آیا نیت پاک انسان را کمک میکند؟
داستان را حتماً بخوانید......
مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجد شد.
در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را عوض کرد و راهي مسجد شد.
در راه مسجد، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجد دو بار به زمين افتاديد.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ
بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.
مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او
نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:
((من شما را در راه مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به مسجد مطمئن ساختم.
✅نتيجه داستان:✅
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_دانشمند
تکلیف خودت رو با امام زمان مشخص کن😭
احساس شرمندگی دارم😔
خیلی زیباست
#پیشنهاد_دانلود
🌷اللهم عجل الولیک الفرج🌷
🕊❤️🕊
@shahidNazarzadeh
9⃣به یاد
#شهید_محمودرضا_بیضایی 🌹🎋🌹
شادی روحش صلوات
☘کانال شهید نظرزاده🌹↙️
@shahidNazarzadeh
💠اهل دلے میگفت:چه زیباست گم شدن...❤️
اوایل معناے حرف اورا نمیفهمیدم
بعدها ازنوع رفتارشـــــهداےگمنـــ❤️ـــام"آنان که شبِ عملیات پلاکهای خودرا میآویختندتابینشان😞 بمانند"
فهمیدم گم شدن یعنی چه...🙁
اهل دل میگفت: آنقدر در وادی عشــــــــق به خـــ❤️ــدا باید غوطهورشوے تا نام و نشانی ازتونماند،هرچه باشدخــــــداباشدوخـــــــداااا...😌😇
واین یعنی در وادے الٰهی گم شدن...☺️
شهدا چه زیبا❤️ این واژه را صرف کردند«گم شدن» تا آنجاکه گمنــــ💔ـــام شدند...
و برای همیشه جاویــــــــد ماندند
اے کاش میشد ما هم گم شویم...😓
تاآنجاکه گمنــــــــــام شویم...😋😇
#شهداےگمنام💔💔💔
#شــــــــــهداشرمندهام...
#شبتون_بخیر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠 #حدیث_روز
#امام_علی_علیه_السلام :
وآخِ الإِخوانَ فِي اللّهِ ، و أحِبَّ الصّالِحَ لِصَلاحِهِ .
️«با برادران به خاطر خدا برادرى كن ، و انسان نيك را به خاطر نيك بودنش دوست بدار.»
📚 الأمالي للمفيد : ص ۲۲۲
@ShahidNazarzadeh
9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌸 معجـزات شهـدا
از منطقہ زنگ زدن و خبر دادن علی اڪبر شہـید شده و ۹ روز قبل جنازه شو فرستادن مشہـد ، چرا نمےرین تحویل بگیرین ؟!
مردهای فامیل رفتیم برای تحویل گرفتن بدن علی اڪبر . روی انبوهے از بدنہ تابوتها اسم شہـدا رو نوشتہ بودن ڪه بعضیاشون خیلی بدخط و ناخوانا بود .
بعد از زمانے طولانے ڪم ڪم داشتیم از پیدا ڪردن جنازه علی اڪبر نا امید مےشدیم . ڪه یہ هو صداشو شنیدم .
« حـاج آقـا ! حـاج آقـا ! من اینجام ! یازدهمین تابوت از همین ردیف ڪه جلوش وایسادین » .
چنان یڪہ خوردم ڪه نتونستم تعادلمو حفظ ڪنم . شڪسته بسته بہ پسرم حالے ڪردم ڪه تابوت یازدهم رو بیارن پایین .
وقتے در تابوت رو وا ڪردیم علی اڪبر رو دیدیم . باور میڪنین ؟! بعد ۹ روز از شہادتش دونههاے عرق مثل شبنم رو صورتش نشسته بود !
🌻 بـہ یـاد شہـید علـےاڪبـر بـازدار
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 11 🔹🔸💢✅💠 ادب نماز استاد پناهیان: چندتا مسئله احکام عرض میکنم: سر نم
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 12
✌🔸🚩🌺🚩
استادپناهیان:
یه جوانی بهم میگفت:
حاج آقا یه روز نماز صبح میخوندیم خیلی باحال؛
اونقدر رفتیم تو حس که شک کردیم رکعت اول بودیم یا دوم!
😣
بهش گفتم: برادر عزیز توی نماز شک کنی رکعت اولی یا دوم
، نماز باطله دیگه...
گفت : حاج آقا نماز باحال خوندم!😣
گفتم: بکوب به دیوار! چه زودم با خدا پسر خاله میشه! بغلشو باز کرده خدایا بپرم تو بغلت!!!
😍
👈" ادب نماز رو رعایت کن"
💠♦✔
صبر کن ببینم! چند دقیقه وقت گذاشتی برای اینکه قرائت نمازت رو عربی کنی و به معنای دقیق کلمه ی عربی بخونی؟؟؟
↙
میگه: من چرا باید نماز رو عربی بخونم ؟!
گفتم ببخشید شما چرا باید تو نماز یه رکوع بری و دوتا سجده؟؟؟
خب دو تا رکوع برو یه سجده!!!
😳
گفت اینا رو خدا تعیین میکنه .
گفتم: "خب اون رو هم خدا تعیین میکنه "
✅👌🔸🔸🔸🔹
فدای امام رضا بشم الهی💖💞💕
از ایشون پرسیدن: آقا وضو برای چیه؟ ما اگه رفتیم حمام و دستامون تمیز بود دیگه برای چی آب بریزیم؟!
اگه منظور، تمیزیه ماخودمونو تمیز می کنیم دیگه!
وضو دیگه برای چیه؟!
💖❤
آقا فرمود خداوند وضو را امر کرده "ببینه چه کسی به حرفش گوش می ده..."
#ادامه_دارد...
💢💠💢💠💢💠
🌷اللهم العجل لوليک الفرج🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#مهـــــدی_جان❤️
مژدهی آمدنت قیمت جان میارزد
تاری از موی تو آقا به جهان میارزد
#بیـــــا_آقـــــا😔
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✨﷽✨
#سه_داستان_کوتاه_ولی_زیبا:
{ ایمان }
روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت ،این یعنی ایمان...
{ اعتماد }
كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت اين يعنى اعتماد..
{ امید }
هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم اين يعنى اميد.
🌷براتون "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو میکنم.🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣1⃣به یاد #شهید_یوسف_شریف 🌹🎋🌹 شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
✅ #شهـــادت_در_حـالت_سجــــده
🌹 #شهید_یوسف_شریف
🌸می گفت « دوسـت دارم شهـــادتم در
حالـی باشد ڪـــه در سجـــده هستم »
یڪـی از دوستانش می گفت :
✳️در حال عڪـس📷 گرفتن بودم ڪه
دیدم یڪ نفر به حالت سجـده
پیشانــی به خاڪـ گذاشته است .
فکر کردم نمــاز می خواند ؛ اما دیدم
هوا ڪاملاَ روشـن است و وقت نماز
گذشته ، هـمه تجهــیزات نـظامـی را
هم با خـــودش داشــت .
🌸جلو رفتم تا عڪسـی📸 در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی ڪتف او گذاشــتم ، به پـهلــو افتــاد .
دیدم گلولــهای از پشت به او اصــابت
ڪرده و به قلبــش رسیده ، آرام بود
انگــار در این دنیا دیگــر ڪاری نداشت.
✳️صورتــش را ڪه دیدم زانوهایــم
سسـت شـد به زمین نشـستـم .
با خودم گفتـم :
«این که یوســفـــــ شریفــــ است ».
#خاطرات_ناب
#شهادت_در_سجده 💚
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
💽 با گناه سد امام زمان مون شدیم...
👌بسیار زیبا و تاثیر گذار
🎤 #استاد_رائفی_پور
🖥 ببینید و نشر دهید📡
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رفیق_شهیدم...🌷
دلم بدجور #هواےشهادت دارد
مےخواهم شهیدشوم
ولے
مےترسم باشهادتم
آبروی شهداراهم ببرم...😭
درست
اهل شهادت نیستم
فقط #عاشق شهادتم
اما
آرزوکه عیب نیست،هست؟
آن هم برای جوانان
#شهید_محمدرضا_دهقان
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#حڪـایــت
🔰پروردگارا، او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده❗️
✨✨✨
💠 حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت.
🔴 همسرش او را تحریک کرد به دریا برود، شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند.
⛵️ مرد تور ماهیگیری را برداشت و به دریا زد تا نزدیک غروب تور را به دریا می انداخت و جمع می کرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.
🐟 قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.
🔶 او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.
💬 او زن و فرزندش را تصور می کرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟
👑 همانطور که در سبزه رازهای خیالش گشتی می زد، پادشاهی نیزی در همان حوالی مشغول گردش و ماهیگیری تفریحی بود.
💥پادشاه رشته ی خیال مرد فقیر را پاره کرد و با صدای بلند پرسید:
❓ای مردک در دستت چیست؟
🐟 او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است.
❌به دستور پادشاه آن ماهی به زور از مرد بیچاره گرفته شد و در مقابل هیچ چیزی هم به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.
⭕️او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود.
🔷 پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه به خود می بالید که چنین صیدی نموده است.
🔴 همان طور که ماهی را به ملکه نشان می داد. خاری از فلسهای ماهی به انگشتش فرو رفت، درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمی توانست بخوابد.....
✋پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.
💪پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعد از ازدیاد درد موافقت کرد.
💢 وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس ارامش کرد
♦️ولی بیماری دیگری به جانش افتاد.....
🔘 پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشاران گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.
💭 پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند.
🔶 بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد.
❓پادشاه به او گفت: آیا مرا میشناسی......؟
💥 آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.
🔸 میخواهم مرا حلال کنی.
🔹تو را حلال کردم.
⚪️ می خواهم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم ، چه گفتی؟؟؟
👈گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم:
👌پروردگارا...
او قدرتش را به من نشان داد، تو هم قدرتت را به او نشان بده.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰 #هادی_دلها
✅ #اهل_کار
🌸در #اردوی_جهادی از لحظه لحظه وقتش استفاده می كرد.
🌼وقتی كار عمراني تمام مي شد مشغول كار #فرهنگي می شد
بعد به آشپز، جهت پخت غذا كمك مي كرد و...
🌺شهید ذوالفقاری هميشه #اهل_كار و #فعاليت بود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
خدایی که سختی های تو را میبیند، تلاش تو را هم میبیند بیخیال نشو!..
دختر زیبای شاه عباس ، فرار کرده بود و در کوچه و خیابان میگذشت تا شب به حجره یک طلبه پناه برد ...
به او گفت از خانواده مهمیست که اگر به او پناه ندهد ، بیچاره اش میکند... آقا محمد باقر هم ناگزیر به او پناه داد... دختر زیبای شاه ، شب در حجره خوابید... اما محمد باقر تا صبح نخوابید و دانه دانه انگشتانش را روی چراغ میسوزاند تا مبادا مغلوب وسوسه هایش شود ... صبح شد ، دختر و طلبه را گرفتند و به دربار بردند... شاه گفت وسوسه نشدی؟ طلبه انگشتان سوخته اش را نشان داد ...
شاه از تقوای طلبه خوشش آمد و به دخترش پیشنهاد ازدواج با او را داد و دختر قبول کرد!
و محمد باقر استرآبادی، شد محمد باقر میرداماد، استاد ملاصدرا و داماد شاه ایران!
اگر میدانی کاری بد است و مرتکب میشوی ، نمیگویم انگشتت را بسوزان، اما تلاشت را بکن! تلاشت را خدا میبیند!
بیخیال شدن یک نوع ناامیدیست و هیچ بلایی بالاتر از ناامیدی نیست!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh