#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#قسمت_سوم
#نویسنده_رز_سرخ
نگین رو از دوران دبیرستان میشناسم
اگه نرم حتما ناراحت میشه...
البته بدم نیست برم یکم پیش بچه ها روحیم عوض میش
دلم براشون تنگ شده حسابی
شب که بابا اومد بهش میگم فکر نکنم مخالفتی داشته باشه
البته نباید بگم تولده نگینه
چون نگین دست کمی از سپیده نداره که هیچ از نظر حسین بدتر از اون هم هست
کافیه حسین بفهمه رای بابارو میزنه نمیزاره برم
بهترین کار اینه که بگم زینب برای کارهای دانشگاش به کمکم نیاز داره...
فکر خوبیه زینب مورد تایید خانوادس😁
اونقدر به تولد و لباسی که باید بپوشم فکر کردم که نفهمیدم کی شب شد.
_مامان بابا کی میاد؟🤔
_یکم دیگه میاد دخترم
چطور مگه؟ کاریش داری؟
_آره، امروز زینب زنگ زد ازم خواست جمعه برم پیشش برای کارهای دانشگاهش کمکش کنم
برم کمکش دیگه؟☺️
_از نظر من که اشکالی نداره
زینب دختر خیلی خوبیه
خوانوادش هم قابل اعتماده
پدرت که آمد باهاش در میون بزار هر چی پدرت گفت
_چشم مامان گلم😘
داشتم تلویزیون میدیدم که بابا و حسین رسیدن
_سلاااام بابا جون خسته نباشی
سلام داداشی
بابا: سلام دختر خوشگلم
سلامت باشی بابا
حسین با چشم های ریز شده نگام کرد و گفت علیک سلام
باز چی میخوای که چشماتو مثل گربه ها کردی؟😕
حسین خیلی تیز بود همه چی رو از چشم هام میخوند
_حالا بیایین غذا بخورین میگم بعدش
حسین زیر چشمی نگام میکرد و منتظر بود ببینه چی میگم
تمام طول شام هم مشکوک نگام میکرد
هر وقت سعی میکردم چیزی رو پنهان کنم حسین سریع میفهمید
بابا:خوب دخترم
بگو چی میخواستی به بابا بگی؟
_بابا جون
امروز زینب زنگ زد
خواست برای کارای دانشگاهش کمکش کنم
ازم خواست جمعه برم پیشش
قول میدم زود برگردم برم بابایی؟
بابا: دخترم نمیشه یه روز دیگه
جمعه روز تعطیله میخواستیم بریم خونه ی عموت☹️
_ آخه بابا جون شنبه آخرین فرصتشه منم که تازه از مسافرت اومدم نبودم که زودتر برم کمک
یه روز دیگه بریم خونه عمو
برم دیگه بابایی
برم؟😚☺️
چشم های درشتمو مظلوم کردم و زل زدم به بابا
بابا : حالا که آنقدر مایلی
چون خانواده زینب هم مورد تاییده اشکالی نداره
فقط ساعتو رفتن و امدنت رو بگو که حسین بیاد دنبالت
پریدم بغل بابا و گفتم:چشم
ساعتش معلوم شد بهتون میگم
مرسی بهترین بابای دنیا
جالب بود که حسین تموم مدت با سکوت و نگاه پر معنا بهم خیره شده بود و هیچی نمیگفت
از اینکه به خانوادم دروغ گفتم حس بدی داشتم
ولی مگه قرار بود چیکار کنم
همش یه تولد سادس...😞😟
هر چند میدونستم دارم خودمو گول میزنم....🙄🙄
🎞 #ویدیو_استوری؛ شب دهم محرم
روضه خوانت میشوم با روضه ای تک مصرعی
بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود...
امشَبی را شَهِ دین دَر حَرَمَش مِهمان است
مَکُن اِی صُبح طُلوع 😢
عَصرِ فَردا بَدَنَش... 😭
#شب_عاشورا #هل_من_ناصر_ینصرنی
#غریب_گیر_آوردنت #ابی_عبدالله (ع)
#مکن_ای_صبح_طلوع
#عرش_بر_زمین_افتاد #غریب_مادر 😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صلی_الله_علیک_یا_مظلوم_یا_عبدالله _الحسین_علیه _السلام
.
بیــــــن الحــــــرمیــــن وبـــــارون........😭😭😭
.
🏴ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺗﺮﺍﻧﻪ
🏴میخورد ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ،
🏴ﯾﺎﺩﻡ ﺁﺭﺩ ﮐﺮﺑﻼﺭﺍ،
🏴 ﺩﺷﺖ پر ﺷﻮﺭ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ،
🏴قصه ﯾﮏ عصرﻏﻤﮕﯿﻦ،
🏴ﮔﺮﻡ ﻭﺧﻮﻧﯿﻦ،
🏴ﻟﺮﺯﺵ ﻃﻔﻼﻥ ﻧﺎﻻﻥ،
🏴ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﻭﻧﯿﺰﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ،
🏴ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ
🏴ﻭ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ،
🏴میدود ﻃﻔﻠﯽ ﺳﻪ ساله
🏴ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ … ﺁﺥ “ﺑﺎﺭﺍﻥ
🚩🚩🚩
#حب_الحسین_یجمعنا
#لبیک_یا_حسین
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عجل _اللله
#التماس_دعای_فرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh