🌷شهید نظرزاده 🌷
💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم س
ما را نگاهی از #تو
تمام است، اگر کنی😍
ای آنکه بر #بساط
"عِندَ ربّهِم یُرزَقون" نشستهای!
دستی برار✋ و ما #دلمردگانِ دنیایی را بیرون بکش!
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۷۲ استاد پرهیزگار .MP3
950.1K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه آل عمران✨
#قرائت_صفحه_هفتاد_ودوم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میدانم که مادرت آرزوی #دامادی ات را داشت ...😔 💥اما ... مُهری که خــــورد در شناسنامـــهات 📖 می ار
💟دوران #نوجوانی اش را به خوبی گذراند و از بحران های آن دوره خبری نبود❌ چون ورزش🏋 می کرد، صورتی بدون جوش داشت که برای خودش تعجب آور بود.
💟ولی همیشه #قدبلندش را دوست داشت، اما از کم پشت بودن ریشش می نالید😕 خدا را به خاطر داده هایش شاکر بود🙏 و از خدا می خواست انرژی جوانی اش در راه مثبت و #مفید استفاده کند.
♦️نقل از: مادر شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بے قـراری و شوق پرواز🕊 از چهره ات😍 مےبارد... خستگے را خستہ😪 ڪردی #افلاڪیان_خاکے ... صورت هاے #غب
🍂می دانم به قول شهید آوینی: کسی که #شهید نشود باید بمیرد !😔
👈پس خدایا به #شهدای عزیزت قسم و به #حسین(علیه السلام) سید الشهدا قسم؛ مرگ مرا شهادت در رکاب "امام زمان(عجل الله)" قرار بده و مرا از این نعمت بهره مندساز و مرا عزیز گردان💖
#شهید_رسول_پورمراد
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 73
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 1
♨️اولین قدم
🔷 اولین قدم برای خودسازی، مبارزه با مفهومی به نام "راحت طلبی" هست.
✔️ برای اینکه بتونیم با این هوای نفس فراگیر به خوبی مبارزه کنیم بهتره که اون رو بیشتر بشناسیم.☺️
🌺 امام صادق (ع) در کلام شریفی میفرماید: «تفسیر عبودیت و بندگی، "بخشیدن همه چیز" است؛
و وسیله و سبب عبودیت، "مبارزه با هوای نفس" می باشد و اینکه "خودت را مجبور به کارهایی کنی که دوست نداری"،
✅✅✅ و کلید این موضوع، «ترک راحت طلبی» و دوست داشتن دوری از مکان های گناه است
و راه بندگی، فقیر دانستن خود نسبت به خداوند متعال است..
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_64391434.mp3
4.46M
🎧پادكست هاي صوتي1⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مداحی یا رقیه(س) دین و دنیام بانوای: مدافع حرم #شهید_حسین_معزغلامی🌷 السلام علیک یا رقیه بنت الحس
🔰گفتم: دارم از استرس میمیرم😢
گفت: یک #ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو؛ من خیلی قبولش دارم. گره یک کار منم همین باز کرد که #خودش هم به سختی اجازه خروج گرفت😔
🔰گفتم: باشه داداش بگو
گفت: تسبیــ📿ـح داری ؟!
گفتم: آره
گفت: بگو #الهی_بالرقیه سلام الله علیها حتماً سه ساله ارباب نظر می کنه منتظرتم 😊
🔰قطع کردم چشمامو بستم😌 شروع کردم
الهی بالرقیه سلام الله علیها
الهی بالرقیه سلام الله علیها
۱۰ تا نگفتم که یهو گفت: این پنج نفر آخرین لیسته. بقیه اش فردا
🔰تعجب کردم😟 همینجور ذکر می گفتم که یهو #اسمم رو خوند بغضم ترکید😭 با گریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر شم وقتی #حسین را دیدم گفتم درست شد اشک تو چشماش حلقه زد گفت #الهی_بالرقیه (سلام الله علیها)
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سی_وپنجم 5⃣3⃣ 🍂گفت: _دیشب که تو اون کار رو کردی پدرت دیگه نتونست اونجا بمونه.
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_سی_وششم 6⃣3⃣
🍂چند روزی گذشت از محمد خبری نبود نزدیک تحویل یکی از پروژه های گروهی دانشگاه بود زحمت زیادی هم برایش کشیده بودیم و فقط تا پایان هفته فرصت داشتیم که بخشی از نتایج کار دست #محمد بود و بچهها نگران زحماتشان بودند. هیچ راهی برای دسترسی به محمد وجود نداشت. تا اینکه دو روز مانده به تحویل پروژه خودش به خانه ما زنگ زد.
🌿_الو
+رضا جان ! سلام محمدم. خوبی؟
_سلام. کجایی؟ خوبی؟
+الحمدلله. من نرسیدم برگردم تهران کارهای پروژه رو انجام بدم فکرم پیش بچه هاست شرمندت میشم ولی اگه ممکنه برو کلید خونه ما را از همسایه سمت چپیمون بگیر یه دره قهوه ای بزرگ من باهاشون هماهنگ می کنم که میری. وارد خونه که شدی کلید در ایوون زیر گلدون بزرگه کنار جا کفشیه. از در رفتی تو سمت چپ یک اتاق که میز مطالعه مون اونجاست کشوی میز و باز کن همون رو #ورقههای پروژه را سنجاق کردم گذاشتم فقط زحمت مرتب کردن هاش هم میفته گردنت. شرمندهام انشالله برات جبران کنم
🍂_این چه حرفیه باشه حتما میرم اتفاقاً بچهها هم نگران پروژه بودند. راستی تسلیت میگم. غم آخرت باشه.
+ممنون. خدا سایه پدرتو روی سرت حفظ کنه. راستی خواهرم می گفت: اومده بودی دم در خونه اگر کار واجبی داری بگو
_کار واجب نه، حالا بعدا دربارش حرف میزنیم ...
+باشه داداش ... پس من دیگه وقتتو نمیگیرم. بازم ممنونم ازت. خداحافظ
_خدا حافظ
🌿باران نم نم می بارید🌧 آماده شدم به سمت خانهشان حرکت کردم کلید را از همسایه گرفتم و در را باز کردم بوی خاک باران خورده در حیاط پیچیده بود وارد خانه شدم همه چیز مرتب بود👌 و سر جایش قرار داشت دور تا دور سالن پشتیهای قرمزی چیده شده بود که رویشان پارچه سفید سه گوش پهن بود. از جالباسی کنار در یک چادر سفید گلدار🌸 آویزان بود نگاهی به عکس پدر محمد انداختم.
🍂وارد اتاق شدم که محمد گفته بود کیف چرمی قهوه ای💼 محمد که همیشه همراه خودش به دانشگاه می آورد کنار میز قرار داشت یک کیف چرمی بنفش هم کنار کیف محمد بود که حدس زدم باید کیف #فاطمه♥️ باشد. کشوی میز را باز کردم برگههای محمد درست همان رو بود؛ آنها را برداشتم چند ورق از سنجاق جدا شده بود دانه دانه از کشور بیرون آوردم حدود ۱۰ تا ۱۲ تایی میشد مشغول مرتب کردن کاغذ ها بودم که ناگهان ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_سی_وهفتم 7⃣3⃣
🍂مشغول مرتب کردن کاغذها بودم که ناگهان لابلای آنها چشمم به کاغذی افتاد که دست خط محمد نبود برگه را بیرون آوردم و خواندم📄 معلوم بود که انتهای یک منطقه متن است
🌿...اما چون غباری در هوا معلق دریغ از فهم حقیقت بادهایی🍃 که ما را به این سو و آن سو می برد و نمی دانیم که هیچ چیز #اتفاقی_نیست. پس اگر چنان است که دردها را تو می پسندی و زخم ها را تو می زنی بی شک خود التیام دهنده و مرهمی "الذین ءامنوا تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب" که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامش می یابد آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد.
🍂برگ را پایین آوردم احساس می کردم دست پخت #فاطمه است خواستم بقیه متن را لابلای کاغذهای داخل کشو پیدا کنم دستم را به سمت کشور دراز کردم چند ثانیه مکث کردم و بدون اینکه چیزی بردارم در کشور را بستم عذاب وجدان مانع شده بود محمد به من اعتماد کرده بود و من نباید از این اعتماد سوء استفاده میکردم اگر میدانست احساس من نسبت به خواهرش💕 چگونه است هرگز از من درخواست نمیکرد به خانهشان بروم
🌿آن برگه📄 را همراه بقیه کاغذها با خودم به خانه آوردم و چندین و چند بار جملاتش را خواندم "و نمی دانیم که هیچ چیز اتفاقی نیست" این جمله انگار حرف دل من بود که در قلم فاطمه✍ جاری شده بود آنقدر جملاتش را با خودم مرور کردم که از بر شدم ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سید رضا نریمانی_هفتگی23دی95-شور-بی بی دیگه طاقتم طاقه دیگه دارم از هم میپاشم-1484380046-1.mp3
12.15M
🎵 #مداحی_شهدایی
❣❥ #بی_بی دیگه طاقتم طاقه
❣❥دیگه دارم ازهم میپاشم😔
❣❥مگه گناه من چیه⁉️
❣❥میخوام #مدافِعِت باشم
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_9598666.mp3
1.81M
🎤استاد #پناهیان
🎧واسه خدا خوشگل کار کن👌
خدا دوست داره اینجوری #عبادت کنی..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
🔻دوست شهید:
بابک همیشه تکه کلامش بود :
#فداتـمـ♥️
همیشه به من این حرف رو میزد😍
آخرین باری که دیدمش یک هفته قبل از رفتنش به #سوریه بود! من خبر نداشتم قراره بره؛ این حرفشو همیشه یادمه، گفت: "فداتـم!"😔
و #رفت...
فدایی #حضرت_زینب(س) شد...❤️
#شهید_بابک_نوری_هریس
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻دوست شهید: بابک همیشه تکه کلامش بود : #فداتـمـ♥️ همیشه به من این حرف رو میزد😍 آخرین باری که دیدم
6⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خصوصیات اخلاقی شهید
از زبان #دوستانش
🔰بابک #عاشق دورهمی👥 بود. تو دانشگاه دوستای اجتماعیه زیادی داشت چون واقعا با همه زود جوش میخورد💞
🔰خیلی چیزا داشت چیزایی که #جوونای امروزی و هم سن و سالای ما👱 دوست دارن داشته باشن #آرزوشونه داشته باشن یا بهش برسن بابک نوری همه ی اینارو داشت✅
🔰بابک همیشه دوست داشت #خوشتیپ باشه و به تیپش اهمیت میداد👌 بابک پر از انرژی بود سرشار از زندگی بود💖 تمام سفرهایی که میرفت دوستانش همه باهم بودن🚗 و همیشه یع جَو فوق العاده #شلوغ دورش بود
🔰مثلا اگر هر کدوم از ماها 20تا دوست داشتیم بابک صدتا #رفیق داشت چیزی نبود که بابک نداشته باشه❌ از دوست و رفیق گرفته تا #خانواده و امکانات
زندگی...
🔰همونطور که گفتم بابا خیلی به #ظاهرش میرسید👌 یک وقتایی تریپ رپری میزد، گاهی اوقاتم #تیپ بگ میزد و کلاه کپ میذاشت؛ خلاصه که بابک خیلی #خوشتیپ بود...♥️
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ
#شهید_بابک_نوری_هریس
22 مین و جوانترین شهید مدافع حرم استان# گیلان شهیدی🌷 که به جای ادامه تحصیلات در آلمان، به سوریه رفت ...
#سلام_خدا_بر_شهدا🌷🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در پیاده روی #اربعین خیلی ساده بهش گفتیم :
یه #جمله_ناب بگو !
فڪرش را هم
نمیڪردیم ڪه سال بعد،
به یاد جمله نابش باید درهر
قدم #اشڪ بریزیم وگریه کنیم ...
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh