌀آقا این مرده اگه سنگم باشه آب میشه 💧 این همینو میخواست👌 👈تموم شد... خانمه عصبااااانی ....بلند میشه میره تو آشپزخونه این الان میخواد مِنتش رو بکشی! عه ...تا یه ماه شارژه...پیش خودش میگه ببین چجوری افتاده دنبال من ! 💕میخواست عزیز باشه💕 یه بار اخم کنه ببینه تو چه کار میکنی ببینه تب میکنی براش یا نه ❓ 🔷خب اگر هر کسی دنبال نقش خودش باشه که درست ایفا کنه زندگی قشنگ خواهد شد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زمان3.mp3
2.79M
#فایل_صوتي_امام_زمان 64 ✍کسی، معلّم کلاس می شود؛ که داناتر از همه ی اهلِ کلاس است! تو تنها معدن کامل علمِ خدایی! و داناتر از تو، کسی نیست. ✔️ببین؛ دنیا بدون تو شبیه کلاسِ بی معلم شده👆👆 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی
💐زنـدگـی ... چقدر زیبـاتر می‌شود با گلِ لبخنــد تو لبخنـدِ عزیـزی ڪہ تڪرار نخواهـد شـد ...❤️ #شهید_بابک_نوری_هریس🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💐زنـدگـی ... چقدر زیبـاتر می‌شود با گلِ لبخنــد تو لبخنـدِ عزیـزی ڪہ تڪرار نخواهـد شـد ...❤️ #شهی
9⃣9⃣0⃣1⃣ 🌷 ✍دوست شهید نوری: 💠توجه و عنایت شهید به دوستش 🌺🍃یک روز قبل از شهادت بابک بود..هرطور برنامه ریزی📋 میکردم نمیتونستم خودم را به مراسم برسانم..از این که کارهام شده بود خیلی ناراحت بودم.😔به خودم میگفتم شاید بابک ندارد به مهمونیش برسم. 🌺🍃 شب 🌙موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:خیلی بی ، دلت نمیخواهد من بیام؟باشه ماهم خدایی داریم 😢ولی بابک خیلی دوستت دارم هرچند ازت .توی همین فکر ها بودم که خوابم برد.😴خواب بابک را دیدم: زده شده بودم زبانم بند امده بود..بابک خونه🏡 ی ما بود. 🌺🍃میخندید میگفت: چرا ناراحتی⁉️گفتم:بابک همه فکر میکنن تو .گفت: نترس، اسیر شده بودم ازاد شدم.☺️ با بغلش کرده بودم به خانوادم میگفتم: ببینید بابک نمرده..اسیر بوده.😍بابک گفت: فردا بیا مهمونیم..گفتم : چه ؟!گفت: جشن سالگرد ازادیم..گفتم : یعنی چی❓ 🌺🍃گفت:جشن ازادیم از اسارت این دنیا.🌏بغضم گرفت شروع به کردم..از شدت اشک صورتم خیس شده بود از بیدار شدم..با چشمام پر از اشک😭 نماز صبح خوندم..برخلاف🔁 انتظار تمام مشکلات حل شد چطوری رسیدم به سالگرد بابک.گفتم بابک خیلی مردی.👌 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مراسم جشن #عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود☺️ چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه بچه
✨🌸✨🌸✨🌸 🍃همکار و و یکی از دوستان بسیار نزدیک بود و دوروز بعد از شهادت ایشان در سوریه (ریف دمشق) به رسید 🍃 رنگ بالای سر مزار شهید اهدایی آستان مقدس حضرت (ع) است. 🍃یک روز پیش از شهادت یکی از دوستانش می شود و هنگامی که اکبر به بالای سرش می رود به اکبر می گوید: شهید شده و چند شب قبل از در خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید ) در بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. 🍃فردای آن روز اکبر هم در مطهر (ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع نائل شد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سنگ بالاسر مزار 🌷 اهدایی از آستان مقدس (ع) پیکر مطهر این شهید در قطعه 26 بهشت زهرا (س) آرام گرفته است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_13714624.mp3
8.67M
🎧🎧 🎵دلم گرفته ای رفیق... 🎤🎤 گرشا #رضائی تقدیم به همه عزیزانی که #رفیق_شهید دارن💐💐 #بسیار_زیبا👌👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گاهــی ... که دلم سخت می‌شود؛ آنقدر تو را تڪرار می‌کنم، تا مـثل ذره ای، در امتداد نگاهت گم شوم و این آغاز پیدا شدن من است ... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪہ بـہ سرم می زند، ديگـر درهيچ هوایی نفس بڪشم.... عجـب نفس‌گير اسٺ هوای 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
تپش قلب❤️من امروز فقط یاد شماست… 🌤کاش هر صبح به رنگ رخ تان #صبح شود #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Panahian-Clip-BehtarAzEtemadBeNafs-64k.mp3
3.04M
🔹واعظ:. حاج آقا پناهیان 📌موضوع: بهتر از اعتماد به نفس! فقط در این صورت به آرامش می‌رسیم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ 💠مقابله با ظلم 💢عملی ترین ایدئولوژی که در رفتار احمد دیده میشد بود. اجازه نمی داد❌ به کسی تعدی شود یا کسی مورد قرار گیرد. از ظالم متنفر😠 بود. 💢در بین ظالمان و غاصبانِ عالم👹 را در رأس می دانست و به عنوان رژیم جعلی که به خاک کشورش کرده بود از اسرائیل متنفر و بیزار و عاشق مبارزه با بود. 💢نسبت به تضییع حقوق خود و دیگران بود👌 و اجازه نمی داد کسی حقش را ضایع کند. مقابل کسانی که به او و سایرین اهمیت نمی دادند، می ایستاد. در هیچ موضوعی در برابر ظلم به سکوت نمی کرد🚫 💢 پایبند به حفظ کرامت انسانی بود✅ و این کرامت را هم برای خود و هم برای رعایت می کرد. 📚ملاقات در ملکوت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا