در #تفحص_شهدا ، دفتر چه یادداشت📝 یک شهید ۱۶ ساله پیدا شد
که گناهان 📛هر روزش را در آن یادداشت می کرد✍
گناهان یک روز او این ها بود :👇
۱.سجده نماز ظهرم طولانی نبود.
۲.زیاد خندیدم.
۳.هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم اومد.
(دارم فکر می کنم که چقدر از یک #پسر_16_ساله کوچکترم)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔴 فیلمی که هزاران بار باید دیده شود. 🔹سخنانی از #شهید_محمد_کیهانی در آخرین لحظات زندگی که با تیر وه
#مادر_شهید_کیهانی:
محمدم در آخرین تماسش به من گفت: «مادر دعا کن، #شهید شوم؛ اگر شهید نشوم، دیوانه میشوم. مادر من را رها کن»
من هم روز جمعه در روضه #اباعبدالله (ع) شرکت کردم، روبه قبله ایستادم و گفتم حضرت زینب (س) محمد #هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید، هرطور که شما میخواهید، من #راضی هستم. روز شنبه ساعت هفت غروب تیر به #سر_فرزندم میخورد و دم صبح به #شهادت میرسد🌷
@shahidNazarzadeh
چادرم و نمازم مرا #آرام می کند، رها از اینکه کجایم و چه می شود.
يک #زن_باحجاب
به اين معنا نيست که؛
او لباس #زيبا پوشيدن
و آرايش کردن
را #بلد نيست.
☜ بلکه او↭ مى داند؛
♦️چه بپوشد
♦️کجا بپوشد
♦️و براى که بپوشد
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چادرم و نمازم مرا #آرام می کند، رها از اینکه کجایم و چه می شود. يک #زن_باحجاب به اين معنا نيست که؛ ا
#حجــــــــاب 🌸🍃
#حرمتش_رانشڪن💔...
♨️چــــــادرِ مـادر من ، #فــاطمه
حرمت دارد...
⚜نہ فقط شبه عبایی مشکیست
ڪه سرت بندازے
و خیالت راحت😏
ڪه شدی #چادری و محجوبه!
♨️چــادر مـادر من ، فـــ🌺ــاطمه
حرمت دارد
قاعده، رسم، شرایط دارد👌
⚜شرط اول همه اش #نیت توست...
محض اجبار پدر یا مادر
یا ڪہ قانون ورودیہ دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوے از ارگانے
یا فقط محض ریا
شایدم زیبایے، باڪمے آرایش💄!
نمی ارزد بہ ریالے #خواهر📛...
♨️چــــادر مـادر من ،✨فــــاطمه✨
شرطش عشقـ❤️ است....
⚜عشق بہ حجب و حیا
به نجابت به وفا
عشق به #چادرزهــرا
ڪه برای تو و امنیت تو خاڪی شد
تا تو امروز شوی راحت و آسوده
ڪسی سیلے خورد😔
خون این سیل شهیدان🕊
همہ اش با هدف #چادرتــو ریخته شد.
♨️خواهرم
حرمت این پارچہ ی مشڪی تو
مثل آن پارچہ مشڪی ڪعبہ🕋 والاست
#یــادگارزهراست
⚜نڪند #چــادر او سرڪنے
اما روشت منشت بشود عین زنان غربی😒
خنده های مستے
چشمک و ناز و ادا
عشوه های ناجور
⚜به خدا مادر من فــ🌺ــاطمه شاکی بشود
به همان لحظه #سیلی خوردن
لحظہ #پشت_در او سوگند....
♨️خواهرم
چـــادر مــادر من ، فــاطمه🌺
حرمت دارد
♨️خواهرمـــــ
#حـرمتش_رانشکن📛 ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود:
« #شهیدمصطفی_احمدی_روشن»
از خواب پریدم .
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود
ولی هنوز عقد نکرده بودیم .
بعد از ازدواج #خوابم را برایش تعریف کردم . زد به خنده😄 و شوخی گفت :
«بادمجون بم آفت نداره»
ولی یکبار خیلی جدی پیاپی اش شدم که
«کی #شهید میشی مصطفی⁉️»
مکث نکرد گفت:« #سی_سالگی»
باران می باریدشبی که خاکش می کردیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن» از خواب پریدم .
4⃣9⃣3⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔴به روایتی از #مادرشهید_احمدی_روشن
🔹روز تشییع جنازه #گریه نمی
کردم❌من مشوق #مصطفی بودم
برای ماندن در سایت نطنز👌
🔸خدا را #شاهد می گیرم؛ همین
است که می گویم؛من #همین
مصطفایی را که الان هست✓ می
خواستم،♨️نه مصطفای ترسو که از
#ترس_جان کارش را رها کند.
🔹اندازه ی #دوست داشتنم به قدری
است که الان اگر قدرت👊 داشته
باشم #بچه_ام را پس بگیرم، می
گیرم 😭
🔸ولی با همه علاقه ای که به او
دارم ، #مرد بودنش را می خواهم
محکم💪 بودنش را #دوست_دارم
هدفش🎯 را دوست دارم پیرو آقا
بودنش را دوست دارم ❤️
🔹هیچوقت🚫 تشویقش نکردم که از
#کارش بیرون بیاد؛در مراسم
تشییعش گفتم : خط قرمز⭕️
مصطفی، #مقام_معظم_رهبری بود✌️
🔸این که بچه ام پیرو♨️ ولایت
فقیه بود ، به او افتخار😌 می کنم
این که بچه ام جزو هیچ گروه🚫 و
حزبی نبود به او افتخار می
کنم ✊
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_هسته_ای
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شعــــــر_مهــــدوی
♦️شعری از زبان حال امام زمان علیه السلام
🍃خانه ی تک تک تان را #زده_ام درب ولی
🍂اثر از #یاری ما در دلتان نیست که نیست😔
🍃 #انتظارم ز شما بیشتر است از دگران
🍂یک #دعای فرجی بر لبتان نیست که نیست
🍃اگر هم هست ⚡️فقط لقلقه ای باشد و لیک
🍂گریه بر #غربت ما در شبتان نیست که نیست
🍃به کجا روی ز سویم بکشیدید افسوس
🍂 #یکنفر مرد عمل در صفتان نیست که نیست
🍃تا دعایی ز برایم نکنید از #ته_قلب❤️
🍂صبح امید و #ظهور در کفتان نیست که نیست😔
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
✨ #یــــوســــف_زهـــــرا(س)✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_6026105198101922595.mp3
1.72M
🎼🎧 #شور احساسی
#امام_زمان(عج)
🔹دنیا زیر سایه ات آروم میشه
🔸تنها با نگاهت آروم میشه
🎤 #مهدی_اکبری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#روزشمار_غدیر 🗓 6 روز تا روز "گردهمایی و تعهد حاضران" باقیست... 📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️ #نوجوانان یک م
#روزشمار_غدیر
🗓6 روز تا "بزرگترین عید شیعیان" باقیست
📩 #پیشنهادتبلیغی⬇️
بچه های #مسجد محله میتوانند از چند روز قبل از #غدير با #نصب_پرچم روی ستونهای خيابان اصلی، افراد زیادی را به اين ایام #متذكركنند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 0⃣2⃣ ❣هر شب یک سوال و جواب در مورد #یاران_امام_زمان (ع
❣﷽❣
پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 1⃣2⃣
❣هر شب یک سوال و جواب در مورد
#یاران_امام_زمان (عج)❣
⭕️مقصود از اصلاح امر حضرت مهدی عجل الله فرجه در یک شب چیست⁉️
✅پاسخ:
📜مطابق روایات شیعه و سنی، خداوند متعال امر حضرت مهدی(عج) را در یک شب اصلاح خواهد کرد.💫
👤ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل کرده که فرمود: «خداوند عزوجل امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود».[1]👌
👌و نیز از امامحسین (ع)نقل است که فرمود: «قائم ما اهلبیت [کسی است که] خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح و آماده خواهد نمود».[2]♻️
👤ابنماجه از امامعلی (ع) نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «مهدی از ما اهل بیت است که خداوند [امر] او را در یک شب اصلاح و آماده خواهد نمود».[3]💠
👈مقصود از اصلاح امر حضرت در یک شب آن است که مقدمات نصر و پیروزی را در اسرع وقت، در یک شب فراهم کرده و او را مأمور به ظهور خواهد نمود و اولین اقدامی که برای او خواهد نمود اجتماع اصحاب خاص آن حضرت است. 👥👤
👌بنابراین مقصود از«یک شب» که درروایات آمده، کنایه از سرعت اصلاح امر ظهور امام زمان (عج)هست نه پیروزی نهایی و تشکیل حکومت، چرا که تشکیل و تثبیت حکومت پس از درگیری و مبارزه با طاغوت، صورت میگیرد.♻️
📚منابع
1. الغیبة، نعمانی، ص282.
2. سنن ابنماجه، ج2، ص1376.
3. کمالالدین، ج1، ص152.
#پرسش_پاسخ_مهدوی
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_ایمان
#موشن_گرافیک 21
آيا باورهاي فطري همان #هنجارهاي_اجتماعي است كه براساس #تبليغات در #انسانها شكل ميگيرد؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادرش میگفت: «سخت تر از نبـودنش یادآوری آخرین لبخند #پســر_شهیدش بود.» 💕تو همانی که دلـم لک زده لبخ
5⃣9⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠تا میخواهیم برای مجید گریه کنیم، خندهمان میگیرد.😊
🔰داداش مجید شیرینی خانه🏡 است. شیرینی محله، حتی آوردن #اسمش همه را میخنداند😅. اشکهایشان را خشک میکند تا دوباره👌دورهم شیرین کاریهای مجید را مرور کنند.
🔰عطیه #خواهرمجید درباره شوخطبعی مجید میگوید: «نبودن مجید خیلی سخت 😔است؛ اما مجید کاری با ما کرده که تا از دوری و #نبودنش بغض میکنیم
🔰 و گریه میکنیم😭 یاد شیطنتها و شوخیهایش👻 میافتیم و دوباره یکدل سیر میخندیم😄. مجید کارهای #جدیاش هم خندهدار بود.
🔰از مجید فیلمی 📼داریم که همزمان که با موبایلش📱 بازی میکند برای #همرزمهایش که هنوز زندهاند روضههای بعد از #شهادتشان را میخواند.
🔰 همه یکدل سیر میخندند😆 و مجید برای همه روضه میخواند و #شوخی میکند؛ ⚡️اما آخرش اعصابش به هم میریزد.
🔰 مجید شبها🌙 دیروقت میآمد وقتی میدید من خوابم 😴محکم با پشت دست روی #پیشانی من میزد💥 و بیدار میکرد.
🔰 این شوخیها را با خودش #همهجا هم میبرد. مثلاً وقتی در کوچه دعوا میشد و میدید پلیس🚓 آمده. لپ #طرفین_دعوا را میکشید. لپ پلیس را هم میکشید😯 و غائله را ختم میکرد.
🔰یکبار وقتی دید #دعوا شده شیشه قلیانش را آورد و #محکم توی سرش خورد کرد همه که نگاهش کردند خندید😄.
🔰همین قصه را تمام کرد و #دعوا تمام شد⛔️. هرروز که از کنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میکرد👌 حالا که نیست. همه به ما میگویند هنوز #چشمشان به کوچه است که بیاید و یک تیکهای بیندازد تا خستگیشان😪 در برود....
راوی:#خواهر_شهید
#شهیدمجیدقربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه3⃣8⃣ 💠روبوسی😘 🔸 شب عملیات، و #خداحافظی آن، طبیعتاً باید با سایر جدایی ها تفاوت میداشت
🌷 #طنز_جبهه4⃣8⃣
💠دیگ تدارکات
🔸در ایامی که در #چزابه بودیم، معمولا حواسمان به دو جانور بود. یکی #گرازهای وحشی🐗 منطقه که همیشه در جاهای مرطوب و کثیف سکونت داشتن و دیگری هم #مارهایی 🐍که در خشکی خیلی خطرناک می شدند.
🔹حمید هم که #سنگرش🎪 در کنار سنگر ما بود و انبوه ریخت و پاش های تدارکاتی و تغذیه و. ..
🔸توصیه ما به ایشان #تمیز نگهداشتن اطراف سنگر بود و جلوگیری از جمع شدن #جانوران مختلف. ولی این کار با توجه به حجم کارها آسان نبود.
🔹یک روز بعد از #ناهار که طبق معمول غذا توزیع شد و دیگ غذا که هنوز مقداری خورش #قیمه 🍞در آن مانده بود در جلو راهرو ورودی سنگر گذاشته شد تا مصرف شود.
🔸حاج حمید هنوز درب سنگر مشغول کار بود که با #حمله یک فروند گراز 🐗زبان نفهم مواجه شد که به دنبال ایشان افتاده بودند. آقا حمید که بشدت #هول شده بود به درون سنگر فرار کرد🚶و ناخواسته با سر به درون دیگ غذای خود افتاد😂😂 و اسباب سربسر گذاشتن ما را تا آخر ماموریت فراهم کرد. خداییش با این کارهاش نفهمیدیم کی این #ماموریت تمام شد.😂
از سلسله خاطرات من و حمید 😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh