eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸رفاقتشان👥 از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که #هیچکدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش🗯 نکر
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه (س) ست. شب سوم محرم باهم #حرم بی بی جان بودیم، روضه و #عزاداری که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین #عزادارا بود... و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را #زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد. الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد... #شهید_نوید_صفری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_بیست_وچهارم 4⃣2⃣ 🍂 "بعضی چیزا حِس کردنیه" چشم هایم را باز کردم و بی اختیار لیوا
❣﷽❣ ـ ♥️ 5⃣2⃣ 🍂به ایران برگشتیم اما جر و بحث ها همچنان ادامه داشت. پدر و مادرم متوجه شدند من رضای سابق نیستم و تغییر کرده‌ام. آرام بودم آرام تر از همیشه، اما برای خانواده ام تبدیل به فرزندی سرکش شده بودم که با همه قوانین مخالفت می‌کرد. تابستان سپری می شد برخلاف سال قبل که سخت مشغول درس و کنکور بودم. بیشتر اوقات به بیکاری می گذشت. 🌿یک روز کاوه زنگ زد و ظهر همان روز برای ناهار در رستوران قرار گذاشتیم. از اینکه مجبور شده بود بعد از دعوای من و آرمین دوستی مان را قطع کند، اظهار شرمندگی می‌کرد آن روز دردو دل مفصلی برایم کرد و گفت: برخلاف رضایت قلبی اش در رودربایستی با آرمین مانده و هنوز هم اخلاق های آزاردهنده اش ناراحتش می کند. درک می کردم سعی کردم دلداریش بدهم. 🍂بعد از نهار به یاد گذشته کمی در خیابان ها قدم زدیم👥 و بعد از جدا شدن حدود ساعت ۴ عصر بود. بیکار بودم با این که چند روز قبل به رفته بودم تصمیم گرفتم دوباره بروم در خلوت و سکوت آنجا راحت تر فکر می‌کردم وارد قطعه شهدای گمنام🌷 شدم و تمامی بین قبرها قدم زدم ناگهان توجه به کسی که جلوتر کنار یک قبر نشسته بود جلب شد. کمی نزدیکتر رفتم و نگاه کردم همان دختر دلنشین💖 با همان کتاب کوچک مشغول دعا خواندن بود. 🌿بعد از چند دقیقه سرش را روی قبر گذاشته و اشک هایش جاری شد. انگار دلش پر بود با آن که نه تصویر واضحی از چهره اش دیده بودند و نه به درستی می شناختمش اما با دیدن اشک هایش دلم لرزید💓 کمی نزدیکتر شدم احساس کردم هر چیزی بگویم ممکن است بی‌ادبی تلقی شود؛ چند دقیقه ای جملات را بالا و پایین کردم صدایم را صاف کردم و گفتم: _سلام 🍂سرش را بلند کرد به سرعت اشکهایش را پاک کرد و رویش را گرفت. تا روی ابروهایش را با روسری پوشانده بود؛ اما باز هم صورتش مثل ماه🌝 می درخشید و سعی می کرد نگاه نکند. باد ملایمی سرش را تکان می‌داد و دل من هم تاب می‌خورد. جواب سلامم را داد گفتم: _منو یادتون نمیاد؟؟ +نخیر _چند هفته پیش در یک شیشه گلاب رو براتون باز کردم و شما باهاش یه قبرو شستین +بله یادم اومد ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ 6⃣2⃣ 🍂_ببخشید مزاحمتون شدم شرمنده امیدوارم درباره من فکر بدی نکنید. فقط میخواستم ببینم شما یادتون نمیاد ما همدیگر را کجا دیدیم؟؟ آخه چهره تون خیلی برام آشناست!! از دفعه قبل همش دارم به ذهنم فشار میارم ولی چیزی یادم نمیاد🤔 +فکر نمی‌کنم شما را دیده باشم. به جز دفعه پیش که همینجا دیدمتون _باشه ... فکر کردم شاید من برای شما آشنا باشم. 🌿صدایش ملایم و دلنشین بود. کلمات را شمرده و با صلابت ادا می‌کرد؛ نمی دانستم چطور این مکالمه را سر و سامان دهم. کمی هول کرده بودم، دلم نمی خواست خدا حافظی کنم🙁 اما چیزی برای گفتن نداشتم. پشت کردم و آهسته چند قدم👣 دور شدم دلهره داشتم دوست نداشتم دورتر بروم. دلم را به دریا زدم و برگشتم و گفتم: _اشکالی نداره یه سوال بپرسم؟؟!! با جدیت اخم هایش را گرم کرد و گفت: +چه سوالی؟؟ _چرا میاین اینجا؟؟ 🍂انگار توقع شنیدن این جمله را نداشت. فکر کرده بود مزاحم خیابانی ام. کمی اخمش را باز کرد و جواب داد: _به خاطر دلم. برای تسکین درد هایم. اکثر آدم هایی که میان اینجا یک گم شده‌ای دارن ... بقیه حرفش را خورد و گفت: _ببخشید آقا من باید بروم. خدانگهدار. 🌿اجازه نداد خداحافظی کنم و به سرعت دور شد در همان نقطه ایستادم👤 و دور شدن اش را دیدم. صدایش جملاتش مدام در گوشم می پیچد➰ احساس می‌کردم با دور شدنش عزیزی را از دست می‌دهم😔 اما بهانه‌ای برای نگه داشتنش نداشتم. من دور می شد و من بی اختیار پشت قدمهایش اشک می‌ریختم😢 در چند دقیقه و با چند جمله دچار شدم که تا آن روز تجربه نکرده بودم، دچار دختر دلنشینی که هیچ نشانه‌ای از او نداشتم 🍂همان جا نشستم و از همان خواستم کمکم کند تا دوباره او را ببینم اما نمی دانستم که این اتفاق هرگز نمی افتد و دیگر او را در قطعه شهدا🌷 نخواهم دید ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_199560102015927186.mp3
7.46M
💢همه سهمیه‌ها مال شما 🍂 #بابای قشنگمو بهم بدین 💢تا منم سر روی #شونش بزارم 🍂دیگه چیزی نمیخوام فقط #همین😭 👈تقدیم به #فرزندان_شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم 🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔 🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟ 🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود.. #عاشقانه_های_سلما #شهید_مهدی_ثامنی_راد #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🍂السلام علیک یا ابا صالح المهدی 🌱ای همه هستی #فدای نام زیبای شما 🌾آسمان هرگز نبیند ❣مثل وهمتای #شما 🌱کاش میشد ❣کاسه چشمان ما👁روزی شود 🌾جایگاه اندکی ❣خاک #کف_پای شما #اللهم_عجل_ولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
عشـ♥️ـق است‌، این که یک‌ نفر👤 #آغاز می کند #هر_روز را به هوای نگاهتان😍 #شهید_حجت_الله_رحیمی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5785263214761607345.mp3
3.55M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #دارستانی #حیدریان #علوی 🔖 احترام به والدین 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿●✿●✿●✿●✿ ◈بادست کوچکش❣گره ها بازمیکند ▣طفل #سه ساله ایست ◈که اعجاز میکند ◈بال و پرش #شکسته ▣ولی او بدون بال💔 ◈با ذکر نام #فاطمه پرواز میکند🕊 #شهادت_بنت_الحسين #حضرت_رقیه_تسلیت_باد🏴💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸تقریبا یک سال قبل یکی از #همسایه ها نون🍞 پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره ک
💠روحیه خوب و پرنشاطی داشت یکبار دیدم در حرم #حضرت_رقیه(س) برای زائرین چایی☕️ میریزد 💠رفتم کنارش👥 هم صحبت شدیم گفت:فلانی، من تا #شهید_نشم برنمیگردم🚷 #شهید_حامد_جوانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۶۵ استاد پرهیزگار .MP3
1.1M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_شصت_وپنجم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوخط_رفاقت رفیق خوب نميگه این #راه_خوب رو برو! دست رفیقش را می گیره و میگه بیا با هم بريم! #شهید
وصیت #شهید_محسن_حججی به بانوان: 🔰همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید، آن زمانی که #حضرت_رقیه (سلام الله) خطاب به پدرش فرمودند: 🔸غصه ی #حجاب من را نخوری بابا جان 🔹چادرم سوخته ⚡️اما به سرم #هست هنوز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴🏴🏴🏴 در روز شهادت #حضرت_رقیه(س) یادی هم کنیم از مدافعان حریم عشقـ❤️ آنان که در مسیر آسمان قدم گذاشتند و عاقبت به خیر شدند👌 🍂هر که حافظ حریم اهل #حَرَمت است 🍂عاقبت #زهیر می‌شود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 مسیرهای زمینی زائران #اربعین حسینی از مرزهای ایران #حب_الحسین_یجمعنا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸شهید رسول پورمراد🌷 ۲۶ اسفند ماه🗓 سال ۶۷ در #تاکستان متولد شد دارای ۴ برادر و ۴ خواهر. 🔹 چند ماهی ب
بے قـراری و شوق پرواز🕊 از چهره ات😍 مےبارد... خستگے را خستہ😪 ڪردی #افلاڪیان_خاکے ... صورت هاے #غبارگرفتہ نشانه دو چیز است؛ ⇜خستگـے از دنیا ⇜و #اشتیاق_بہ_شهـادت... خاطرت جمع که در قلب پریشان منی♥️ #شهید_رسول_پورمراد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ همه جا غرق دعا می شوم از #آمدنت معنی اشک ودعا چيست برايم بنويس خون دل خوردنت از بارگناهان من است معنی #شرم وحيا چيست برايم بنويس #اللهم_عجل_ولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁تکیه گاهم اگر #تـو باشی به تمام تلخی های دنیا لبخند می زنم و غمـ💔ـی ندارم ... 🍁منحنی لبخندت😍 هزار #درد را درمان می کند ... آرامش #با_تـو معنا پیدا می کند♥️ #شهید_سعید_سلمان #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh