eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن»  از خواب پریدم .
مصطفی هراسان از #خواب بیدار شد، ولی دیدم داره می‌خنده😄😅 علت رو که سوال کردم، گفت: خواب دیدم که بالای یک تپه ایستادم #امام_زمان (عج) رو دیدم😍 آقا دست روی شانه‌ام گذاشت و گفت: مصطفی! از تو #راضی هستم😍 #شهید_هسته‌اے 🌷 #شهیدمصطفے_احمـدے_روشن 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
رفیق شهید داری؟ ✨❤️✨ شهید، شهیدت میکند؛ باورنمیکنی....؟؟؟؟ #بیدار که بشی، جاده خاکی #انحرافی رفته را برمیگردی به صراط مستقیم... #شهادت میوه ی درختان جاده #صراط_مستقیم است. 🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رفیق شهید داری؟ ✨❤️✨ شهید، شهیدت میکند؛ باورنمیکنی....؟؟؟؟ #بیدار که بشی، جاده خاکی #انحرافی رفته ر
خسته و وامانده‌ام، دیگر رمقی ندارم😞، صبر و حوصله‌ام پایان یافته⛔️ زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است؛ می‌خواهم از همه کنم. می‌خواهم به کنج عزلت بگریزم. آاااه دلم گرفته💔 زیر بار خرد شده‌‌ام. به سوی می‌آیم و از تو کمک می‌خواهم🙏، جز تو دادرس و پناه‌گاهی ندارم. بگذار فقط تو بدانی😢، فقط تو از آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می‌کنم😭 کمکم کن. که کمتر سوی تو آمده ام. بیشتر وقتم صرف دیگران شده😔 عفوم کن🙏 از علم و دانش📚، کار و کوشش، دنیا 🌎و مافیها، معلم و مدرسه، زمین و آسمان و البته ؛ خسته و سیر شده‌ام. خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط بگذرانم؛ فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم😭 و فشارها و عقده‌های درونی‌ام را فقط به تو بگویم🗣 ، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت می تپد💗 ! معنی زندگی را نمی‌فهمم، از همه چیز خسته شدم؛ فقط یک فرشته آسمانیـ🕊 است که همیشه بر قلب❤️ و جان من سایه می‌افکند. مرا خسته نمی‌کند. یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شده‌ام و هنوز از مجالست با او لذت می‌برم😍. فقط یک شربت شیرین، یک نور و یک نغمه دلنواز🎵 وجود دارد که برای مفرح است و آن دوست قدیمی من 🌷 است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خداونـدا ... انتهایِ قصہ‌ام را #شهادت بنویس ... یادمان باشد اگر شهیـد نشویم باید #بمیریــم ... 📸 #شهید_صادق_عدالت_اکبری #شهید_مدافـع_حــرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_359326163803309207.mp3
10.78M
🎵 🌴یه دسته گل دارم برای این حرم میدم 🌴گلم که چیزی نیست، برا حرم سرم میدم 🎤🎤 سیدرضا 👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گفته بودی که: چرا محو #تماشای منی؟ آنچنان مات که یکدم #مژه بر هم نزنی! مژه برهم نزنم که ز #دستم نرود... ناز #چشم تو به قدر مژه برهم زدنی! #مدافع_حرم #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_امام_زمانم🌼🍃 #عطر_نرگس در هوا سر میکشد قلب #عاشق سوی او پرمیکشد #روشن از رویش بگردد این جهان انتظار #مَهدی صاحب زمان 🌾اللهم عجل لولیک الفرج🌾 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍حالم بـــــد استـــــ با تـــــو فقط #خوبـــــ میشوم خیلی از آنچہ فکـــــر کنے مبتلاتـــــرم ... #شهید_امنیت #شهید_عباس_معصومی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 2⃣9⃣ 💠 شمر و شلمچه!! 🔸 از آن #بادمجان درشت های بمی بود که گلوله های #توپ فرانسوی صد بم
🌷 3⃣9⃣ 💠سوپرطلا😄😄 🔸اکبر کاراته از تو خرابه‌های آبادان یه پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشه‌ی خدا بود و آب بینیش چند سانت آویزون. 🔹یه روز که اکبر کاراته برای بچه‌ها سطل‌‌سطل می‌برد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو می‌کرد و می‌داد بچه‌ها و می‌گفت: بخورید که . 🔸کم‌کم بچه‌ها به اکبر کاراته کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و خورده. همه به آب آویزون شده‌ی بینی الاغ نگاه کردند و زدند. 🔹دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی بهمن‌‌شیر. اکبر کاراته که داشت می‌شد، داد می‌زد و می‌گفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو می‌گیرم؛ حالا می‌بینی! او جیغ‌وداد می‌کرد و بچه‌ها از ریسه رفته بودند.😂😂 📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
عبور کردند آنان که #رفتنشان عین ماندن بود #لاله هایی ڪه پیش پایشان زمین #ادب می کرد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خداوند از مومن #ادای_تکلیف را می خواهد نه نوع کار و بزرگی و کوچکی آن را. فقط #اخلاص، و با دید تکلیفی به وظیفه توجه کردن⚠️. #شهید_حمید_باکری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4⃣4⃣4⃣ 🌷 💠شهدا آگاه بودند به شهادتشان 🔰 صغیرا قرار بود بدون سلاح سبک در عملیات شرکت کنه. حقیر اصرار داشتم همراهش ببره، با اصرار من که شهید🌷 مى شى. گفت: دوست دارم لحظه لحظه شهادت رو حس کنم👌، درگیر شم، اسیر شم، ، یادتون باشه! 🔰یه حالی شده بود وقت تعریف نحوه ، غریب بود. وقتی گفتم: اگر اسلحه نبری شاید اسیرت کنن؛ پاسخ داد: انگشتامو✌️ اینجوری مى كنم تو تا سرنیزه رو بکنن تو شکمم😔. اینقدر بچرخونن تا لحظه لحظه شهادت رو حس کنم. 🔰بعد که شهید شد دیدیم همونجوری که تعریف کرده بود به شهادت رسید😭. ما؛مى توانيم شهادت دهیم♨️ که بله شهدا آگاه بودند به شهادتشان و ! حتی به نحوه شهادتشان هم آگاه بودند. راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زیادی برای ما گذاشتند ازکارشان...زندگیشان...خونشان #حواسمان_باشد♨️♨️ کم گذاشتیـــم برایشــان.... خیلـــــــی کـــم😔😔😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
و تا ابد به آنانکه #پلاکشان را از گردن خویش درآوردند . تا مانند مادرشان #گمنامـ🕊 و بی مزار بمانند؛ مدیونیم😔 . ... تقدیم به محضر همه #شهدای_گمنام که مشهور آسمانیانند ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
و تا ابد به آنانکه #پلاکشان را از گردن خویش درآوردند . تا مانند مادرشان #گمنامـ🕊 و بی مزار بمانند؛ م
دلتنگــ💔 که میشوی بهترین مأوا مقبره است گمنامی شان غم هایت را محو میکند☺️ گمنامی شان زندگی را برایت همان زندگی که برای دنیایتـ🌍 آخرت را میدزدد اری👌 آنجاست که کوچکی افکارت به چشم دلت دیده میشوند و میمانی واندوهی از سرآگاهی 😔 میروی تا دنیا را در این کوچک دوربریزی وکمی برای آخرت وام بگیری ازآنهایی که تمام دنیا را به فروختند کاش قدر ارزنی از عشقشـ💞ـان رابفهمیم  کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود .... 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷سردار شھید محمود کاوه🌷 #دشمن بايد بداند كه هر توطئه‌ای را كه عليه #انقلاب طرح‌ ريزي كند، امت بيدار
زن که وارد #مغازه شد چهره ی #محمود در هم رفت... سرش را انداخت پایین، لبش داشت زیر دندانش هایش #پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما #جنس نمی فروشم. 🔺زن با #عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت #حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سوریه که می آمد خیلی از شاگردانش به تأسی از رفتار رضا #شیعه می‌شدند. در آخرین مأموریتش ۷ نفر از شاگ
وقتی پدر شهید رضا #کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد،ناگهان #حاج_قاسم با حالت تعجب از پدر شهید پرسید: مگر شما اهل کرمان هستید؟گفتند:بله حاج قاسم به فرمانده گفت:«چرا به من نگفته بودید که رضا همشهری ماست»⁉️ فرمانده گفتند: #رضا خودش خواسته بود که این موضوع هیچ جا مطرح نشه ومخصوصاً به حضرتعالی گفته نشود. آری اواخلاص را در جزئیات هم میدانست @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی پدر شهید رضا #کارگربرزی خاطره ای از سفر پدرش با پای پیاده از کرمان به کربلا را تعریف می کرد،ناگ
5⃣4⃣4⃣ 🌷 🔰آخرین دیدار حضوری ما روز سال پیش بود، آن روز را برای آخرین بار دیدم و شب🌙 هم منزل برادرش با هم بودیم. حتما خودش می دانست که دیداره ، چون خیلی از کارهای ما را سروسامان داد. 🔰مثلاً برای دستگاه تست قند خون من باتری🔋 مناسب خرید، دوچرخه🚲 محمد مهدی را درست کرد، به همه خواهرها و برادرش ، به دیدن دایی اش رفت ، حتی سراغ دوستان نوجوانی اش را هم گرفته بود و با چندتا از آنها دیدار داشت . 🔰انگار می‌خواست برود و حتما در دلش❤️ با همه وداع کرد . البته سه روز قبل از تماس گرفت 📞و با من و پدرش صحبت کرد، همه‌اش می‌گفت: من حالم خوبه. 🔰خیلی با بغض با او صحبت کردم😢، به من گفت: مادر هروقت دسترسی به تلفن☎️ داشته باشم باز زنگ می‌زنم. برای اینکه شرایط سخت آنجا را برایم تجسم کند گفت: من 11روز است  که به تلفن دسترسی نداشتم🚫. 🔰در حالی که می‌دانستم نیست✘ اما همیشه حضورش را کنارم👥 حس می‌کردم. دیدار بعد ما شد روز ماه که پیکر رضا ⚰را برایم آوردند. 🔰از اینکه خدا من را هم لایق دانست تا در صف باشم، شکرگزارش هستم. راضی‌ام به رضای خدا😊. ، خودش خواست ، خدا هم بهش داد.👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من داخل قبر مسعودم رفتم و زیارت #عاشورا خوندم آرامش خیلی خاصی داشتم بعدِ معراج همه #تسلیت گفتن گفتم
تصویر منتشرنشده از لحظه ی سقوط آزاد شهید #مسعود_عسگری🌷 ‌ یادمه با هم رو به #آسمون دراز كشيده بوديم، كه مي گفت : همیشه به حال پرنده ها و پروازشون غبطه می خوردم. حالا خودش #پرنده شد و پر کشید. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هر چند دست ما #کوتاه است هرچند در کوی #نیکنامان ما را گذر نمیدهند اما نیکنامان از کوی #گمنامان و بدنام ها می توانند گذر کنند.. #خورشید! به ما هم سری بزن! #یاایهاالعزیز #حنابندان_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران3⃣4⃣ 💠 روزها روزه، شبها عبادت 📌خاطره ای از #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت #قفـس شدن ز ره وا مانـــدن شاعر: #شهید_تورجی_زاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیهات #مصیبتی است تنهـا ماندنــ هنگام #رحیـل همرهان جا ماندنــ سخت است زمان #هجرت هم قفســان مبهوت
6⃣4⃣4⃣ 🌷 💠 در آغوش یار راوی: شهید محمود اسدی نقل از نوار خاطرات 🔸صبح روز محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل آمد... ساعت 7/5 صبح بود و روز دوم حضور نیروها روی ارتفاعات. محمد نشست کنار ورودی سنگر... حال و هوای داشت. انگار می‌دانست به نزدیک شده است! 🔹محمود اسدی که خودش هم بعدها شد، با او صحبت می‌کرد. در مورد آرایش نیروها و امکان عراقیها و... سنگر کوچک بود و پنج نفر کنار هم بودند که یکدفعه با صدای ، سنگر خراب شد! 🔸 شهید شده بود اما بقیه بچه‌هایی که در سنگر بودند شده بودند. گرد و غبارها که خوابید محمود، محمد را دید که همانطور که نشسته بوده مجروح شده. 🔹سریعاً به سراغ او رفت. مش رجبعلی مسئول داشت دنبال می‌‌گشت و می‌گفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه قشنگی دارد. 🔸محمد را از سنگر بیرون آوردند. عمیقی در پهلوی چپش بود و بازوی راستش هم در خون بود. محمود تعجب کرد و گفت: چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور در دو طرف بدن ایجاد کرده! 🔹لبهای محمد هنوز تکان می‌خورد. محمود را جلو آورد اما نفهمید محمد چه می‌گوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردند و سوار کرده و خودشان برگشتند. 🔸هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پشت بی‌سیم اعلام کردند برادر رفت پیش حاج حسین! می‌گویند حال و هوای اردوگاه درست مثل زمانی بود که حاج شهید شده بود. 🔹تا چند روز در اردوگاهها فقط نوارهای و مناجاتهای محمد را پخش می‌کردند. بیشتر مناجاتها و مداحی‌های محمد در مورد عجل‌الله فرجه بود... 🔸محمود خیلی ناراحت بود تا اینکه شبی محمد را دید؛ خوشحال بود و بانشاط. لباس فرم تنش بود. چهره‌اش هم بسیار نورانی‌تر شده بود. یاد مداحی‌های او افتاد و پرسید: محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی!؟ محمد در حالی که می‌‌خندید گفت: من حتی آقا امام زمان عجل‌الله فرجه را در گرفتم 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#سہ_بـرادر سه #برادر با هم هماهنگ بودند داخل خونه بیرون از خونه با هم سر کار میرفتند، بعد هم تظاهرات و فعالیت ها سیاسی آخر هم جبهه و #شـهــــادت... #ابراهیم شهید شد #عبدالله مفقود الاثر شد #حبیب رو هم پس از نه سال تکه اے از استخونهاشو به همراه پلاک براے خانواده اش آوردند #برادران_شهید_جعفرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
نگاهش که میکنی انگار #قرآن تفسیر میشود!#لبخند که می زند میشود خود آیه«اشداء علی الکفار رحماء بینهم»...! محال است لبخند بزند و حال دلم عوض نشود😍!خنده اش انگار فرق دارد...!نه با دهان،که از عمق چشمانش می خندد!با تمام وجود و از ته قلبش! #شهید_حاج_حسین_خرازی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh