مولای همـه عالم پوشیده کفن امشب
تابوت علی باشد بر دوش حسن امشب
خاک غربت به فرق مسلمین است
شب قتـل امیـرالمـؤمنین است
#شهادت_امام_علی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
#شب_قدر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
قسمت شصت وشش
من هم دنبالش رفتم.
فروشندش یه خانمی بود..
روکرد سمت فروشنده و :
+سلام خانم ببخشید یه ساق مشکی وسرمه ای میخام.
داشتم به وسایلاشون نگا میکردم که فروشنده اومد و چیزایی که ریحانه گفت و گذاشت رو میز.
منم رفتم پیش ریحانه.
_عه از این آستینا!
مامان منم میزاره. البته مال اون سادستا. تازه فقط هم یکی داره .
از حرفم خندش گرفت.
به ساق ها نگاه کرد و گفت
+نه اینا رو نمیخام. سادشو ندارین؟
بدون گیپور.
فروشنده سرشو تکون داد و رفت یه قسمت دیگه که گفتم.
اینا قشنگ بودن که .
چرا نخریدی؟
با گیپور خوشگل تره ک تا سادش.
به صورتم خیره شد و:
+نه به جای حجاب جنبه ی جلب توجهش بیشتره.اصلا فلسفه ی حجاب اینه که آدم باهاش جلب توجه نکنه دیگه.
عجیب بهش نگاه کردمو:
_این چیزا رو شوهرآخوندت بهت یاد میده؟
باشه بابا تسلیم.
+نه بابا اون بدبخت زیاد چیزی نمیگه داداش محمد حساسه.
اینو ک گفت گوشام تیز شد.
_روچی؟ساق دست؟
+این رو همه چی حساسه بابا. ساق ، روسری، گیره روسری و از همه مهم تر چادر!!!!
فروشنده اومد سمتمون و ساقای ساده ی رنگیش رو باز کرد.از توشون یه سرمه ای سیر و مشکی در آورد و گذاشت جلو ریحانه.
ریحانه کیف پولشو در اورد و گفت
+چقدر میشه؟
_۱۲ هزارتومن.
پول رو گذاشت رو میز و رفت سراغ گیره ها.
+نگاه کن این گیره طلایی ها رو.
برگشتم سمت انگشت اشارش که چشمام به گیره های خوشگل رنگی با اویزای مختلف خورد.
بهش گفتم.
_واسه منم یه سادشو انتخاب کن.
+ساده؟
_اره.
داشت تو گیره ها میگشت که برگشتم سمت فروشنده.
_اگه میشه یه ساق مشکی ساده به من هم بدین.
اینو ک گفتم ریحانه برگشت سمتم و با تعجب نگام کرد
+فاطمه چیزی شده؟
_نه مگه باید چیزی شده باشه!!!
انگار از حرفش پشیمون شد.
برگشت و بعد اینکه انتخاب کرد اورد گذاشتشون رو میز که فروشنده حسابشون کنه .
خواستم از تو جیبم کارتمو در بیارم که دستشو گذاشت رو دستم و گفت
+حالا میدونیم پولداری. ولی دست تو جیبت نکن .
بزار این بارو من حساب کنم .
سرمو به معنی اصلا تکون دادم و گفتم:
_امکان نداره
چرا تو حساب کنی؟
تازشم پولدار کجا بود.
+تعارف میکنی؟
میگم نه دیگه.
بزار این اولین ساق و گیره ای ک میخری رو من بهت هدیه داده باشم
اینجوری دل من هم شاد میشه.
با لبخند نگاهش کردم که ملتمسانه گفت
+باشه؟
از کارش خجالت کشیده بودم.
یه باشه گفتم و خواستم از مغازش برم بیرون که یهو یه چیزی به سرم زد و گفتم
_راستی ریحانه!!!
چادر چی؟
کدوم چادر خوبه ؟
الان اینی ک سر منه خوبه؟
+خوبه؟
این عالیه دختر. از خوبم خوب تر.
خیلی ماه میشی باهاش.
از حرفش انرژی گرفتم و از مغازه اومدم بیرون.
ریحانه هم حساب کرد و از مغازه زد بیرون.
ساق و گیره های من رو داد دستم و گفت
+مبارکت باشه.
ازش تشکر کردم و:
_مرسی . خیلی زحمت کشیدی. ولی ازت توقع نداشتم.
دستشو کشیدمو بردمش سمت همون بستنی فروشی ای که با مصطفی بستنی خوردیم.
اونم بدون اینکه چیزی بپرسه دنبالم اومد.
دوتا معجون سفارش دادم و به ریحانه اشاره کردم بشینه رو نیمکت تا حاضر شه.
اونم ذوق زده نشست رو نیمکت.
پول معجونا رو حساب کردمو رفتم سمتش که گفت
+عه زحمتت شد که .
اینو گفت و روسریش رو با دستش صاف کرد.
معجونش رو دادم دستش .
چادرم باعث میشد که روسریم هی عقب بره و موهام مشخص شه.
برا همین هی حرص میخوردم
اصلا چی بود این چادر اه.
به خودم نهیب زدم ک منطقی باش.
چادر بد نیست.
اتفاقا از وقتی ک رو سرم دارمش احساس بهتری دارم.
احساس امنیت بیشتری میکنم.
به ریحانه اشاره زدم که بریم تو پاساژ اونجا خلوت تره.
با حرفم از رو نیمکت پاشد و دنبالم اومد.
رفتیم تو و بعد اینکه خوردنمون تموم شد یه خورده دور زدیم.
ریحانه به ساعت موبایلش نگاه کرد و گفت:
+خب دیگه بریم خونه یواش یواش.
میترسم شب شه محمد صداش در آد .
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
قسمت شصت وهفت
+این بشر با این اخلاقش اخر روح الله رو هم مثل خودش میکنه .
از حرفش خندم گرف.
چقدر محمد سخت گیر بود.
نمیدونم میتونستم با اینا کنار بیام یا نه...
ولی تنها چیزی ک میدونستم این بود ک اخلاقش خیلی برام شیرین بود.
ریحانه ادامه داد:
+بیا بریم خونمون بعد از شام زنگبزن بیان دنبالت.
_نه اصلا امکان نداره.
این دفعه تا تو نیای من نمیامخجالت میکشم عه .
+نه دیگه فک کردی زرنگی!!!
الان اینجا نزدیک خونه ی ماس.
باید بیای.
وگرنه باهات کات میکنم همینجا برای همیشه.
خواستم بلند بخندم که سعی کردم جلوی خودمو بگیرم.
_خدایی نمیام خونتون
نزاشت حرفم تموم شه
دستمو کشید و منو با خودش برد.
دلم میخواست از خواستگاری داداشش بپرسم و بگم عکس دختره رو بهم نشون بده.
ولی روم نمیشد.
دیگه در مقابلش مقاومت نکردم.
اتفاقا دوست داشتم که برم خونشون.
فرصت خوبی بود که ازش حرف بکشم.
تو راه راجع ب درس و انتخاب رشته حرف زدیم تا رسیدیم .
خونشون سه تا خیابون پایین تر از پاساژ تندیس بود .
____
چند دقیقه ای بود ک رسیده بودیم خونشون.
با مامان تماس گرفتم و گفتم که خونه ریحانه اینام.که قرار شد بعد از اذان بیاد دنبالم .
با باباش سلام علیک کردم و تو اتاقش منتظر نشسته بودم تا ریحانه لباساشو عوض کنه.
این دفعه محمد نبود .اصلا نبود.
میخواستم بحث خواستگاریو پیش بکشم و بازش کنم ولی هم رومنمیشد هم نمیدونستم باید چی بگمو چجوری رفتار کنم که ضایع نباشه و ریحانه نفهمه.
داشتم تو ذهنم یه جوری جمله بندی میکردم که ریحانه گفت
+بیا بریم پیش بابام تنهاس
میخام قرصاشو بدم.
چادرمو رو سرم مرتب کردمو دنبالش رفتم.
دوباره با همون صحنه مواجه شدم.
لنگه ی شلوار خالی باباش.
دلم میخاست ازش بپرسم چی شده
که فکر کنم از نگاهم فهمید برای همین گف
+تو جبهه جامونده.
با این حرفش با فاصله نشستم نزدیکش.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨جانم امیرالمومنین
🔘✨به جز از علی (ع) نباشد
♥️✨به جهان گره گشایی
🔘✨طلب مدد از او کــن
♥️✨چو رسد غم و بلایـــی
🔘✨چو به کارخویش مانی
♥️✨در رحمت علی(ع) زن
🔘✨به جز او به زخم دلها
♥️✨ننهد کسی دوایــــی
🔘صلی الله علیک یا امیرالمومنین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شب قدر است و من قدری ندارم ،
چه سازم توشه قبری ندارم ،
شب عفو است و محتاج دعایم ،
ز عمق دل دعایی کن برایم ،
اگر امشب به معشوقت رسیدی ،
خدا را در میان اشکهایت دیدی ،
کمی هم نزد او یادی زمن کن ،
کمی هم جای من او را صدا کن ،
بگو یارب فلانی رو سیاه است ،
دو دستش خالی و غرق گناه است ،
بگو یا رب تویی دریای جوشان ،
در این شب رحمتت بر وی بنوشان
🙏 التماس دعادوستان
😔😔😔😔🙏🙏🙏🖤🖤🖤🖤💔💔💔💔
❣ #سلام_امام_زمانم_❣
🌼پشت دیوار بلند زندگی
🍃ماندهایم چشم انتظار یڪ خبر
🌼یڪ أنا المَهدی بگو یا ابن الحسن
🍃تا فرو ریزد حصار غصه ها
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج_
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 93 - فلسفه آزمايش الهی
وَ قَالَ عليهالسلام لاَ يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ اَلْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلاَّ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اِسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاَّتِ اَلْفِتَنِ فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا أَمْوٰالُكُمْ وَ أَوْلاٰدُكُمْ فِتْنَةٌ🌹🍃
و درود خدا بر او، فرمود: فردى از شما نگويد: خدايا از فتنه به تو پناه مىبرم، زيرا كسى نيست كه در فتنهاى نباشد، لكن آن كه مىخواهد به خدا پناه برد، از آزمايشهاى گمراه كننده پناه ببرد، همانا خداى سبحان مىفرمايد: «بدانيد كه اموال و فرزندان شما فتنه شمايند
وَ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ اَلْأَوْلاَدِ لِيَتَبَيَّنَ اَلسَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ اَلرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَكِنْ لِتَظْهَرَ اَلْأَفْعَالُ اَلَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ اَلثَّوَابُ وَ اَلْعِقَابُ🌹🍃
معنى اين آيه آن است كه خدا انسانها را با اموال و فرزندانشان مىآزمايد، تا آن كس كه از روزى خود ناخشنود، و آن كه خرسند است، شناخته شوند، گر چه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاهتر است، تا كردارى كه استحقاق پاداش يا كيفر دارد آشكار نمايد
لِأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ اَلذُّكُورَ وَ يَكْرَهُ اَلْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ اَلْمَالِ وَ يَكْرَهُ اِنْثِلاَمَ اَلْحَالِ قال الرضي و هذا من غريب ما سمع منه في التفسير🌹🍃🍃
چه آن كه بعضى مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمىپسندند، و بعضى ديگر فراوانى اموال را دوست دارند و از كاهش سرمايه نگرانند
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دعای_روز_بیست_یکم_ماه_رمضان
◾️اللّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَی مَرْضَاتِک دَلِیلا وَ لاتَجْعَلْ لِلشَّیطَانِ فِیهِ عَلَی سَبِیلا وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِی مَنْزِلا وَ مَقِیلا یا قَاضِی حَوَائِجِ الطَّالِبِینَ
▪️خدایا در این مـاه به سـوى خوشـنودی هایت راهنمایى برایم قــرار بده
▪️و شیطان را در آن بر من راهى قرار مده
▪️و بهشت را برایم منزل و آسایـشگاه قرار بده
▪️اى برآورنده حاجت هاى جویندگان
#دعای_هر_روز_ماه_رمضان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_293413254921716281.mp3
4.1M
🔹فایل صوتی تحدیر (تندخوانی قرآن کریم)
💢 استاد معتز آقایی 💢
✅ جزء ۲۱ قرآن کریم
چاهها بوی مناجات امیر آوردند
بـغضها خاطره از ظهر غدیر آوردند
نالهی " قَد قُتِلَ العشق" به عالم میریخت
عرش را در دلِ محراب به زیر آوردند.
#تهدمت_والله_ارکان_الهدی🥀
#شهادت_امام_علی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
کسی که مِهرِ علی
در قنوت او جاریست
دعایِ نیمه شبش
مستجاب خواهد شد ...
#نحن_ابناء_الحیدر
#شهید_محمود_زمانی
#اللهم_ارزقنا_شهادةفیسبیلک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔅#چراغ_راه ۷ [وصایای شهیدان]
✍ با این توصیهی شهید حسنباقری زمان دلخوری از دست دیگران، رضایت خدا رو جلب کنیم...
#وصیت|اگر از دستِ کسی ناراحت شدید؛ دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: خدایا! این بندهی تو حواسش نبود؛ من از او گذشتم، تو هم بگذر...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
•
•
تنها به چاه باید از این درد گریه کرد
این درد را که قاتل او روزه دار بود 😔
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#شهادت_امام_علی