از انقلاب اسلامی با همه توان و گستاخی در همه زمانها و همراه با حرکت امام دفاع کرده و یک لحظه از این وظیفه شرعی کوتاهی بعمل نیاورده باشید .
#شهید_والامقام
🕊 #مجتبی_رجائی
#روزتان_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
تک ورها
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_چهار_
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴
تو همان حال گریه،خندید انگارازخوشحالی نمی دانست چکار کند بچه های گردان هم حال و هوای دیگری پیدا کرده بودند. حرف های آقای درچه ای که تمام شد مأموریت را رسماً به فرماندهی گردان ابلاغ کرد. بعد از خداحافظی
و سفارشات لازم، با مهندس امیرخانی سوارموتور،شدند گازش را گرفت و چند لحظه ی بعد از ما دور شدند.
عبدالحسین دوباره برای بچه ها سخنرانی کرد.این بار ولی،حال دیگری داشت پر شور حرف می زد و جانانه همه را بدون استثناء گریه انداخت حسابی هم گریه کردیم آخر صحبتش دستورات لازم را داد و گفت:«
سریع وسایل رو جمع و جور کنید که به امید حق راه بیفتیم.»
زود
آماده ی حرکت شدیم باید می رفتیم قرارگاه قدس که تو دل حمیدیه زده بودند و فرماندهی اش با عزیز جعفری بود سوار ماشین ها شدیم و راه افتادیم.
قرارگاه که رسیدیم تازه فهمیدیم که صحبت از یک عملیات بزرگ است؛ عملیات بیت المقدس، آن جا زیادمعطل نشدیم باز مأمورمان کردند به تیپ بیت المقدس اهواز،رفتیم طرف
جنگل نورد و منطقه ی دب حردان.
ستاره های آسمان شب را گرفته بودند که رسیدیم،آقای کلاه کج فرماندهی تیپ آمد به استقبالمان. بعد از خواندن نماز برنامه ی کارمان را مشخص کرد و ما جایگزین یکی از گردان های تیپ شدیم
ساعت های ده یازده شب بود که همه ی کارها روبراه شد نگهبانی ها را گذاشتیم و بقیه بنا شد به حالت آماده باش و با وضعیت کامل استراحت کنند حالا باید منتظر دستور حمله می.ماندیم من هم رفتم تو سنگر
نشسته بودم تو حال خودم، از بیرون صدایی شنیدم دقت که ،کردم دیدم صدای گریه است. رفتم بیرون. حاجی کنارخاکریز کز کرده بود و همچین با سوز اشک می ریخت که آدم بی اختیار گریه اش می گرفت. حال منقلبی داشت. با چشمهای گرد شده ام پرسیدم:«چیه؟ چیزی شده؟!»
انگشت شست و سبابه را گذاشت رو دو تا چشمهاش، اشکشان را پاک کرد سرش را این طرف و آن طرف تکان داد.
با آه گفت: «دلم می
سوزه!»
برای چی؟ طوری شده مگه؟»
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🥀🥀
#خیلی_بہ_غیبت_حساس_بود
وارد یه مجلسی شدیم، اونجا یه آقایی حرکت زشت و زننده ای داشت ،منم خیلی بدم اومد
وقتیمجلستمومشد بہ احمدگفتم:
احمدآقادیدیاون آقاهه چیکار کرد واقعا خجالت نکشید!
من همینجورحرفمیزدم واحمدسکوتکردهبود
باز حرفمو تکرار کردم بلکه ازش تایید بگیرم ؛ولی او همچنان در سکوت بود...
نارحتشدم بهش گفتم :
احمد آقا بادیوار کهصحبت نمیکنم ، باشمام! ..
احمدصداشو بالابردو گفت:
"خانم من بہ سختی رفتم کربلا،
نمیخوام ثوابکربلامو بدم برای فلانی کہ توداری غیبتشو میکنی..."
بہنقلازهمسرشهید
خلبانشهید#احمدقنبری🕊
🕊#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
چهار راه خندق
#قسمت_دویست_و_پانزده_
گردان ها رو هدایت می کنم
برونسی گفت:« این جا که درست نیست.»
«برای چی؟!»
«چون شما از این نقطه نمی تونید نیرو رو هدایت کنید.»
حرف هایی فی مابین رد و بدل شد. آخرش هم فرمانده ی تیپ ماند که چه بگوید یکدفعه سؤال کرد: «ببخشید آقای برونسی شما از کجا می خواید نیروها رو هدایت کنید؟»
دقیق یادم هست که آن جا به او حساس شدم دوست داشتم بدانم چه جوابی دارد آنتن را از آن تیمسار گرفت. نوکش را درست گذشت روی چهار راه خندق گفت: «من این جا می ایستم»
فرمانده ی تیپ که تعجب کرد بماند، همه ی ما با چشم های گرد شده خیره ی او شدیم
شروع عملیات از پد « ۱» امام رضا (سلام الله علیه بود و انتهای آ ن حدود اتوبان بصره - العماره بود. چهار راه خندق تقریباً می افتاد تو منطقه ی میانی عملیات که با چند کیلومتر این طرفترش دست دشمن بود! فرمانده ی تیپ گفت: «من سر در نمی آورم.»
«چرا؟»
«آخه شما اگه با نیرو می خواید حرکت کنید خب باید ابتدای عملیات ،باشین چهار راه خندق که وسط عملیاته!»
پاورقی
۱ - کلمه ی پد یک اصطلاح انگلیسی است که بیشتر به راه و مسیر معنا می شود، اما در اصطلاحات نظامی خصوصاً در مناطقی مثل منطقه ی جزایر جنوبی و شمالی ،مجنون به پرکردن آب گرفتگی ها می گویند که توسط امور مهندسی و به طور مصنوعی صورت می گیرد؛ مثلا با شن ریزی و خاک ریزی ،جاده ای توی آب می کشند و یا جای وسیعی برای پدافند درست می کنند که به اینها پد می گفتند.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
گردان آماده
#قسمت_دویست_و_سی_و_یک_
نفهمیدم چطور خودم را رساندم پای اسکله و چقدر طول کشید، آن جا یک موتور برام ردیف کرده بودند،روشن بود پریدم روش و گاز دادم.
وقتی رسیدم پادگان، گردان آماده حرکت بود همان مسیر را برگشتیم تا رسیدیم آن طرف آب، بچه ها را به خط کردم با «دو» راه افتادیم سمت جاده حیاتی، از جاده هم رو به چهار راه
حالا اضطراب، همه ی وجودم را گرفته بود. دو سه کیلومتر بیشتر با چهاره راه فاصله نداشتیم جلوی گردان می دویدم یکهو یکی از بچه های لشکر جلوم را گرفت تو سرو صدای آتش دشمن، داد زد: «کجا میری اخوان؟»
«این چه سؤالیه؟ میریم چهارراه دیگه،
نمی خواد بری، از این جلوتر نرید.»
با چشمهایی که می خواست از کاسه بزند بیرون پرسیدم: «چرا؟!»
جلوتر نمیشه بری، عراق چهار راه رو گرفته
گفتم:«چه جوری چهاراه رو گرفته؟حاجی اون جاست،! ارفعی اون جاست، وحیدی اون جاست، اینا همه اون جا
هستن!»
سرش را انداخت پایین ناراحت و غمگین گفت:« همه شون رفتن»
گفتم:« چی چی همه شون رفتن؟ بابا شوخی نکن خود حاجی :گفت برو گردان رو بیار»
«نیم ساعت پیش همه ،رفتن، هرچی اصرار کردیم بیاین عقب نیومدن تا لحظه ی آخر همون دو تاهلالی سرچهارراه رو گرفته بودن و مقاومت می کردن؛ کلی از دشمن تلفات گرفتن،تانک هایی رو که اونا زدن هنوز داره توآتیش می سوزه؛ ولی ..... حالا حتماً یاشهید شدن یا اسیر.»
حال طبیعی نداشتم داد می زدم:« چی چی رو اسیر شدن؟! مگه حاجی اهل اسارته؟!»
یک آن طاقتم طاق شد شروع کردم ،دویدن به طرف چهارراه، چند قدمی نرفته بودم که از پشت سر گرفتم. خودم را
زمین و آسمان می زدم که از دستش خلاص شوم.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🥀🥀
#خیلی_بہ_غیبت_حساس_بود
وارد یه مجلسی شدیم، اونجا یه آقایی حرکت زشت و زننده ای داشت ،منم خیلی بدم اومد
وقتیمجلستمومشد بہ احمدگفتم:
احمدآقادیدیاون آقاهه چیکار کرد واقعا خجالت نکشید!
من همینجورحرفمیزدم واحمدسکوتکردهبود
باز حرفمو تکرار کردم بلکه ازش تایید بگیرم ؛ولی او همچنان در سکوت بود...
نارحتشدم بهش گفتم :
احمد آقا بادیوار کهصحبت نمیکنم ، باشمام! ..
احمدصداشو بالابردو گفت:
"خانم من بہ سختی رفتم کربلا،
نمیخوام ثوابکربلامو بدم برای فلانی کہ توداری غیبتشو میکنی..."
بہنقلازهمسرشهید
خلبانشهید#احمدقنبری🕊
🕊#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 261 - نکوهش کوتاهی و سستی اصحاب
وَ قَالَ عليهالسلام لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِيَةَ عَلَى اَلْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِياً حَتَّى أَتَى اَلنُّخَيْلَةَ وَ أَدْرَكَهُ اَلنَّاسُ وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ نَحْنُ نَكْفِيكَهُمْ🖤🌹
و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه «نخيله» حركت كرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امير مؤمنان ما آنان را كفايت مىكنيم
فَقَالَ مَا تَكْفُونَنِي أَنْفُسَكُمْ فَكَيْفَ تَكْفُونَنِي غَيْرَكُمْ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعَايَا قَبْلِي لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِي اَلْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي كَأَنَّنِي اَلْمَقُودُ وَ هُمُ اَلْقَادَةُ أَوِ اَلْمَوْزُوعُ وَ هُمُ اَلْوَزَعَةُ🖤🌹
فرمود) شما از انجام كار خود درماندهايد! چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مىكنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مىناليدند، امروز من از رعيّت خود مىنالم، گويى من پيرو، و آنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عصر روز بعد یکباره اعلام شد که کل گردان آماده حرکت باشند. عملیات والفجر۱ آغاز خواهد شد و گردان ما خط شکن عملیات خواهد بود.
رفقا با خوشحالی همدیگر را در آغوش کشیده و خداحافظی و حلالیت می طلبیدند. وسایل جمع شد و بعد از استراحت، نماز مغرب را خواندیم و حرکت کردیم.
قبل از حرکت محمد حسن را در آغوش کشیدم و خداحافظی کردم.
حسن یک کاغذ از جیبش در آورد و در جیب پیراهن من گذاشت و گفت: تا فردا این برگه را نخوان. بعد حرکت کردیم.
تورجی در نوار کاست ادامه داد: ما به خط دشمن زدیم و نیمه های شب از کانال محل استقرار نیروهای دشمن عبور کردیم. کار در محور ما خوب پیش می رفت، اما محورهای شمال و جنوب ما نتوانسته بودند از خط دشمن عبور کنند.
دستور عقب نشینی صادر شد. قبل از روشن شدن هوا مجوز شدیم به عقب برگردیم.
عملیات ادامه داشت اما نیروهای ما قبل از ظهر فردا به مقر قبلی برگشتیم.
سراغ رفقا را گرفتم. بیش از نیمی از بچه های گردان برنگشته بودند. برخی مجروح، برخی شهید، برخی ها جامانده بودند.
نگاهم به برگه داخل جیبم افتاد. یاد محمدحسن هدایت افتادم. برگه را برداشتم و خواندم. آنقدر حالم گرفته شد که قابل بیان نبود.
در آنجا نوشته بود: وقتی شب قبل، برای سنگر کمین حرکت کردم، منتظر بودم یک نفر دیگر از بچه ها با من بیاید. در نزدیکی سنگر کمین احساس کردم یک نفر پشت سر من می آید. وقتی به سنگر رسیدم، نفر بعد هم رسید.
شخصی که پشت سر من به سنگر کمین آمد وجود نازنین امام زمان عج الله بود.
آقا مرا در آغوش گرفت و مدتی با من صحبت کرد. من عطر نداشتم و نزدم. بوی عطری که شما حس کردید، نتیجه در آغوش گرفتن مولا بود.
بعد آقا خداحافظی کردند و فرمودند که فرداشب مهمان جد ما سیدالشهدا خواهی بود.
شهید تورجی ادامه داد: این نامه را که خواندم از جا بلند شدم و به دنبال محمدحسن گشتم. هیچ کسی از او خبر نداشت.
تا اینکه یکی از رفقا گفت: من دیدم که او شهید شد، توی عقب نشینی پیکرش را به عقب آوردیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅علت توقف حالات معنوی
کسی را که غذا، چابکتر و قویترش کند، از خوردن غذا منع نمیکنند؛ حتی بیشتر هم میدهند؛ اما کسی را که با خوردن، چاق میشود و گوشت زیاد میکند، از خوردن منع میکنند، و او ناچار است بهاندازهای غذا بخورد تا از حرکت بازنماند. حالات معنوی برای عدهای سرعت در سیر و چابکی بهبار میآورد، ازاینرو بیشتر به او میدهند؛ ولی اگر کسی را مغرور و محجوب کرد، خداوند از سرِ لطف و رحمتی که به او دارد؛ آن حالات را قطع میکند تا او چابک شود و از حرکت بازنماند.
آیت الله حائری شیرازی
📚 کتاب تمثیلات اخلاقی، جلد 2، صفحه 25
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
🍁🍁
🖋|از جبهه برميگشــتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم؟ ســراغ کے بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمڪ کند. من اصلا نميدانم چه كنم! 🔹در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم ســوار بر موتور به ســمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواســت برود اشــاره کرد: حقوق گرفتي؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. دســت کرد توي جيب و يڪ دسته اســکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
📝|آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رســاند. مثل هميشــه حلال مشكلات شده بود
🍁🍁
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅ فاجعه منا
🔻 در جریان انجام مناسک حج ، دوم مهرماه ۱۳۹۴ همزمان با عید قربان، حاجیان از منا به سوی جمرات حرکت کردند. ۵ گذرگاه طریق المشاه، شارع الجوهره، سوق العرب، ۲۰۴ و ۲۰۶، زائران را از منا به جمرات وصل میکند. فاجعه منا، در میانه گذرگاه ۲۰۴ رخ داد.
🔹 زائران در صورت باز بودن گذرگاه فرعی ۲۱۵ می توانستند به راحتی از محل فاجعه خارج شوند. علاوه بر این، خروجی گذرگاه ۲۰۴ به سوی جمرات هم با خودرو های پلیس عربستان بسته شد. در این حال، زائرانی که در گذرگاه ۲۰۴ بودند، نه راهی به جلو داشتند و نه راهی به گذرگاه سوق العرب.
🔸 در این حادثه ۲۹۴۷ تن کشته یا مفقود شدند. بیشترین تعداد کشته و مفقود از میان کشورهای ایران، مالی، نیجریه، مصر، بنگلادش، اندونزی، اتیوپی، هند، پاکستان، نیجر و بنین بود. ایران، با مجموع ۴۶۴ کشته و مفقود و ۱۵۹ مجروح، بیشترین آسیب را دید.
▫️ آیت الله خامنه ای در پیامی حادثه منا را هراسآور خواندند و حکام سعودی را مقصر آن دانستند. ایشان در این پیام، مسئولان عربستان سعودی را حاکمان بی دین و بی وجدانی دانستند که «حریم حرم امن الهی را شکسته و میهمانان خدای رحمان را در روز عید در منا و پیش از آن در مسجد الحرام قربانی کردند.»
فاجعه منا🤎
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دلنوشته ابراهیم حاتمیکیا کارگردان شناخته شده سینما و تلویزیون در پی شهادت سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۴ - ۰۷ مهر ۱۴۰۳
انا لله و انا الیه راجعون
سید، این احوال دو گانه را چه کنم؟!
مگر جامهای جز رخت شهادت بر تو زیبنده بود.
کاش سید، مقابلت نشسته بودم و متن سوگنامه را با خودت تمرین میکردم. مطمئن هستم هر بار جملهای در وصفت مینوشتم با آن گونههای سرخ و محجوب، میخندیدی و مرا خجالتزده میکردی.
سید، جگرم سوخت. باورش سخت است که لبنان بدون تو را تصور کنم.
سید، بارها در لبنان به عشق دیدارت به انتظار نشستم و سهم دیدارت نصیبم نشد.
سید، ارابه فرعون را به بازی گرفتهام و فریاد میکشم صدا، دوربین، حرکت ولی عالم مَجاز من کجا، عالم حقیقی تو و یارانت کجا. من مشغول قهرمان بازی مجاز بودم که خبر آمد سیدحسن نصرالله رفت.
صدا و دوربین خاموش ولی حرکت تو تا بیتالمقدس ادامه خواهد داشت. اکنون من ماندهام و چشمان گریان آسیه سلام الله که مقابل شکنجه فرعون برای دست کشیدن از حق منتظر است و او جز همنشینی خدا چیزی نمیبیند.
سید، این قوم فرعونی به گواه تاریخ رفتنیاند ولی راه تو و مرام و نگاه مقاومت همچنان ماندنی خواهد بود.
من که حاضر نیستم تصویر انگشت اشارهات که به سمت اسرائیل نشانه میرفتی را، لحظهای از نظرم پاک کنم و بر پیکر پاره پارهات نظر کنم.
سید زنده است. راه مقاومت زنده است.
ابراهیم حاتمی کیا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#گپ_روز : اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
#موضوع_روز : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی !
✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب !
با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل!
یکی، کمطاقتتر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزبالله را نداشت !
حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزبالله؟
دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدنها ؟
اینجوری میخواهیم امنیت امام مهدی علیهالسلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره!
• همینطور که میوهها را داخل سینک خالی میکردم، به حرفهایش گوش میدادم.
حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم !
ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم!
کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105)
ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد.
خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانیاش که تمامش را در سایت امام مهدی علیهالسلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد!
• گفت : خب ؟
گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانهی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگهای نمیتواند یعنی؟
گفت چرا میتواند!
گفتم : خدای خانهی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمیگوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند.
اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا میرفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد.
• گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟
گفتم : حقطلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینهی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟
گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمیدادیم !
گفتم : چند مسئله هست :
1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا میزند، اینکار را نمیکرد !
2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور میبینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را میکنیم. این غده سرطانی باید ریشهاش زده شود، و قطع ریشهی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا میداند و میبیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحلهی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح میداند!
3- گیرم که عقبنشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت دادهام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانهها به نفع چه کسی جز دشمن تمام میشود؟
آرام شد...
• گفتم پیری خردمند آخرین سکّاندار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیبترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر مینشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است.
اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زدهاند.
اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد.
@ostad_shojae
@shahidNazarzadeh
🌷شهادت سرباز نیروی زمینی ارتش در نقطه صفر مرزی جنوبشرق
▪️برابر اعلام ارشد نظامی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سیستان و بلوچستان، شامگاه پنجشنبه 12 مهرماه، یک تن از رزمندگان سلحشور نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در نقطه صفر مرزی جنوبشرق کشور به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
▫️شهید سرباز امیر محمد کاخکی جمعی تیپ 177 متحرک هجومی تربت حیدریه مستقر در نقاط صفر مرزی، هنگام پاسداری از حدود و ثغور میهن اسلامی، بر اثر تحرکات مذبوحانه معاندین و شیاطین که در آن سوی مرزهای جغرافیایی ایران اسلامی متواری هستند، مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
🔹امیر حیدری فرمانده تیپ 177 اعلام کرد: کوچکترین حرکت دشمن بی پاسخ نخواهد ماند و مطمئن باشید هرگونه تهدید دشمن با پاسخ قاطع و کوبنده نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران همراه خواهد بود.
📙منبع:کانال هابیلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💔
مادرش خوابش را دید
در خواب به مادر گفت:
برای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج)،
تنها شعاردادن کافی نیست
باید حرکت کرد و در عمل، ارادت خود را نشان دهید.
#شهید_رسول_خلیلی (محمدحسن)
#شهید_مدافع_حرم
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بچه های تفحّص تلاش زیادی کردند،اما شهیدی پیدا نمی شد یکی از دوستان نوار مرثیه ایام فاطمیه راه گذاشت اشک همه جاری شد.
🔸آن روز ، رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم که یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب کرد.
🔸با سرنیزه مشغول کندن شدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدی در اینجاست با ذکر یا زهرا خاک ها را کنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگری هم در کنارش قرار دارد به طوری که صورت هایشان رو به همدیگر بود.
🔸وقتی پیکر شهدا را خارج کردیم،با کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده:«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم»
📚برگرفته از کتاب «مهرمادر». اثر گروه شهیدابراهیم هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
"مهدی و مجید زینالدین" برادرانی که در یک روز شهید شدند...
📌در آبان سال ۱۳۶۳ مهدي زینالدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت میكنند.
🔸در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.
🔹سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین،در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
▪️پيكر پاك سردار مهدي زينالدين به همراه برادرش مجيد، پس از تشييعي با شكوه در گلزار شهدای علی بن جعفر قم در كنار هم به خاك سپرده شدند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_مجید_زین_الدین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 289 - الگوی اخلاقی
وَ قَالَ عليهالسلام كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اَللَّهِ وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ اَلدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ🌸🍃
و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى دينى داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنياى حرام در چشم او بىارزش مىنمود
وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلاَ يَشْتَهِي مَا لاَ يَجِدُ وَ لاَ يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ🌸🍃
و از شكم بارگى دور بود، پس آنچه را نمىيافت آرزو نمىكرد، و آنچه را مىيافت زياده روى نداشت
وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً فَإِنْ قَالَ بَذَّ اَلْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ اَلسَّائِلِينَ🌸🍃
در بيشتر عمرش ساكت بود، امّا گاهى كه لب به سخن مىگشود بر ديگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش كنندگان را فرو مىنشاند
وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ جَاءَ اَلْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ🌸🍃
به ظاهر ناتوان و مستضعف مىنمود، امّا در برخورد جدّى چونان شير پيشه مىخروشيد، يا چون مار بيابانى به حركت در مىآمد
لاَ يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً🌸🍃
تا پيش قاضى نمىرفت دليلى مطرح نمىكرد
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید علی اصغر شیردل🌷
پسر عزیزم
هیچگاه خود را خارج از محضر آقا امام زمان (عج) فرض نکن، تمام عرایض و شکوه هایت را به محضر ایشان ببر و این را بدان که تا حرکت نکنی برکت جاری نمی شود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پیام شهدا
برای زمینه سازیِ
ظهور امامزمان عجلاللهفرجه
تنها شعار دادن کافی نیست!!
باید حرکت کرد؛
و در عمل، ارادت خود را نشان داد!🌱
✍شهیدرسولخلیلی
#امام_زمان
#مدافعان_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅بیاید اینطوری بشیم
چه لذتی دارد که انسان با امام زمانش قدم بردارد.
(قدمبرداشتنِ معنوی و روحی)
صبح که از خواب بلند میشوی فکر میکنی امام زمانم از من چه انتظاری دارد؟ باید چه شیعهای باشم؟
همان زندگی و همان قدمبرداشتن، قدم امام زمانی است.
شب به رختخواب میروی نگاه میکنی میبینی امام زمانت به تو لبخند میزند. از دست تو شاد است. دعای خیر برای تو میکند. میفرماید امروز دل مرا شاد کردی. از صبح با تو بودم ذرهای نافرمانی از تو ندیدم.
خدایا، این شیعهی من است، از صبح با او بودم. به محبت من کارهایش را انجام داد. به گناه رسید، مرا به یاد آورد، چشمهایش را بست، دستش را کشید و قدمش را قطع کرد. و حالا دارد میخوابد. خدایا، رحمتت را بر او زیاد بفرما.
آنوقت این شخص نزد امام زمان ارواحنافداه عزیز و محبوب میشود.
قرآن میفرماید: «طُوبَىٰ لَهُمْ» (رعد/٢٩) خوش به حال شما که اینطور قدمبهقدم با امام زمان ارواحنافداه حرکت کردید.
#حضرت_مهدی
#او_خواهد_آمد
#وعده_صادق
✍ حاج آقا زعفری زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
26.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✌رهبر انقلاب، هماکنون در دیدار دانشآموزان و دانشجویان:
✏️ ما در مقابله با استکبار همه آنچه که باید و شاید برای آمادگی ملت ایران انجام بگیرد، چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ تسلیحات و چه از لحاظ کارهای سیاسی حتماً انجام میدهیم و الحمدلله الان هم مسئولین مشغول انجام آن هستند.
✏️ مطمئنا حرکت کلی ملت ایران و مسئولین کشور در جهت مقابله با استکبار جهانی و دستگاه جنایتکار حاکم بر نظم جهانی امروز است، قطعا و انصافا هیچگونه کوتاهی نخواهند کرد؛ این را مطمئن باشید.
✏️ بحث، بحث صرفا انتقام نیست، بحث یک حرکت منطقی است؛ مقابله منطبق با دین، اخلاق، شرع و منطبق بر قوانین بینالمللی است و ملت ایران و مسئولین کشور در این جهت هیچ گونه تعللی و کوتاهی نخواهند کرد. این را مطمئن باشید. ۱۴۰۳/۸/۱۲
💻 Farsi.Khamenei.ir
✍شهید از نگاه سردار سلیمانی:
پایگاه اصلی كه همه شهیدان ما طی كردند؛ پایگاه و مقام هجرت است كه این پایگاه جایگاه مهم رسیدن به شهادت است شهیدان از جمله شهید عطری از شهدای گیلانی مدافع حرم، از فرزند خودش دل كند و به سوی تكلیف حركت كرد، اولین پایه رسیدن به مقام شهادت همین مسئله هجرت از مقامات خود، مال، دلبستگی ها و زیبایی های خود است شهدا این هجرت را در تمام ابعادش در حد كمال انجام دادند، این هجرتی است كه اگر در انسان صورت گیرد ولو اینكه به مقام شهادت نرسد، او از اجر عظمای الهی بهره مند خواهد شد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
برای زمینه سازیِ
ظهور امامزمان عجلاللهفرجه
تنها شعار دادن کافی نیست!!
باید حرکت کرد؛
و در عمل، ارادت خود را نشان داد!🌱
✍شهیدرسولخلیلی
#امام_زمان
#مدافعان_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh