🌷شهید نظرزاده 🌷
اگه طاقتشو نداری نگاه نکن 🔻دلگویه دختر #شهید_محمد_بلباسی #شهدا_شرمنده_ایم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺
#خوابش رو دیدم گفتم چی اون دنیا خیلی بدردتون خورد؟ گفت تو دنیا خیلی کارهای #خوب انجام دادم ولی بدردم نخورد، چیزی که خیلی به کارم اومد همین #خدمت_به_خلقه، همین اردوهای جهادی.
#همسر_شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_بلباسی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷
همیشه توی جیبش یه #زیارت_عاشورا داشت😊
کار هر #روزش بود
بعد هر #نماز باید زیارت میخوند🌹
حتی اگه خسته بود
حتی اگه حال نداشت و یا #خوابش میومد
شده بود تند میخوند، ولی میخوند
همیشه بهش #حسودیم میشد
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (علیه السلام)چی بود😭
#شهید_مدافع_حرم_علی_عابدینی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ #سیره_شهدا
همیشہ توی جیبش یہ زیارت عاشورا داشت
ڪار هر روزش بود
بعد هر نماز باید #زیارت میخوند
حتی اگہ خستہ بود
حتی اگہ حال نداشت و یا #خوابش میومد
شده بود تند میخوند، ولی میخوند
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا #امام_حسین (علیه السلام) چی بود
#شهید_علی_عابدینی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگه طاقتشو نداری نگاه نکن 🔻دلگویه دختر #شهید_محمد_بلباسی #شهدا_شرمنده_ایم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺
#خوابش رو دیدم گفتم چی اون دنیا خیلی بدردتون خورد؟ گفت تو دنیا خیلی کارهای #خوب انجام دادم ولی بدردم نخورد، چیزی که خیلی به کارم اومد همین #خدمت_به_خلقه، همین اردوهای جهادی.
#همسر_شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمد_بلباسی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره #امام_حسین(ع) 👈 از هم دانشگاه
✍ پدر شهید
از بچگی از وقتی که یادم میآید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود.
خیلی وقتها به خاطر طولانی بودن ساعت عزاداری بچه خسته میشد و #خوابش میبرد. او را همانجا، یک گوشه مجلس میخواباندم. اشک و عرق #سینهزن امام حسین(ع) روی بدن محمدحسین میریخت و او را برای آیندهاش بیمه میکرد.
من #اطمینان دارم هرچه به محمدحسین دادند، همانجا و در همان مجالس دادند.
#شهید_محمدخانی🌷
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ پدر شهید از بچگی از وقتی که یادم میآید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود. خیلی
3⃣6⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📖برشی از کتاب عمارحلب زندگینامه #شهید_محمدحسین_محمدخانی
🔹چهار پنج نفری راه افتادند شبانه🌘 رفتند برای #شناسایی،صبح عملیات درگیر شدند💥. به روشنایی خورده بودیم یک مقدار کار گره خورد,شش هفت صبح بود که #حاج_عمار شهید شد🕊..
🔸نیروهای #غیرایرانی پشت بیسیم📞 میگفتند:حاج عمار اُستُشهِدَ. سریع از اتاق عملیات گفتیم:حاج عمار شهید نشده❌، حالش خوبه، فقط کمی #جراحت داره
🔹گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد🚫.این نیروها دو #سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند، نمیخواستیم #نگرانی در دلشان ایجاد شود.
🔸پشت بیسیم گفتیم:فلانی #نگو حاج عمار شهید شده🌷،نگذار همه نیروها متوجه بشن و #روحیهشون رو از دست بدن.از اینطرف در #اتاق_عملیات غوغایی بود😭
🔹یکی از دوستان از پشت میزش #افتاد کف اتاق، از حال رفت پاهایش را دراز کردیم به هوشش آوردیم و آب قند🍹 دادیم بهش.. .
🔸به فکر💭 این بودیم چه کسی را #جایگزین حاج عمار کنیم. کسی که ⇜جنگنده، ⇜خستگی ناپذیر، ⇜شجاع💪 و ⇜مدیر،باشد و⇜ با نیروها بجوشد👥. واقعا کسی را نداشتیم❌...
#حاج_قاسم_سلیمانی بعد از شهادت حاج عمار🌷 گفت:کمرم شکست
🔹دوستانی که جنازه⚰ حاج عمار رو دیده بودند میگفتند:مثل کسی بوده که روز ها و شب های🌔 متمادی #عملیات کرده و حالا از فرط خستگی😓 خیلی راحت #خوابش برده.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
۲۴ محرم الحرام سالروز شهادت شهید محمدخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید علی الهادی نوجوان ۱۷ ساله مدافع حرم از حزب الله لبنان 💗
#رویای_صادقه
دوستم شهید #علی_الهادی علاقه ی زیادی به شهید #احمد_مشلب داشت.این شهید اهل شهر نبطیه بود.
