🌺🌼🌺🌼🌺🌼
می خواست برگرده جبهه
بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی
بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست...
... وقت #نماز که شد، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم
دیدم اومد و #جانمازم رو جمع کرد
خواستم بهش #اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست!
اجازه بدید کمی هم بی نمازا، نماز بخونند
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم
خیلی زیبا ، بجا و #سنجیده جواب حرف بی منطق من رو داد
📚منبع: کتاب بر خوشه ی خاطرات ، صفحه ۲۸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh