🌷شهید نظرزاده 🌷
سلام ما ... بہ لبخنـد شهیدان بہ ذڪرِ روی سربندِ شهیدان #یافاطمہ_الزهـــرا_س #شهید_مرتضی_عطایی 🌹🍃🌹🍃
9⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_مرتضی_عطایی❤️🕊
✍ به روایت همسر شهید
🔹چهارتا از بچههای #فاطمیون که در دست #داعش اسیر بودند آزاد شده بودند. با مرتضی رفتیم دیدنشان.
🔸یکیشان بعد از تعریف شکنجهها و آزار و اذیتهای #داعشیها گفت: «ابوعلی! دیگه نرو سوریه. داعشیها یه روز سر رسید تیپ فاطمیون رو آوردن و از ما خواستن تو رو توی عکس بهشون نشون بدیم. اونا میشناسنت!»
🔹آوازه #مرتضی و رشادتهایش به گوش داعشیها هم رسیده بود. او را خوب میشناختند. عکسی که آن آزاده میگفت، مربوط به اعزام اول مرتضی بود. گردانی که مرتضی مسئول آموزششان بود همه جمع شده بودند با لباس نظامیِ مرتب و سربند و کلاه، یک عکس دستهجمعی گرفته بودند.
🔸آن عکس روی سررسید تیپ فاطمیون چاپ شده بود. رزمندههایی که توی عکس بودند همه #شهید شده بودند الا مرتضی که او هم خودش را به کاروان رساند.
🍃🌷🍃🌷
🔹#خواب دیدم یک عده رزمنده غرق خون، روی زمین کنار هم افتادهاند. از دیدنشان بند دلم پاره شد. یک آن یاد مرتضی افتادم. اشک توی کاسه چشمانم جوشید و بیقرار شدم. توی خواب شنیدم یکی گفت: «یه نفر بین اینها زندهاس. اونو برگردونین.»
🔸آن یک نفر مرتضی بود. تیر خورده بود به #پهلویش، اما از معرکه آتش و گلوله جان سالم به در برده بود.میگفت: «مریم، تیرها رو میدیدم که با سرعت از کنارم رد میشدن ولی به من نمیخوردن.خانوم چی میگی به #امام_رضا؟!»
🔹گفتم: «تو که میدونی، چرا میپرسی؟» مرتضی خبر داشت که در نبودنش چه حال و روزی دارم.هربار که میرفت، #چله میگرفتم. چهل روز میرفتم حرم امام رضا، نماز ظهر و عصرم را آنجا میخواندم. توی حرم اشک میریختم و میگفتم: «امام رضا! مرتضی رو برام سالم نگهدار. کاری کن برگرده و دیگه نره سوریه.»
🔸مرتضی که نبود، لبم از #ذکر نمیافتاد. هر دعایی را که به نظرم مجرب میآمد، چهل روز میخواندم. میخواندم و به خدا التماس میکردم مرتضی سالم برگردد. هرچند همیشه حس میکردم ماندنی نیست و باید از او دست بکشم ولی دلم راضی نمیشد. با سرسختی، دوباره ادامه میدادم.
🍃🌷🍃🌷
🔹هر کدام از بچههایش شهید میشدند یک نکته از زندگیشان میشد سرلوحه کارهای مرتضی.
🔸مثلا #شهید_نجفی که توی عملیات تلالقرین شهید شد، سفارشش شده بود برنامه هر روزه مرتضی. شهید نجفی گفته بود حتی اگر شده روزی چند دقیقه واسه خودتان روضه امام حسین بخوانید. نجفی اولین دوست شهید مرتضی بود. شهادتش بدجور مرتضی را به هم ریخت.
🔹وقتی بود، با هم زیاد #مسافرت میرفتیم. دور و بریها همیشه میگفتند این مسافرتهای شما تمام نشد؟ سفرهای #زیارتی را جفتمان دوست داشتیم.
🔸با خودش قرار گذاشته بود هر پولی را که #یکشنبهها دربیاورد، بگذارد برای سفرهای زیارتی. تا دلمان هوای کربلا میکرد، باروبندیل میبستیم و راه میافتادیم. آزاد میرفتیم. رفتمان با خودمان بود و برگشتمان با دلمان.
🔹اربعین و نیمه شعبان را مرتضی حتما میرفت #کربلا. رفتنش هم برنامه داشت. هر بار که قصد رفتن میکرد، سه روز قبل از رفتنش #روزه میگرفت و چله زیارت عاشورا میگرفت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع کرد، اما چنان در بین نیروها #درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد
8⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ویژگی های شهید محمدخانی
❉عشق به #شهدا ودفاع مقدس درزندگی اش جاری بود.هرکجای زندگی اش سرک میکشیدی،میدیدی شان😍.
❉خوش دیدترین وخوش قواره ترین جای خانه🏡 راکه روبه #قبله هم نباشد،انتخاب می کردبرای عکس📸 شهدا مقید بود در حضور #شهدا گناه نشود📛.
❉همیشه می گفت: شهدااینجاهستند👌 وخجالت بکشید. به عکس هابی اعتنانبود🚫. سعی می کرد #پایش راروبه عکسشان دراز نکند 💥حتی شب هاکه می خوابید. باوجود حزب اللهی بودنش #لاتی عمل می کرد.هم توی حرف زدن وهم توی رفتار.