علی دو ماه قبل از شهادتش برایم از #خوابش گفت و اینطور تعریف کرد:
"یک شب در خواب دوست شهیدم را دیدم، از او پرسیدم شما شهید احمد مشلب هستی؟
گفت:بله،گفتم از شما یک درخواست دارم:
و آن اینکه اسم من را نیز جزء #شهداء در لیستی که حضرت #زهراء سلام الله علیها می نویسد و شما را #گلچین میکند بنویس.
💔
شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟! گفتم:علی الهادی!
شهید احمد مشلب دوباره گفت: این اسم برای من آشناست، من #اسم تو را در لیستی که نزد حضرت زهراء سلام الله علیها بود دیده ام و به #زودی به ما ملحق خواهی شد...
اینطور شد که دوستم علی الهادی دو ماه بعد شهید شد.😭💔
راوی: دوست صمیمی #شهیدعلی_الهادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عشقت #جگرم خورد و بدل روی آورد رنگ از رخ من برد زتو #بوی آورد پای از در تـــو باز نگیرم که مــرا سو
9⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 کیفیت حضورش نبودنهایش را جبران می کرد
🔰آقا محمد هر وقت از #ماموریت میومد، یک هفته میفتاد. تب میکرد🤒 مریض میشد. سرم وصل میکردن بهش و از این چیزا🛌چون اونجا هم #خوابش خیلی کم بود، هم غذاش🍲 خیلی #ضعیف میشد.
🔰ولی بعد از چند روز استراحت، ما هر بار یه مسافرت🚗 می رفتیم. یعنی هر سال #اردیبهشت ماه، ما مسافرت می رفتیم . بندر انزلی، اصفهان، کاشان یا هر جای دیگه🗺 #حتما مسافرت می رفتیم. میگفت #روحیه_بچه ها عوض بشه.
🔰خیلی #مشهد می رفتیم، خیلی خوب بود😍 یه کار دیگه هم که برا جبران میکرد، این بود که وقتی میومد خونه🏡 #دست_پر میومد. اگر راهیان نور💫 غرب بود ،کردستان بود، یا جنوب بود، میرفت خرید🛍 میکرد.
🔰با اینکه میدونم چقدر خسته بود😪 اما با این وجود، همکارانش می گفتن با یه #ذوقی میرفت خرید میکرد که تعجب میکردن. بعد از #شهادتش، وقتی رفتیم #سوریه، بازاراشون رو دیدم، گفتم محمد اگر #برمیگشتی، میدونم کلی اینجا خرید میکردی😔
🔰آقا محمد خودش بدون اینکه من بهش بگم، خیلی #باسلیقه کادو🎁 میکرد. مثلا روز تولد🎊 همه مون رو یادش بود. دقیقا یک هفته🗓 قبل از #آخرین باری که بره جنوب، خیلی سوپرایزمون کرد. تولد گرفت و کادو خرید. اصلا از این بابت کم نمیذاشت🚫
🔰اینجوری نبود که فقط #کارش باشه. به بچه👶 میرسید. حواسش به همه چیز بود. به مادرش و خواهر و برادرش هم حواسش بود👌، به #ما هم همین جور... وقتایی که سرش خلوت بود، دیگه #حسابی وقت میداشت. خب من اینا رو که می دیدم، میگفتم این سختیها هم بالاخره #تمام_میشه، میگذره.
🔰یک ماه دو ماه📆 تحمل میکنیم، بعدش دوباره #برمیگرده خونه، دوباره همون رسیدگی ها، همون محبت ها💞 برا همین بهش می گفتم وقتی نیستی اشکال نداره❌ چون وقتی هستی #توجه_کامل داری و این برا من لذت بخشه😍
به نقل از #همسرشهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_بلباسی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
0⃣6⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمد_رضا_فراهانی
🌸شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد. #خوابش را دیدم. بغلش کردم و پرسیدم:
" سراغ ما رو نمی گیری؟ "
🌸جواب نداد. دوباره گفتم:
" تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم. "
🌸اصرارم را که دید گفت:
" فقط یه مطلب می گم، اون هم این که ما شهدا، شب های جمعه می ریم خدمت آقا ابا عبدالله. " 🌸
✅ راوی: حاج علی اکبر مختاران
📚منبع: ماه نامه جاودانه ها، شماره ۶، ص۶
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh