🔰همیشه میگفت: خوشا به حال کسانی که #مفقودالاثر و مفقود الجسد⚰ هستند. هر #شب_جمعه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خودش به دیدن آن ها میرود، بالای سرشان مینشیند، خوشا به حالشان که خانم♥️ را می بینند.
🔰آن وقت مادرها همه اش بی تابی💗 می کنند که چرا #شهیدمان را نیاوردند. بگو آخه مادر جان تو بروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم #فاطمه_زهرا (س)⁉️ میگفتم: خب معلومه حضرت زهرا(س). میگفت: پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من #مفقودالاثر شدم چرا نیامدم، اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم😌
🔰همیشه حواسش به رزمندگان👥 گردان و حتی خانواده هایشان بود. گاهی وقتی از طرف #لشکر هدیه ای🎁 به او میدادند آن را به خانواده رزمندگان یا #شهدای گردان هدیه میکرد.
🔰یک بار که یک #فرش به او هدیه داده بودند، خبردار شد که یکی از بچه های گردان صاحب فرزند👶 شده و در خانه اش فرش ندارد❌ آن فرش را به عنوان #هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد. با اینکه خودش به آن فرش احتیاج داشت.
پ ن: پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال 81 کشف و در زادگاهش، اهواز دفن شد.
راوی: مادر شهید
#شهید_اسماعیل_فرجوانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸مسیر افلاڪ🕊
از خاک میگذرد
🌱خاکی شوید
تا #آسـمانی شوید
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا
🖥سریال «#بچه_زرنگ»
📀قسمت پنجم
🌹شهید مدافعحرم #حسن_قاسمی_دانا
🗓شنبه ۱۷ دی ۱۴۰۱
🕰ساعت ۲۱:۱۵
📺شبکه دو
🔄تکــــرار
🗓یکشنبه ۱۸ دی
🕰ساعات ۰۰:۵۰ ، ۰۹:۴۵ و ۱۶:۱۵
📺شبکه دو
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎞#اطلاعیه_مستند_شهدا 🖥سریال «#بچه_زرنگ» 📀قسمت پنجم 🌹شهید مدافعحرم #حسن_قاسمی_دانا 🗓شنبه ۱۷ دی ۱
امشب مستند بچه زرنگ فراموش نشه یکی دیگر از هم محلی های مدافع حرم شهید نظرزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح امروز دو تن از قاتلان شهید #روح_الله_عجمیان به نامهای محمد مهدی کرمی و محمد حسینی به دار مجازات آویخته شدند.
✍پینوشت: از انتشار این تصاویر عذرخواهم. صرفاً برای اینکه در تاریخ بماند و جای جلاد و #شهید عوض نشود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
• #شهید_آرمان_علی_وردی🌷 • #تم_شهیدایی 📲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• #شهید_آرمان_علی_وردی
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⭕️حسین چند #خصوصیت بارز داشت، یکی اش توجهش به #بیت_المال بود؛ هر چند که چندان از بیت المال استفاده نکرده بود❌ مثلا وسیله ای خراب می شد، با پول خودش تعمیر می کرد
⭕️یعنی مخارجی که بر عهده ی
#سازمان است، تا حدی که می توانست از جیب خودش💰 می گذاشت! یادم می آید برای دیدن حسین به منطقه ی خانات #حلب رفته بودم، غرق کار با رایانه💻 و مرتب کردن نقشه های منطقه بود.
⭕️حسین چند ماه قبل، در منطقه ی پیجی #عراق زخمی شده بود؛ با تعجب دیدم همان شلواری👖 را که باهاش زخمی شده بود، رُفو کرده و دوباره به تن کرده بود!
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#شهید_مدافع_حرم
#فرمانده_شهید_حججی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻 همسر شهید نوید صفری:
💞عید غدیر بر حسب اتفاق هر دوی ما بر سر مزار #شهید_رسول_خلیلی رفته بودیم البته همدیگر رو ندیدیم اما اون روز آقا نوید ضمن صحبت با پدر شهید خلیلی، ایشون از کرامت شهید در ازدواج جوانها میگوید؛ آقا نوید هم همونجا از آقا رسول میخواد که کمک کنه براش یه دختر خوب پیدا بشه...
💞همون روز خاله آقا نوید و مادرم همدیگر رو پیدا میکنند و دو روز بعد برای #خواستگاری به منزل ما میآیند
💞عکس شهید خلیلی تو اتاقم بود وقتی آقا نوید وارد اتاق شدند براشون خیلی جالب بود و این رو نشانه خوبی تلقی کردند که واسطه آشنایی ما این شهید است...
💞خطبه عقدمان به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خونده شد، نوید سر سفره عقد، قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن رو باز کرد تا هر صفحهای که آمد با هم بخونیم؛
آیه اول صفحه رو که دید، لبخند زد، چشماش از شوق برق میزد:
"آیه مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ" اومده بود...
#شهید_نوید_صفری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر علی هست🥰✋
*شهادتـــ در سه سالگے رقیه*🌙
*شهید سید علی ابراهیمی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۸ / ۱۳۳۷
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: فریمان،مشهد
محل شهادت: شلمچه
*🌹همسرش← سه دختر سمیه، رقیه، سمانه از همسرم به یادگار مانده🎀 که سمانه ۶ ماه پس از شهادت پدرش بدنیا آمد🥀سید بارها مجروح شد. ترکش به پهلو سینه و ریه🥀سوختگی صورت🥀بی هوشی و مجروح شدن دست و پاهایش.🥀ایشان سوخت اما عقب نشینی نکرد✨وقتى فرزند دوم به دنيا آمد سید در جبهه بود مرخصى گرفت و به خانه آمد و اسمش را رقيه گذاشت🌙و گفت: «وقتى رقيه سه ساله شود من شهيد میشوم»🕊️ او دقیقا وقتی رقیه سه ساله شد با اصابت ترکش💥 از ناحیه پا و صورت🥀به شهادت رسید🕊️ همرزم← پیکر سید را در آمبولانس قرار دادیم🚑 در راه سه بار درِ عقب آمبولانس خود به خود باز شد‼️و پیکر بيرون افتاد🥀دستهایش را به صندلى بستيم، باز طناب پاره شد و درِ آمبولانس باز شد و به بيرون افتاد‼️راننده وحشت کرده بود‼️سرانجام مجبور شدم پیکر سید على را در بغل بگيرم و تا پشت خط ببرم پيش پیکر شهید شريفى🌷یکی از بچه ها گفت سید علی گفته: سفارش کن پیکرم را به عقب نیاورند،میخواهم در همان منطقه بمانم ...»🌙علت بیرون افتادن پیکرش همین بود دوست نداشت پیکرش به عقب برود🥀سید در وصيتنامهاش نوشته بود:✍️ اى خداى خالق! دوست دارم در جايى دفن شوم كه از همه جا به تو نزديكتر است🌙 پیکر او پس از انتقال به مشهد مقدس در بهشت رضا(ع)🌷دفن شد و به آرزویش رسید*🕊️🕋
*سردار شهید سید علی ابراهیمی*
*شادی روحش صلوات
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣1⃣ #قسمت_دهم 📖 مثل اینک
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم
📖صدای کلید انداختن به در امد. اقا جون بود، به مامان سلام کرد و گفت طلا حاضر شو به وقت #ملاقات اقا ایوب برسیم. اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش ک ربابه بود صدا نمیکرد
همیشه میگفت #طلا.