❉سرسیگار🚬روی بچه هاخیلی حساس بود.خط قرمزش بود⭕️.خیلی بدش می آمد.ارتباطش با #روحانیت قطع نمی شد.فوق العاده👌 ازاین جامعه استفاده می کرد
❉برای #نماز عطر می زد،لباس می پوشید، عبامی انداخت؛می گشت حتماتربت توی نمازش باشد.📿 #چله می گرفت.قرارهای مختلفی می گذاشت وزیارت عاشورا 📖می خواند.
❉اهل کلاس نبود،ریاکاری نمی کرد❌.تهران که بود، #دعای_کمیل شاه عبدالعظیمش ترک نمی شد. #زیارت_عاشورای صنف پارچه فروش هاهم همین طور.
❉باتمام قلدری ولات بازی هایش واینکه درکارهاحرف،حرف خودش بود، #ولایت_پذیری اش ردخورنداشت🚫.دعای همیشگی اش درآخر جلسه هابه مانندحسرتی😞 نمایان می شد: خدایا!مارابه قافله #خمینی وبسیجیانش برسان!
❉به همه می گفت: #انشاءالله_شهیدشی...! روی کاربرای شهدا🌷تاکیدداشت.می گفت: کاربرای شهدا #جذبش بالاست✔️.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢به اسم حبیب 💠روایت اول #قسمت_دوم 🔰بعضی وقتا فکر میکنیم💭 اینکه مقام معظم #رهبری مد ظله العالی فرمو
💢به اسم حبیب
💠روایت اول #قسمت_سوم
🔰محمدحسین تحصیلات #نظامی نداشت❌ مثل همت, اما خوب بلد بود چه میخواهد. هر جا که بود بجای اینکه بگوید بروید میگفت: #بیایید. خودش اول از همه راه میافتاد, #نمیترسید.
🔰به نقل از #شهید_آوینی میگفت: شهادت🌷 یه لباسه هر وقت اندازت بشه میپوشیش. محمد حسین زود بزرگ شد. #شهادت خوب به تنش نشست. بعضی جاها آدم یهو #بزرگ میشه یکیش جنگه💥 #عمار اول تو جنگ فرهنگی بزرگ شد بعد تو سوریه شاید بخاطر همین بود راه چهار ساله رو کمتر از یک سال رفت👌(از فرماندهی گردان به فرماندهی تیپ سیدالشهداء رسید)
🔰حتی اینجا هم به اسم #سیدالشهداء جلو رفت از فرماندهیش که نگم, اکثرا نیروهای غیر ایرانی🇮🇷 میگرفت. عراقی, #پاکستانی...زندگی با این آدما سخته, اخلاقشون, کاراشون زندگیشون با ما #متفاوته ولی محمد حسین باهاشون سر یه سفره مینشست همین شد که همشون شدن #فداییش همه نیروهاش خالکوبی عمار داشتن یا پلاک اسمشو🏷 همیشه چند نفر👥 اسکورتش میکردن طوریش نشه، وقتی #خبر_شهادتش اومد همه تعجب کردن چطور با اون فدایی ها عمار شهید شده⁉️
🔰وقتی درگیری💥 شدید باشه کسی نمیتونه زخمی برگردونه عقب ولی کسی ندید #محمدحسین تنها برگرده🚫
بعد از شهادش🌷 یکی از دوستانش که تیرمیخوره توان برگشتن نداشته. پشت بی سیم میگه: مثل #مسلم تنها شدم کجایی عمار😭 خیلی رو #اخلاق مقید بود, دوران دانشجوییش کل خونه پر بود از عکس #شهدا. حرمت نگه میداشت, هم اتاقیش میگفت: سیگار🚬 کشیدیم عکس شهدا🕊 رو جمع کرد ورفت.
🔰بعد هیئت کتیبه وپارچه سیاه های هیئت🏴 رو باز میکرد بعد میگفت بشینین به شوخی. میگفت: زیارت که رفتین بدون اذن دخول وارد نشین⛔️ #اذن_دخول اشکه اونقدر منتظر بمونین تا اذن بگیرین. #چله میگرفت که گره از کار باز بشه اعمال مستحبی📿 که براش عادی بود تا جایی که روزه روز دوشنبه وپنج شنبه📆 رو برای بچه های شورای #بسیج الزامی کرده بود.
🔰تک خوری نمیکرد هرجا که بود همه تیپ آدمی رو دورش👥 جمع میکرد
کتاب میخوند📖 کتاب هم #هدیه میداد
کتاب های ساندویچی تا بچه ها کتابخون بشن. رو همه تاثیر میذاشت✅ ولی تاثیر نمیگرفت. با هر تیپ آدمی که بود موقع #اذان بلند میشد به نماز بچه ها هم دنبالش.
🔰محرما غذای هیئت #عدس_پلو بود
میگفت اشک رو زیاد میکنه.گوشت🍖 که میگرفت, گوشت #شتر بود شاید براتون سوال بشه چرا گوشت شتر؟ گوشت شتر #غیرت رو زیاد میکنه. به همین سادگی...
#غیــــــرت، همون چیزی که ابر قدرت های دنیا ازش هراس😨 دارن. همیشه این #عملش بود که اطرافیانش رو جذب میکرد. با همه میجوشید ولی یه نقطه مشترک بین همه رفقاش بود👇 #حب_الحسین_یجمعنا
📚برگرفته از کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
▪️زینب سلام الله علیها، دوباره به #کربلا رسید.
و این غم به #چلّه نشست...
📎و تو !
ای صاحب #عزا کجایی⁉️
کاش برگردی! . . .
#یاایهاالعزیز
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh