• @shohadaiyam •.attheme
412.6K
• #شهید_حسین_ولایتی_فر
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
✓ مذهبی
✓ شهدایی
عاااالی تر👌 از تلگرام
به ما بپیوندید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
صفحہ ۲۹ استاد پرهیزگار .MP3
961.1K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه بقره✨
#قرائت_صفحه_بیست_ونهم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_3438779.mp3
4.04M
🔻ختم چله کلیمیه
💐قرائت زیارت آل یاسین بہ نیابت از شهدا
👈جهت تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان(عج)
🌱 سَلامٌ عَلےٰ آلِ یٰاسینْ ...
🌹 #روز_بیست_وپنجم
🌹 #التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهدا 💞
❣روزی که #مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد☎️ خانه خواهرش.
از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار💓 است. #مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید. گفتم: نه❌ ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید #نگران برگردد...
❣مدام میگفت: من مطمئن باشم #حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است⁉️ گفتم: خیالت راحت همه چیز #مثل_قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد😍 و چهار روز بعد #ابراهیم آمد...
❣بدون اینکه سراغ بچه برود🚷 آمد پیش من گفت: #تو حالت خوب است ژیلا؟😍 چیزی کم و کسر نداری بروم #برات_بخرم؟! گفتم: احوال #بچه را نمیپرسی⁉️ گفت: تا خیالم از #تو راحت نشود نه!😉❤️
❣وقتی به خانه میآمد🏘 دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم🚫 همه کارها را #خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد. #سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه #فقط_بااو بود.
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 37 💕◈•══•💞•══•◈🌷 #مدیریت_رنج_ها 36 "انتقال مفهوم رن
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 38
💕◈•══•💞•══•◈🌷
#مدیریت_رنج_ها 37
"شاخصِ عشقِ به خدا"
🌺 قلبی که عشق به خداوند متعال داشته باشه، طبیعتاً "دوست داره که در راه خدا رنج بکشه".
💖 وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند:
«دل انسانِ خدادوست، رنج و سختى در راه خدا را بسیار دوست دارد و دلِ غافل از خدا، راحتطلب است.
پس، اى فرزند آدم! گمان نکن که بىرنج و سختى، به مقام بلند نیکوکارى خواهی رسید؛
زیرا که حق، سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین است»
🌷 وقتی زندگی اولیای الهی رو نگاه میکنیم، میبینیم که چقدر به رنج کشیدن در راه حق، علاقه داشتن.
دوست داشتن برای خدا زیاد سختی بکشن.😌💗
🌺 مثلاً امام سجاد (ع) به دفعات، پای پیاده به زیارت خانه خدا میرفتند...
چقدر دوست داشتن که در راه معشوق رنج بکشن...
🔶 من و شما چقدر علاقه داریم در راه خدا سختی بکشیم؟☺️
#شاخص_عشق_به_خدا
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مهندسی فکر_2.mp3
8.87M
#مهندسی_فکر 2
آخه بلاهایِ ناگهانی ،
یا مصیبت هایی که تعادل زندگی ما رو بهم میزنند،
چه خیری دارند، که بخوایم بشینیم درموردشون تفکر هم بکنیم؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 ما هم شهید می شویم !
وقتی در #قتلگاه_دنیا ...
لذت گناهانش را
⇜حراممان می کنیم
و به جرم #حزب_اللهی بودن هم، سرزنش می شویم !
جهاد اکبر؛ بیش از جهاد اصغر
⇜ #شهید دارد ...
شهیدانی🌷 از جنس ذوب شدن های چندین ساله ...
ذره ذره 👌
🔶 و امان از #قتلگاه_مجازی 📱
چه خوب هایی آمدند و غرق شدند😔
آن هم ، #ذره ذره
اینجا هم میتواند سکوی پرش🕊 باشد
و هم #مرداب شیطان ...
#بنگر_که_چگونه_ایی⁉️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_پنجاه_ویکم 1⃣5⃣ #ویژگی_ها☺️
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_ودوم 2⃣5⃣
«اعزام»
(دکترمحسن نوری)
ستون نفرات رزمندگان از کنار یک باتلاق و در مسیر یک دشت درحرکت بود.
شب بود و هوا بسیارتاریک.
درجلوی ستون احمـ🌹ــدآقا قرارداشت. همینطور که به آنهانگاه می کردم یکباره یک گلوله خمپاره درکنارستون منفجرشد❗️
ترکش خمپاره فقط به یک نفراصابت کرد.
قلب احمـ🌹ــدآقا مورد هدف قرارگرفت!بعد ایشان به سمت راست چرخید و کلماتی از زبانش خارج شد که من فهمیدم چه می گوید.
درآن لحظات احمـ🌹ــدآقاجلوی چشمان من به شهادت🕊 رسید و من همان موقع حیرت زده ازخواب پریدم.
تاچنددقیقه بدنم میلرزید.
روز بعد درمسجداحمـ🌹ــدآقارادیدم.
خوابم رابرای ایشان تعریف کردم.اوهم لبخندی زد و گفت :
به شماخبرمی دهم که خوابت رؤیای صادقه بوده یانه!
پاییز سال۱۳۶۴ بود.
تغییر در رفتار و اعمال احمـ🌹ــدآقا
بیشترحس می شد.
نمازهای ایشان همگی #معراج شده بود.
یادم هست یکباربعد از نماز به ایشان گفتم:
علت این همه #لرزش شما در نماز چیست⁉️
می خواهید برویم دکتر؟
گفت:نه،چیزی نیست.
✨✨✨
امامن می دانستم چرا اینگونه است.
در روایات خوانده ایم که ائمه ی ما در موقع نماز و زمانی که در پیشگاه باعظمت حضرت حق قرارمی گرفتند اینگونه برخود میلرزیدند.
این حالت برای کسی که درک کند
وجود بی مقدارش،اجازه یافته باخالق آسمانها و زمین صحبت کندطبیعی است.
این ماهستیم که درنماز و عبادات معرفت لازم رانداریم.😔
خلاصه روال برنامه های ما ادامه داشت تا اینکه یک شب به مسجد آمد و بعد از نمازهمه ی ما را جمع کرد.
بعد از بچه ها خداحافظی کرد و گفت:
ان شاءالله فردا راهی جبهه هستم.
احمـ🌹ــدآقا از ماحلالیت طلبید و
از اهل مسجد🕌خداحافظی کرد.
بعد هم به ما چندنفری که بیشتر از بقیه باایشان بودیم گفت:
این #آخرین_دیدار ما و شماست. من دیگرازجبهه برنمی گردم❗️
دست آخرهم به من نگاهی کرد و گفت:
خواب شما عین #واقعیت بود.
نمی دانم چرا،اما من و آن بچه ها خیلی عادی بودیم.
فکرمی کردیم حتماً به مرخصی خواهدآمد.
فکرمی کردیم که اگراحمـ🌹ــدآقا هم برود یکی مثل ایشان پیدامی شود.
نمی دانم چراهیچ عکس العملی از ما سر نزد. ماخیلی راحت با ایشان خداحافظی کردیم وحلالیت طلبیدیم.
روزبعداحمـ🌹ــدآقا با سپاه تسویه کرد و به صورت بسیجی راهی جبهه شد.
همه ی کارهای مسجد را هم تحویل داد.
دیگر هیچ کاری درتهران نداشت.
ما فقط از نامه های احمـــدآقا فهمیدیم که ایشان رزمنده ی گردان سلمان ازلشکر ۲۷ حضرت رسول
(صلی الله علیه وآله) است.
#ادامه_دارد....
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پنجاه_وسوم 3⃣5⃣
| گردان سلمان |
علے میرڪیانی (فرمانده گردان)
و یکی از رزمندگان گردان
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
پاییز سال ۱۳۶۴ برای انجام پدافندی به همراه نیروهای گردان راهی منطقه ی مهران شدیم.
گردان ما برای حفظ موقعیت منطقه ی مهران به این شهر اعزام شد.
استعداد گردان ما شامل ۴۵۰ نفر از نیروهای بسیج و سپاه🇮🇷 بود.
ما در ضمن حضور در منطقه، مشغول بالا بردن توان رزمی نیروها برای حضور در عملیات آینده بودیم.
مدت حضور ما در منطقه ی غرب زیاد طولانی نشد. ما پس از مدتی به دو کوهه آمدیم.
دوره سه ماهه ی حضور رزمندگان گردان ما به پایان رسیده بود. قرار بود همه نیروهای گردان ما تسویه بگیرند و بروند.
لذا با توجه به آغاز عملیات والفجر ۸ در منطقه ی فاو، برای همه ی رزمندگان صحبت کردم.
گفتم:
شما می توانید بروید.
برگ تسویه ی📄 همه شما آماده است.
امّا لشکر برای عملیات بعدی احتیاج به نیرو دارد. هر کس می تواند بماند.
تعدادی از بچه ها به دلایل شخصی و مشکلات رفتند ولی بیشتر نیروها از جمله احمدعلی در گردان باقی ماند.
البته من ایشان را اصلاً نمی شناختم
و نشناختم❗️
ما راهی منطقه ی عملیاتی فاو شدیم. کار در این منطقه بسیار سخت بود. عراق با کمک کارشناسان غربی و شرقی شدیدترین موانع را پیش روی رزمندگان ایجاد کرده بود.
عبور از اروند با آن شرایط و پیچیدگی ها و عبور از ده ها مانع مختلف درساحل دشمن کاری بود که جز با توکل به خدا و قدرت ایمان امکان پذیر نبود.
هنوز بسیاری از کارشناسان جنگی دنیا از نحوه ی عبور رزمندگان ما از اروند و رسیدن به مواضع عراقی ها در #حیرت_اند.
ما در یکی از مراحل عملیات حضور یافتیم.
نبرد اصلی رزمندگان ما با لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، در کنار کارخانه ی نمک به شدت ادامه داشت.
به نیروهای گردان ما مأموریت مهمی داده شد. باید در شب ۲۷بهمن که یک هفته از شروع عملیات می گذشت به منطقه ی خور عبدالله
می رفتیم.
از تاریکی شب استفاده کردیم و به یک ستون نیروها را از کنار باتلاق و از جاده ی خور عبدالله
به سمت پل مهم منطقه منتقل کردیم.
در طی مسیر بود که چند گلوله خمپاره در کنار ستون نفرات ما به زمین نشست.
ما چند شهید و مجروح داشتیم.
اما هر طور بود خودمان را به خور عبدالله رساندیم و حمله را آغاز کردیم.
البته بقیه بچه ها خصوصاً آنها که با برادر نیری در یک دسته بودند اطلاعات بیشتری از او دارند.
#ادامه_دارد ...
📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی
تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
fadaeian-haftegi951226 (5)-2.mp3
10.13M
🎧🎤🎧
تو #زینبیه قیامته
پس کی نصیبم #شهادته😭😭 ..
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
🌺التماس دعای شهادت🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
safat khas ali.qaraati.mp3
1.93M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حجت الاسلام #قرائتی
🔖 ویژگی های خاص امیرالمؤمنین علیه السلام 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید: 🔸محمدرضا فوقالعاده👌 از خودش مراقبت میکرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند ن
🔰خستگیناپذیر
🔸دوکوهه مسئول پیشتیبانی بود و کارش سخت و #پرتحرک بود از هشت صبح⏰ تا هشت شب #خادمی بود و از نه شب تا یازده شب هم #بازدید گردان تخریب بود
🔹که باید با #زائران خواهر همراهی میکردیم و پای ثابت این کار او و یکی از دوستان👥 بودند تازه ساعت دوازده شب تا چهار صبح کنار رادیو📻
🔸 #دوکوهه باید پست میدادیم هیچوقت نمینالید❌ و با عشق #علاقه کار میکرد خلوص نیت در عملش بود👌 و خستگی نداشت. همیشه برای انجام کارها #داوطلب بود بنیه قوی💪 و بدن سالمی داشت. که او را سرحال نگه میداشت تا #وظیفه_خادمیاش را به نحو مطلوبی انجام دهد❤️
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خستگیناپذیر 🔸دوکوهه مسئول پیشتیبانی بود و کارش سخت و #پرتحرک بود از هشت صبح⏰ تا هشت شب #خادمی بود
0⃣7⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰از روز اولی که #محمدرضا رو تو دانشگاه دیدم یه مظلومیت خاصی تو چشماش🙂 بود. با خیلیا فرق داشت. #مغرور و متکبر نبود❌ خودش برای رفاقت👥 قدم جلو میذاشت.
🔰اصلا هم چیزی رو به دل💗 نمیگرفت
خیلی #معرفت داشت، غم دیگران رو انگاری غم خودش میدونست💔 و تا اونجایی ک در #توانش بود برای حل شدن اون مسئله به دیگری #کمک میکرد.
🔰اگه کسی ناراحت بود، حتی شده #نصفه_شب! با موتور🏍 میرفت دنبالش و میبردش بیرون. طوری فضا رو براش عوض میکرد که اصلا طرف یادش میرفت #غمی داشته! #امربه_معروف و نهی از منکر و نصحیت های دلسوزانش همیشه بجا بود👌
🔰عین یه #برادر بزرگتر و دلسوز که انگاری کوله باری از #تجربه داره پشتمون بود💪 خنده هاش واقعا آدمو سر حال میکرد☺️ یکی از #آخرین شبـ🌙ـهای قبل از رفتنش، وقتی رفتیم بیرون خیلی بهش اصرار کردم که نره🚷 ولی اون آماده رفتن بود.
🔰 دفاع از حرم رو #وظیفه میدونست میگفت: حالا ک در توانش هست اگه نره باید پاسخگو باشه. گفت: ناراحت نباش! من برمیگردم😔 بهش گفتم تو همه کاراتو کردی که بری، از وابستگی ها و دل بستگی هات💞 دل کندی، حتی #موتورتم دادی رفیقت، هیچ چیز دنیایی نذاشتی بمونه و داری همه چیزو واسه #آخرت جمع میکنی. بعد به من میگی برمیگردی⁉️
🔰از اون #خنده های همیشگی به لباش اومد. طوری که واقعا نتونستم ادامه بدم و چیزی بهش بگم. انگار یه خداحافظی👋 #همیشگی بود😭 یه عکس گرفت و گفت به کسی چیزی نگو🚫 و #رفت.
🔰دیگه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم📵 تا روزی ک #خبر_شهادتش رسید. اون لحظه فقط یادمه ک همه رو #محمدرضا صدا میکردم😭
#شهید_محمدرضا_دهقان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۲۶۲(1).attheme
103.3K
• #شهید_محمدرضا_دهقان ۵
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25