📖خیلی برایم سنگین بود. من ایوب را پسندیده بودم❤️ و او نه. آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها. قبل از اینکه اقاجون وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم. مامان گفت:
تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش امده و منصرف شده⭕️ ایرادی هم گرفته که نمیدانم چیست
📖وسط نماز لبم را گزیدم. اقاجون امد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت: من میدانم این پسر برمیگردد😉 اما من دیگر به او #دختر نمیدهم ❌ میخواهد عسلم را بگیرد قیافه ام می اید.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم
📖یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز تلفن اکرم خانم زنگ زد☎️ و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم. بفرمایید؟گفت: سلام. ایوب بود چیزی نگفتم🤐
من را به جا نیاوردید؟
محکم گفتم: نخیر
بلندی هستم
_متاسفانه به جانمی اورم
حق دارید ناراحت شده باشید ولی دلیل داشتم
_من نمیدانم درباره چی حرف میزنید ولی ناراحت کردن دیگران #بادلیل هم کار درستی نیست❌
اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم
_شما فعلا صبر کنید تا ببینم خدا چه میخواهد ... خداحافظ
📖گوشی را محکم گذاشتم از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم😡 چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز امد جلوی در و صدا زد:
#شهلاخانم تلفن. تعجب کردم با ما کار دارند؟؟ گفت: بله همان اقاست.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
01-Golchin-Madahi-Modafean-Haram-(madahionline.ir).mp3
8.08M
⏩ #نوحـه #شـور
🥀حسین آقام اقام آقام
🥀منم باید برم، آره برم سرم بره ....😭😭
🎤 #سیدرضا_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴ای #شهیـدان تـا چـراغ یادتـان
🌾روشنای💫خلوتِ
🌷دلـ❤️ های ماست
🌴آسمان چشم ها #بارانی😔 است
🌾کهکشان قلب ها💗
🌷 #جای_شماست
#یادشان_باصلوات🌹
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🦋اے ڪاش قلبهاے♥️ همه ے ما
🌼بخاطر التهاب #نیامدنت تندتر میزد
🦋اے ڪاش چشم هاے👀 همه ما
🌺به #راه دوخته مے شد
🦋اے ڪاش #جانهاے همه ما
🌸ازبیقرارے انتظار تو گُر💗 میگرفت
آن وقت حتما #می_آمدی
#اللّٰھُمَ_عجلْ_لِّوَلیڪَ_الفرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آسمانِ سرخ #شهـادت
آسمانــ🕊ـی است که↯↯
جز بر مرغان #خونین_بال
گشوده نمی شود🚫
و چه مرغی
خونین بال تر از #شهید
#شهید_روح_الله_صحرایی 🌷
#شهید_رضا_حاجی_زاده 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
『 در محضر شهدا 』_۲۰۲۲_۰۶_۱۷_۲۳_۰۶_۰۴_۲۲۶.mp3
3.7M
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
❇️ الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ
🔶 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ
❇️ و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
🔶 و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى
❇️ و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🔶 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
❇️ أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم
🔶 و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم
❇️ ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا
🔶 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ
❇️ يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ
🔶 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ
❇️ و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🔶 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
❇️ الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ
🔶 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي
❇️ السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
🔶 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ
❇️ يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
الطَّاهِرِينَ
#التماس_دعا🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸اگه يه روز نمی ديدمش دلم براش تنگ ميشد💔 واقعا ناراحت ميشدم، به خاطر او ميرفتيم #مسجد، يكبار هم ناهار ما رو دعوت كرد و كلي با هم صحبت كرديم🙂 او با روش محبت و #دوستی ما رو به سمت نماز و مسجد كشاند
🔹اواخر مجروحيت #ابراهيم بود و ميخواست برگرده جبهه، يه شب🌙 توی كوچه نشسته بوديم، براي من از بچه های سيزده، چهارده ساله در #عمليات فتح المبين ميگفت، همينطور صحبت ميكرد تا اينكه با يك جمله حرفش رو زد:
🔸"اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچیكتر بود ولی با #توكل به خدا چه حماسههایی آفريدند✌️ تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترهات🕊 چی ميكنند."
🔹فردای اون روز همه كبوتر ها رو رد كردم، بعد هم #عازم_جبهه شدم، ابراهيم در اون زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود چقدر دقيق و صحيح👌 كار تربيتی خودش رو انجام می داد و چه زيبا "امر به معروف و نهی از منكر" ميكرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
📚سلام بر ابراهیم، ج ١، ص۱۶٧
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #شهید_شاخص_سال۹۸
🌸🍃مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت یکی که خیلی دوستش داری♥️ چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو كه باز کردم، از ديدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب كردم! #جهاد پشت فرمون نشسته بود😍
🌸🍃راه افتاديم... در کوچه پس کوچه های #ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد... بحث رسید به #حاج_قاسم🌷
🌸🍃ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های #ضد_داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و #جهاد نگران جان حاج قاسم بود... بهش گفتم انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
🌸🍃گفت داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج #میثم_مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم.
🌸🍃می گفت میخوام امسال مراسم رو #متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد... چون پيش از رسيدن به سالگرد #حاج_عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود🕊🌷
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh