#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_دهم 0⃣1⃣
براے دوره ے راهنمایے به دنبال مدرسه اے خوب براے احمــد مےگشتیم.آن زمان اوج فعالیت هاے ضد مذهبے رژیم پهلوےبود.پدر ما به خاطر یڪ مدرسه ے خوب براے احمــد به سراغ همه رفت.
با ڪمڪ و راهنمایے دوستانش،احمـد را در مدرسه ے حافظ ثبت نام ڪرد.در آنجا در ڪنار دروس عادے مدرسه،به مسائل اخلاقے و معنوے توجه داشت.مدیر و معاون مدرسه مذهبے بودند.معلمان بسیار خوبے هم داشت ڪه هر ڪدام به نوعے در رشد معنوے بچه ها تاثیر داشتند.آن زمان «حسین آقا» برادر بزرگ ما،در حوزه مشغول تحصیل بود.شرایط معنوے داخل خانه هم تحت تاثیر او بسیار عالے شده بود.احمـد در چنین شرایطے روز به روز در ڪسب معنویات تلاش بیشترے مےڪرد.
✨✨✨
یادم است یڪ باربرای چیدن سیب به روستاے خودمان در دماوند رفتیم.مادر ما یڪ چوب از باغ دایے آورد و مشغول چیدن سیب شد.ساعتے بعد دایے از راه رسید.احمـد جلو رفت و سلام ڪرد بعد گفت:دایے راضے باش،ما یڪ چوب از داخل باغ شما برداشتیم.دایے هم براے اینڪه سر به سر احمـد بگذارد گفت:من راضے نیستم!
احمـــد اصرار مے ڪرد:دایے توروخدا،دایے ببخشید و...
اما دایے خیلے جدے گفت:نه من راضے نیستم!
✨✨✨
آن روز اصرار هاے احمــد و برخورد دایے نشان داد ڪه احمـد در این سن ڪم چقد به حق الناس اهمیت مے دهد.
احمـد در سال هاے بعد به دبیرستان مروے رفت و جزء شاگردان ممتاز رشته ے ریاضے شد.اما دوران تحصیل او به دلایلے به پایان رسید.احمــ🌹ـد سال۱۳۶۱سال دوم رشته ریاضے را نیمه ڪاره رها ڪرد!
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_199560102015927186.mp3
زمان:
حجم:
7.46M
💢همه سهمیهها مال شما
🍂 #بابای قشنگمو بهم بدین
💢تا منم سر روی #شونش بزارم
🍂دیگه چیزی نمیخوام
فقط #همین😭
👈تقدیم به #فرزندان_شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠کمک به نیازمندان 🌷ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﺤﻮﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﺪﯼ ﺟﻮﺍﻥ #ﻓﻌﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺗﮑﺎﭘﻮﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻀﻮ ﻫﯿﺌ
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم
🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔
🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟
🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود..
#عاشقانه_های_سلما
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
حجت الاسلام قاسمیان1_74543640.mp3
زمان:
حجم:
3.2M
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاســـلام قاســمیاݩ
✅ #نفست_رو_فریب_بده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ⚜محمدرضا #خـاکی بود. خیلی اهـل تفریـح و گـردش و بیـرون رفتن بود. واسه رفـقاش مرام و #معـرفت
🔻مادر شهید:
🔸محمدرضا فوقالعاده👌 از خودش مراقبت میکرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند نبود. به خاطر پاکی✨ و صداقت درونش #خدا خریدارش شد.
🔹محمدرضا موقعیتهای زیادی داشت و میتوانست #کارهای زیادی که همه جوانان میکند را انجام دهد ⚡️اما محمدرضا در چارچوبهای #مشخص حرکت میکرد✔️ با تمام وجود میگفت من #سرباز امام زمانم و سر این موضوع میایستاد✊
🔸با دوستانش خیلی صمیمی بود💞 و راحت با #همسر یکی دو تا از دوستانش که نامزد کرده بودندصحبت میکرد ولی نگاه و رفتار #حرامی نداشت❌ یکبار صحبت خواستگاری #محمدرضا شد من گفتم: محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه🏘 روزی صدتا عروس میبیند
🔹این جمله را که گفتم محمدرضا اینقدر #مسخرهبازی و بگو بخند کرد و گفت: «صدتا چیه دویستتا سیصدتا، بیشتر #مامان چشمات را بستی» به محمدرضا گفتم که وقتی #بیرون میروی مگر چشمبند🕶 میبندی که اینها را نمیبینی⁉️ اما محمدرضا طفره میرفت
🔸خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت: مامان #به_خدا قسم نمیبینم🚫 اگر من بخواهم سرباز #امام_زمان شوم و با این چشمهایم صورت امام زمان را ببینم😍 آیا با این #چشمهایم میتوانم آدمهای اینجوری را ببینم؟» و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم😦 و #نتوانستم چیزی به او بگویم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید: 🔸محمدرضا فوقالعاده👌 از خودش مراقبت میکرد، #ظاهر امروزی داشت و اصلا به ظاهرش پایبند ن
8⃣4⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠روایت آخرین تماس
🔰دفعههای آخر در ارتباطات تلفنی☎️ خیلی غُر میزد از اینکه #خسته_شده. من احساس میکردم از دوری خانواده و یا سختی جا خسته شده🤔 این مدل حرف زدنها از #محمدرضا خیلی بعید بود❌ منتها جدی حرف نمیزد و خیلی کم #مظلوم میشد، یعنی اغلب با شیطنتهای خاصی و با #شوخی و خنده حرفهای جدیاش را میگفت.
🔰 #آخرین_بار سهشنبه🗓 بود که تماس گرفت، گفت پنجشنبه، جمعه #برمیگردم اگر نشد تا دوشنبه خانه هستم و با مظلومیت خاصی گفت خیلی خستهام دیگر نا ندارم😓 بهش گفتم دو، سه روز دیگه میآیی🚘
🔰من و مامان خیلی ذوق داشتیم باهاش حرف بزنیم و گوشی تلفن دست دوتایمان👥 بود. در همین حین #مامان شروع به صحبت با محمدرضا کرد. یکسری حرفهایش برایم خیلی سنگین بود، خصوصا آن موقعی که مدت زیادی بود ندیده بودیم و توی خطر بود⚠️ و #حرفهایش بوی خاصی میداد.
🔰بعد که صحبتش با مامان تمام شد، دوباره با من صحبت کرد و گفت: مامان و بابا را #راضی_کردی⁉️ چون از من قول گرفته بود بعد از دو ماهی📆 که برمیگردد مادر و پدر را راضی کنم که برایش به #خواستگاری برویم و من هم شب قبل اعلام رضایت را گرفته بودم.
🔰به خاطر حرفهایی که به مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم😠 و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را آدم یا #شهید_میشود یا زن میگیرد دوتاش با هم نمیشود❌». بعد یک حالت جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند👨🏫 و با شاگردشان حرف میزنند
🔰به من گفت: تو خجالت نمیکشی😒 من باید برای تو هم #حدیث بخوانم. گفتم حالا چه حدیثی را به من میگویی، گفت: «امیرالمومنین میفرماید: برای دنیایت جوری برنامه ریزی کن #تا_ابد زندهای و برای آخرتت جوری کار کن که همین فردا میخواهی بمیری🌷».
🔰من خیلی امیدوار شدم و گفتم #الحمدالله باز حواسش به این دنیـ🌏ـا است و به محمدرضا گفتم«بابا راضی شد #حله!» بعد ذوق کرد😍 و همان راضیام ازتها را شروع کرد و گفت به #نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم حضرت زینب🕌 به جا میآورم.
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠فدایی_نیروها 🍃اگر نیرویش #زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه. وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨گاهی اوقات به حالت غبطه می خورم؛
اگر #نوکری برای اهل بیت آن بود که تو می کردی پس ما کجای کاریم؟!
✨اگر کار فرهنگی آن بود که تو انجام می دادی پس ما چکاره ایم؟!
✨اگر اخلاص و کار برای خدا این است، که ما فقط حرف می زنیم و دریغ از عمل!
✨اگر آن نماز و عبادت تو را به خدا رساند ما با این عبادتمان به کجا می خواهیم برسیم؟!
_دست مارا هم بگیر که بدجور زمین خورده ایم🍃
🌸تولدت مبارک حاج عمار🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۲۷۸.attheme
حجم:
143.9K
• #شهید_محمدحسین_محمدخانی ۳
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25