#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_بیست_چهارم
.
.
.
نگین_احساس جان معرفی نمیکنی؟😁
احسان_نشناختین؟☹️
پویاست دیگه ، تو جشن آشنا شدین...
نگین_ جدی؟؟؟😐
چقدر تغییر کردین
اصلا نشناختم...
سپیده_ اره اگه درست یادم باشه موهاتون خیلی بلند بود😬
و یکم درشت تر بودید...
پویا_آره موهام کل صورتمو گرفته بود
دیگه تصمیم گرفتم کوتاه کنم...
ساکت نشسته بودم و نگاشون میکردم
انگار نه انگار که منم اینجا نشستم گرم حرف زدن شدن😩
داشتم از عصبانیت منفجر میشدم
واقعا درک نمیکنم اینا اینجا چیکار داشتن
این احسان هیز هم که با نگاهش داشت منو درسته میخورد
با اینکه پسر جذابی بود ولی اصلا به دلم نشست و نگاهش حالمو بد میکرد...☹️😏😩
سپیده_حلی چرا ساکتی؟😕
داشتم پویا رو بهت معرفی میکرد اصلا شنیدی چی گفتم؟
یه چشم غره بهش رفتم که حساب کار دستش بیاد😒
احسان بهم نگاه کرد و گفت: خیلی خوش حال شدم اینجا دیدمتون
آشنایی با خانم زیبایی مثل شما باعث افتخاره😍
هه اینم کم داره ها نه به اون شب که چرت و پرت گفت دم گوشم نه به الانش😡
حلما_والا مهمونی نگین که از آشنایی با من خوشحال به نظر نمیومدین
دیدم که پوزخندی زد و گفت:
کار زشتتو گذاشتم به حساب سن کمت
و یواشکی بهم چشمک زد😏
ایشششش پسره چندش چشمک هم برام میزنه
احسان_حلما خانوم کلا کم حرفید یا باما فقط حرف نمیزنید🤔🤔
حلما_من تو جمعایی که باب میلم نباشه حرف نمیزنم😒
پویا_اخ یعنی الان ما مزاحمتون شدیم
حلما_یجورایی😕
نگین_عه این چه حرفیه حلما
سپیده_حلی شوخی میکنه😐
احسان_بله مثل شوخی که تو مهمونه بامن کردن😒
دیگه نمیتونستم اون جو رو تحمل کنم نگین و سپیده هم بیشتر دوستایه اینان تا من هی گیر میدن به من
حلما_خب دیگه من باید برم
سپیده جون از این به بعد خواستی با من قرار بزاری قبلش اطلاع بده کیا هستن
نگین_کجاا میری تازه بچه ها اومدن
حلما_ من میخواستم تو و سپیده رو ببینم که دیدم دیگه
باید زود برم خونه
کیفمو برداشتم
احسان و دوستش همینجوری داشتن منو نگاه میکردن با سپیده دست دادم قیاقشو آویزون کرده بود اروم دم گوشم گفت
سپیده_حلی چقدر تو لوس شدی اه اه
این احسان بخاطر تو اومده😒😒
چشمامو گرد کردم گفتم
_چرا باید بخاطر من بیاد😕😕
سپیده_چون از تو خوشش اومده از شبی که تو مهمونی دیدت هی گیر میداد که یه قرار بزاریم تو رو ببینه
وای پسره چندش هههه منو باش فکر میکردم دوستام دلتنگ من بودن نگو بازم نقشه بود...
حلما_متاسفم برای خودم که نشناختمت..
دیدی سر قضیه مهمونی چی سرم اومد
حالا منو میاری سر قرار
اونم بااین پسره چندش
دیگه واینستادم حرفی بزنه
خداحافظ نگین
رفتم سمت صندوق پول خودم رو حساب کردم از کافه زدم بیرون
اشتباه کردم نباید میمدم
این ادما به درد دوستی با من نمیخورن
نمیدونم کی میخوام بفهمم
یه آژانس گرفتم و راه افتادم سمت خونه
خیلی ترافیکه خدا کنه دیر نرسم...
ساعت 7 بود که رسیدم خونه
حسین و بابا هنوز نیومده بودن خداروشکر
ذهنم خسته بود
کار نگین ناراحتم کرده بود
این اولین بارشونم نیست
همیشه همینن
باید یه فکر اساسی کنم این جوری نمیشه هر دفعه با اعصاب من بازی میکنن
همه اینا یه طرف
یه خواستگاری مسخره یه طرف...
به خاطر بابا باید بگم بیان جلو ولی اصلا حوصله این برنامه ها رو ندارم
مامان هم ازم دلخوره
باید از دلش درارم ...
.
.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | ۲۱ روز تا اربعین...
🔸تــشنهی چای عـراقم ای اجل مهلت بده
تا بیایم اربــــعین موکب به موکب کــــربلا
🔹قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (ع) إِنَّ أَيَّامَ زَائِرِي الْحُسَيْنِ (ع) لَا تُحْسَبُ مِنْ أَعْمَارِهِمْ وَ لَا تُعَدُّ مِنْ آجَالِهِمْ.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
ايّام زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام جزء عمر زائر شمرده نشده و از اجلشان محسوب نمى گردد.
📚 کامل الزیارت، صفحه ۱۳۶
#اربعین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام
اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام
ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہے توییم
از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خنـده هاے دلنشین شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد
وقتےدلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه مےخنـــدد
اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است
#یاد_شهدا
#با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تو را با عشق بهتر می توان دید
در این بن بست ها در می توان دید
جهان کوچکم، با خنده هایت
جهان را جور دیگر می توان دید
#شهید محمد سلطانی پور🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☘خاطرهایازشهیدبزرگواررسولخلیلی☘
با سیامک از مدرسه حلی آشنا شده بودم و ابتدایی و راهنمایی را باهم خواندیم.
من صبح ها قرآن سر صف را میخواندم،هر روز که تمام میشد،وقتی میآمدم داخل صف سیامک کلی ذوق میکرد،میگفت:محمد حسن خیلی خوب خوندی.☺️
کم کم که با هم بیشتر آشنا شدیم،گفتم:تو خونه منو رسول صدا میکنند دوست داری رسول صدام کن.
در کل دوره رفاقتی که باهم داشتیم یادم میآید یک بار سیامک از من دلخور شد،وقتی پرسیدم چی شده؟!!!
گفت:رسول من کلی تعریف تو رو پیش مادرم کردم خیلی تو خونه ازت حرف زدم چرا تو خیابان دیدمت سریع سلام کردی و رفتی؛حتی به مامانم سلام هم نکردی؟پیش مامانم خجالت کشیدم.😐
خندیدم و گفتم:ببخشید.دیدم هنوز ناراحته گفتم:سیامک بیا ی کاری کنیم.
سیامک سرش رو انداخت پایین و با اخم گفت:چیکار؟!
گفتم:بیا قرار بذاریم مراقب دوتا چیز توی دوستی باشیم.🦋یکی نماز؛بخصوص نماز صبح،یکی هم نگاه به نامحرم.🦋
بعدش مجدد به خاطر سلام نکردن به مادرش معذرت خواهی کردم.
#کتابرفیقمثلرسولصفحه۴۵
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚘بسمہ رب الشهدا والصدیقین⚘
✅به مناسبت سالروزشهادت
✅شهیدحمیدیاقوتی
✅تاریخ ولادت۱۳۳۹/۷/۲
✅تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۶/۶
✅نحوه شهادت درگیری باضدانقلاب
✅محل دفن گلزارشهدای نی ریز
.
✳️دوم فروردین ماه سال ۱۳۳۹ در محله امام مهدی(عج) شهرستان نیریز، همراه با طراوت سبز بهار در خانوادهای که از محبان اهلبیت(ع) بودند، زاده شد.
✳️ همچون ستارهای درخشان بود که با خندههای کودکانه، محفل گرم خانواده را گرمتر و با نشاطتر میساخت. شور و اشتیاق آموختن اورا به دبستان حضرت معصومه(س) (شمسالمعالی) رهنمون شد.
✳️سختیها و مرارتهای زندگی از کودکی با رنجها و دردها آشنایش کرد و در فراز و نشیب زندگی آبدیدهاش نمود. دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مفتح نیریز گذراند. در همان دوره بود که با عبادات اُنس گرفت و برای اقامه نماز در میان جماعت، راه مسجد محله را در پیش گرفت.
✳️ با اینکه نوجوانی بیش نبود، اما روزههای ماه رمضان را با شور و شوق وصف ناپذیری میگرفت. بعد از طی دوره راهنمایی، در دبیرستان شهید بهشتی، در رشته اقتصاد اجتماعی، ادامه تحصیل داد. چون دوران دبیرستان او مصادف بود با آغاز نهضت اسلامی ایران،
✳️وی نیز سعی کرد تا در نشر حقایق انقلاب اسلامی، نقش بسزایی را بعهده بگیرد. در محیط خانواده و مدرسه، فردی مؤثر و آگاهیبخش بود
💔وامااااا⬇
✳️در کردستان بعد از چند روز درگیری با ضد انقلابیون و گروهکهای ضدانقلاب داخلی (منافقین، کومله، دمکرات و...)، سر انجام در تاریخ ۶/۶/ ۱۳۶۱ در پیرانشهر، تیر نفاق قلب پاک اورا هدف گرفت و شهادت را نصیب وی کرد. پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان نیریز به خاک سپرده شده
.
✅ختم صلوات .....
🚩برای سلامتی امام زمان عجل الله.....
🚩شهدایکه تاریخ امروز اسمانی شدن ...
🚩شهیدوالامقام حمید یاقوتی
✳️صـــــلوات✳️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅#فواید_پزشکی_وضو
✍️وضو سبب رفع بسیاری از بیماریها می شود. دلیلش اثر آب سردبر روی نقاط حساس بدن در قسمتهایی است که وضو می گیریم. جالب این است که در دین اسلام نقاط طب سوزنی مخصوصا در وضو رعایت شده است.
برای مثال، آقایان باید آب را از پشت آرنج بریزند. ولی خانمها باید آب را از قسمت تای دست بریزند. چونکه نقاط طب سوزنی در آقایان و خانمها در بعضی از نقاط فرق می کند.
این را هم بدانید که با تحریک نقاط طب سوزنی بوسیله آب سرد وضو، خط سیر چهارده نصف النهار را تحریک می کنیم و باعث سرحالی، شادابی، تسکین دردها، نیروی جسمانی وروحی و معالجه بسیاری از بیماریها می گردد. و همچنین تمامی اعضاء داخلی بدن را تقویت می کند. از جمله: ریه ها، روده بزرگ، معده، قلب، کلیه ها، کبد و...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭قرار بود اربعین بریم کربلا...
💔روایت فرزندان شهید ابوالفضل علیجانی از آخرین دیدار با پدر
🔹سردار مدافعحرم ابوالفضل علیجانی، اهل دُرچه اصفهان، روز دوشنبه ۳۱ مرداد۱۴۰۱ حین مأموریت مستشاری در حلب سوریه و در راه دفاع از حریم حضرت زینب سلاماللهعلیها به شهادت رسید.
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
📿اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد📿
#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهدا شرمندہ ایم
🍃روزتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا
🦋🦋🦋
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨☘✨
#مرامشهدایے
مادرشهیددهقان:
محمدرضا بہ دوچیز خیلے#حساس بود
#موهاش و #موتورش ‼️
قبل ازرفتن بہ سوریہ
هم موهاشو #تراشید
هم موتورشو بہ دوستش #بخشید
بدون هیچ وابستگے رفت ☘
♡بچههایِآسمان
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے
#اللهمعجللولیکالفرجبحقعلے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅══✼🏮✼══┅┄
#کلیپتصویرے 📹
🌹بین شهداے دفاع مقدس ما
«#پهلوانابراهیمهادے» به «#علمدار» معروفه.
🥀 قصه این علمدارے بر مے گرده به لحظههاے آخر #شهادتابراهیم و فداڪارےاش برای رفع #تشنگے مجروحینی ڪه تو #محاصره بودن.
#هادےدلها
#شهیدابراهیمهادے
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
[خاطره سردار علی ناصری از شهید باقری]
نزدیک نماز ظهر بود . حسن باقری افشردی
برای تجدید وضو به ساختمانی که پشت
سپاه بود رفت و دقایقی بعد ، در حالی که
وضو گرفته و هنوز آستین هایش بالا بود ،
بیرون آمد 🙃
من هم قصد داشتم بروم تجدید وضو کنم🍃
مرا که دید با آن صدای بم کلفتش گفت :
علی آقا التماس دعا داریم 🤲🏻
کمی مکث کرد و سپس ادامه داد : باید
کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی
بیاریم 😇
چه نمره ای ؟!
نمره شهــ🌱ــادت
باید شهید بشیم .
حیفه شهید نشیم 😔
گفتم هر چه هست دست خداست .
حسن با قاطعیت پاسخ داد : نه ! دست خودمان هم هست 😊
گفتم چطور ؟ 🙄
گفت اگر دو چیز را رعایت کنی ، خدا شهادت را نصیبت می کنه .
چه چیز هایی ؟
حسن باقری با حالت ویژه ای گفت :
یکی پر تلاش باش و دوم مخلص !✌️
این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کنه ☺️❤️
بعد اضافه کرد : علی آقا شهید شدی ، شفیعمان باش ! 🙃
این حرف را که زد ، به چهره اش نگاه
کردم و شهادت را در آن خواندم .
یقینم شد که به زودی به شهادت خواهد
رسید 🌷
📚 کتاب پنهان زیر باران ، انتشارات سوره مهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh