eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاہ ڪݩ چہ زیـبا از خستگے #خوابـش برده اے شهیـــد دعایـے ڪݩ ڪہ ما از خستـگیِ #گناہ خوابمـاݩ نبـرد و از قافلہ ے #مهدے فاطمہ جا نمانیم #شبتون_شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگه طاقتشو نداری نگاه نکن 🔻دلگویه دختر #شهید_محمد_بلباسی #شهدا_شرمنده_ایم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 #خوابش رو دیدم گفتم چی اون دنیا خیلی بدردتون خورد؟ گفت تو دنیا خیلی کارهای #خوب انجام دادم ولی بدردم نخورد، چیزی که خیلی به کارم اومد همین #خدمت_به_خلقه، همین اردوهای جهادی. #همسر_شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_بلباسی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌹شهید مهدی باکری : 🌷پاسدار یعنی کسی که کار کند، بجنگد، خسته شود، #نخوابد تا خود به خود #خوابش ببرد. (یارب قوعلی جوارحی لخدمتک) 📎عکس: #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#خوابش رادیدہ بودند و از #مهدی پرسیدہ بودند: راستش را بگو #شب_اول_قبر ڪہ نڪیر و منڪر آمدند چطور شد؟ در جواب گفتہ بود: تا #زخم_هایم را دیدند گفتند #آفرین و رفتند #شهید_مدافع‌حرم_مهدی_عزیزی🕊 #شبتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷 همیشه توی جیبش یه #زیارت_عاشورا داشت😊 کار هر #روزش بود بعد هر #نماز باید زیارت میخوند🌹 حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا #خوابش میومد شده بود تند میخوند، ولی میخوند همیشه بهش #حسودیم میشد تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (علیه السلام)چی بود😭 #شهید_مدافع_حرم_علی_عابدینی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
همیشہ توی جیبش یہ زیارت عاشورا داشت ڪار هر روزش بود بعد هر نماز باید میخوند حتی اگہ خستہ بود حتی اگہ حال نداشت و یا میومد شده بود تند میخوند، ولی میخوند تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا (علیه السلام) چی بود 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگه طاقتشو نداری نگاه نکن 🔻دلگویه دختر #شهید_محمد_بلباسی #شهدا_شرمنده_ایم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 #خوابش رو دیدم گفتم چی اون دنیا خیلی بدردتون خورد؟ گفت تو دنیا خیلی کارهای #خوب انجام دادم ولی بدردم نخورد، چیزی که خیلی به کارم اومد همین #خدمت_به_خلقه، همین اردوهای جهادی. #همسر_شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_بلباسی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره #امام_حسین(ع) 👈 از هم دانشگاه
✍ پدر شهید از بچگی از وقتی که یادم می‌آید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود. خیلی وقت‌ها به خاطر طولانی بودن ساعت عزاداری بچه خسته می‌شد و #خوابش می‌برد. او را همان‌جا، یک گوشه مجلس می‌خواباندم. اشک و عرق #سینه‌زن امام حسین(ع) روی بدن محمدحسین می‌ریخت و او را برای آینده‌اش بیمه می‌کرد. من #اطمینان دارم هرچه به محمدحسین دادند، همان‌جا و در همان مجالس دادند. #شهید_محمدخانی🌷
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ پدر شهید از بچگی از وقتی که یادم می‌آید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود. خیلی
3⃣6⃣5⃣ 🌷 📖برشی از کتاب عمارحلب زندگینامه 🔹چهار پنج نفری راه افتادند شبانه🌘 رفتند برای ،صبح عملیات درگیر شدند💥. به روشنایی خورده بودیم یک مقدار کار گره خورد,شش هفت صبح بود که شهید شد🕊.. 🔸نیروهای پشت بی‌سیم📞 می‌گفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ. سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده❌، حالش خوبه، فقط کمی داره 🔹گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد🚫.این نیروها دو سال بود که با حاج عمار کار می‌کردند، نمی‌خواستیم در دلشان ایجاد شود. 🔸پشت بی‌سیم گفتیم:فلانی حاج عمار شهید شده🌷،نگذار همه نیروها متوجه بشن و رو از دست بدن.از اینطرف در غوغایی بود😭 🔹یکی از دوستان از پشت میزش کف اتاق، از حال رفت پاهایش را دراز کردیم به هوشش آوردیم و آب قند🍹 دادیم بهش.. . 🔸به فکر💭 این بودیم چه کسی را حاج عمار کنیم. کسی که ⇜جنگنده، ⇜خستگی ناپذیر، ⇜شجاع💪 و ⇜مدیر،باشد و⇜ با نیروها بجوشد👥. واقعا کسی را نداشتیم❌... بعد از شهادت حاج عمار🌷 گفت:کمرم شکست 🔹دوستانی که جنازه⚰ حاج عمار رو دیده بودند می‌گفتند:مثل کسی بوده که روز ها و شب های🌔 متمادی کرده و حالا از فرط خستگی😓 خیلی راحت برده. ۲۴ محرم الحرام سالروز شهادت شهید محمدخانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهید علی الهادی نوجوان ۱۷ ساله مدافع حرم از حزب الله لبنان 💗 #رویای_صادقه دوستم شهید #علی_الهادی علاقه ی زیادی به شهید #احمد_مشلب داشت.این شهید اهل شهر نبطیه بود. علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از #خوابش گفت و اینطور تعریف کرد: "یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم، از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟ گفت:بله،گفتم از شما یک درخواست دارم: و آن اینکه اسم من را نیز جزء #شهداء در لیستی که حضرت #زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را #گلچین میکند بنویس. 💔 شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی! شهید احمد مشلب دوباره گفت: این اسم برای من آشناست، من #اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهراء سلام الله علیها بود دیده ام و به #زودی به ما ملحق خواهی شد... اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد شهید شد.😭💔 راوی: دوست صمیمی #شهیدعلی_الهادی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عشقت #جگرم خورد و بدل روی آورد رنگ از رخ من برد زتو #بوی آورد پای از در تـــو باز نگیرم که مــرا سو
9⃣5⃣8⃣ 🌷 💠 کیفیت حضورش نبودنهایش را جبران می کرد 🔰آقا محمد هر وقت از میومد، یک هفته میفتاد. تب میکرد🤒 مریض میشد. سرم وصل میکردن بهش و از این چیزا🛌چون اونجا هم خیلی کم بود، هم غذاش🍲 خیلی میشد. 🔰ولی بعد از چند روز استراحت، ما هر بار یه مسافرت🚗 می رفتیم. یعنی هر سال ماه، ما مسافرت می رفتیم . بندر انزلی، اصفهان، کاشان یا هر جای دیگه🗺 مسافرت می رفتیم. میگفت ها عوض بشه. 🔰خیلی می رفتیم، خیلی خوب بود😍 یه کار دیگه هم که برا جبران میکرد، این بود که وقتی میومد خونه🏡 میومد. اگر راهیان نور💫 غرب بود ،کردستان بود، یا جنوب بود، میرفت خرید🛍 میکرد. 🔰با اینکه میدونم چقدر خسته بود😪 اما با این وجود، همکارانش می گفتن با یه میرفت خرید میکرد که تعجب میکردن. بعد از ، وقتی رفتیم ، بازاراشون رو دیدم، گفتم محمد اگر ، میدونم کلی اینجا خرید میکردی😔 🔰آقا محمد خودش بدون اینکه من بهش بگم، خیلی کادو🎁 میکرد. مثلا روز تولد🎊 همه مون رو یادش بود. دقیقا یک هفته🗓 قبل از باری که بره جنوب، خیلی سوپرایزمون کرد. تولد گرفت و کادو خرید. اصلا از این بابت کم نمیذاشت🚫 🔰اینجوری نبود که فقط باشه. به بچه👶 میرسید. حواسش به همه چیز بود. به مادرش و خواهر و برادرش هم حواسش بود👌، به هم همین جور... وقتایی که سرش خلوت بود، دیگه وقت میداشت. خب من اینا رو که می دیدم، می‌گفتم این سختیها هم بالاخره ، میگذره. 🔰یک ماه دو ماه📆 تحمل میکنیم، بعدش دوباره خونه، دوباره همون رسیدگی ها، همون محبت ها💞 برا همین بهش می گفتم وقتی نیستی اشکال نداره❌ چون وقتی هستی داری و این برا من لذت بخشه😍 به نقل از 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣6⃣8⃣ 🌷 🌸شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد. را دیدم. بغلش کردم و پرسیدم: " سراغ ما رو نمی گیری؟ " 🌸جواب نداد. دوباره گفتم: " تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم. " 🌸اصرارم را که دید گفت: " فقط یه مطلب می گم، اون هم این که ما شهدا، شب های جمعه می ریم خدمت آقا ابا عبدالله. " 🌸 ✅ راوی: حاج علی اکبر مختاران 📚منبع: ماه نامه جاودانه ها، شماره ۶، ص۶ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh