eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
7.9هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
"رمان 💞 ⃣1⃣ رها لبخند زد و همان لحظه قطره ای اشک‌از چشمانش چکید: چند بار بگم کشک بادمجون! نه ککش بادمجون! احسان سرش را کج کرد: هر چی شما بگی! درست میکنی؟ مهدی و محسن هم گفتن: آره مامان! تو رو خدا درست کن! رها خندید: قسم چرا میدید؟ باشه! اما من یک روز میفهمم راز این علاقه خاندان شما به کشک بادمجون چیه! بعد بلند شد که به آشپزخانه برود: برم که شام به موقع آماده بشه. این منچ هم بیارید تو آشپزخونه ادامه بدیم. رها دم آشپزخانه بود که احسان گفت: دست پخت تو! رها برگشت و گنگ نگاهش کرد. احسان ادامه داد: دنبال راز ما بودی؟ راز ما دست پخت توئه! هیچ وقت غذاهای بادمجونی رو نخوردیم! هنوزم هیچ کجا نمیخوریم، جز دست پخت تو! کلا ازبادمجون بدمون میاد. مهدی و محسن هم سری به تایید تکان دادند. صدای صدرا از آن سوی هال آمد: پس بهش گفتی بلاخره؟ از روزی که زن من شده، داره این سوال رو میپرسه! رها یک دستش را به کمر زد: پس چرا به من نگفتی؟ صدرا شانه ای بالا انداخت: این یک راز بین ما بود! ممکن بود از این راز بر علیه ما استفاده کنی. همه خندیدند و رها خدا را شکر کرد برای این خنده ها.... زهرا خانم دفترچه بیمه اش را مقابل احسان روی میز گذاشت. احسان اشاره ای به چای روی میز کرد و گفت: بفرمایید، ناقابل. حقیقتا من چیز زیادی تو خونه ندارم، همیشه یا بیمارستان هستم یا پایین. زهرا خانم چادر روی سرش را با یک دستش مرتب کرده و با دست دیگر استکان را برداشت: دستت درد نکنه پسرم. راضی به زحمت نیستم. راستش این آزمایش بهونه بود تا با هم صحبت کنیم. احسان همینطور که آزمایش را مهر میزد،نگاهی به زهرا خانوم کرد، دفترچه را مقابلش گذاشت و گفت: چکاب کامل براتون نوشتم. سنو هم نوشتم. اگه جایی آشنا ندارید، هماهنگ میکنم بیاید بیمارستانی که هستم، کارهاتون سریع انجام بشه. زهرا خانم گفت: خیر ببینی مادر. هر وقت بهم بگی، میام. احسان لبخند زد: چشم! حالا هم در خدمت شما هستم. بفرمایید امرتون رو. زهرا خانم: بخاطر حرف های دیروز اومدم. احسان شرمنده سر به زیر انداخت: من واقعا شرمنده ام! نمیدونم چطور معذرت خواهی کنم. زهرا خانم لبخندی زد و گفت: نیومدم شرمنده ات کنم. اومدم برات از کسی بگم که شبیه تو نبود، اما دردی مثل تو داشت. ارمیای من، پسر عزیز من، مرد تنهای من. ارمیا هم درد بی پدری کشید، درد بی مادری کشید. حتی عاشق شد و بهش بی احترامی کردن! درد ارمیا، خیلی بیشتر از تو بود، خیلی بیشتر از ایلیا و زینب سادات بود. نام زینب سادات دل احسان را لرزاند. 🌷نویسنده:سنیه_منصوری ادامه‌ دارد..... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ 🍃السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ... 🌸سلام بر تو ای فرزند امامان هادی! سلام بر تو و بر روزی که واژه واژه، هدایت را معنی میکنی برای قلب های تشنه هدایت... 📗 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🕊🍃 بعضی آدم‌ها عجیب بهشتی‌اند آنها عجیب دل نشینند .. نه اینکه به بهشت بروند ، نه ! برعکس ؛ گویی از بهشت آمده و چند صباحی بیشتر میهمان زمینی‌ها نیستند ❤️ 🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روزی نزدیک ظهر به منزل شهید رجائی رفتم ظهر، صدای اذان که شنیده شد ایشان از جا برخاستند و برای اقامه نماز آماده شدند. ایشان را صدا زدند که: غذا آماده است و سرد می‌شود اگر اجازه می‌فرمائید، بیاوریم شهید رجائی در همان حال فرمودند: خیر، بعد از نماز نگاهی به صورت آرام و چهره متبسم شهید رجائی انداختم. با لبخند به من گفت: عهد کرده‌ام هیچ‌وقت قبل از نماز ناهار نخورم. اگر هم زمانی ناهار را قبل نماز خوردم و نماز را اول وقت نخواندم فردایش را روزه بگیرم... 🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰                ﷽ سه شهید متفاوت‼️ ✍ همرزمان‌شهید: شهید نظری‌ و شهید کاید خورده‌ و شهید نوری همزمان‌ بر اثر تر‌کش‌ های‌ یک‌ خمپاره‌ شهید شدن. و هر کدوم‌ ویژگی‌ خاص‌ خودشون‌ رو داشتند: ❣ پیر جبهہ‌ کہ‌ تو زمان‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ حتی‌ یہ‌ خراش‌ هم‌ برنداشت‌ با روحیہ‌ خاص‌ خودش. وقتۍ‌ خمپاره‌ داعش‌ می‌اومد همہ‌ خیز می‌رفتند، فرمانده‌‌ ما حتـٰۍ‌ سرش‌ رو هم‌ خم‌ نمی‌کرد، چنان‌ شجاعتی‌ داشت. ❣ پسرجنوبۍ، شلوغ، خونگرم، شیطون‌ و با تجربہ‌ حضور در سوریہ‌ اطلاعات‌ نظامی‌ خیلی‌ خوبی‌ داشت و خودش‌ هم‌ جانباز بود. ❣ پسر ساکت‌ و کم‌ حرف‌ با روحیات‌ خاص‌ خودش‌ کہ‌ کمتر کسی‌ اون‌ رو تو منطقہ‌ شناخت‌ و ابعاد شخصیتی‌ اش‌ بعد شهادتش‌ معلوم‌ شد |📄🌷| 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
: «خون» با حسین، پیمان «ریختن» بسته است، «سر» با حسین، پیمان «باختن» : حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می‌دارم. : امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| تو دنیا به دوتا چیز علاقه داشت یکی موهاش یکی هم موتورش وقتی میخواست بره سوریه ، موهاشو از ته تراشید و موتورشم داد به دوستش ، بدون هیچ دلبستگی ای رفت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh