🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 6⃣ #قسمت_ششم دیگه نوبت سفره پهن کردن بود... تا الان هی از جمع فرار می ک
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
7⃣ #قسمت_هفتم
دیگه خانوما تو آشپزخونه بودن و مردام تو هال،
منم زیر نگاها و توجهات خاص ملیحه خانم داشتم آب میشدم،🙈
مهسا انگار بیشتر از همه در جریان بود که هی بهم نگاه میکرد و لبخند میزد، تمام سعی مو میکردم که بی تفاوت باشم،
دلم نمیخاست هیچ کس از درونم آگاه بشه، هیچکس!😒
ساعت نزدیک دوازده شب🕛🌃 بود،
من و مهسا رفتیم تو اتاق خودمون، خیلی خسته بودم و خوابم میومد اما انگار اینا هنوز تصمیم نداشتن بخوابن،
سرمو گذاشتم رو بالشتم
و به اتفاقات امروز فکر کردم، به یاس، به عباسی که سمیرا بهش میگفت آقای یاس!
مهسا از رو تختش اومد پایینو کنار تختم نشست:
_معصومه😊
نگاهش کردم:
_بله😒
یکم این دست اون دست کرد و گفت:
_تو دوست داری با عباس آقا ازدواج کنی؟😆
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
_چی؟!😳
نگاهشو بهم دوخت و ادامه داد:
_نگو که نفهمیدی ملیحه خانم غیر مستقیم داشت ازت خاستگاری میکرد☺️
سریع نیم خیز شدم و گفتم:
_حالت خوب نیست ، برو قرصاتو بخور بخاب😐
چشماشو ریز کرد و گفت:
_الان مثلا میخای بگی نفهمیدی واقعا؟ اره؟!😉
-مهسا خواهش میکنم ول کن😕
سریع پتو مو کشیدم روم و گفتم:
_شب بخیر
-مثلا دارم حرف میزنم باهات🙁
از زیر پتو گفتم:
_برو در ساتو بخون که کنکورت رو خوب بدی نمیخاد تو کارای بزرگترا دخالت کنی
چشمامو بستم
و سعی کردم به چیزی فکر نکنم حتی به چشمای سیاهِ 🌷عباس🌷 که چند دقیقه نگاهم کرد..
شروع کردم زیر لب زمزمه کردن ذکری که باعث بشه نقش ✨خدا✨ جای نقش چشمان عباس رو تو ذهنم بگیره، زمزمه وار تکرارش کردم
"یاخیر حبیب محبوب صل علی محمد و آل محمد"
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
8⃣ #قسمت_هشتم
سرمو از سجده بلند کردم،
تشهد و سلام دادم و نمازمو با الله اکبر تموم کردم،
باز سرمو به سجده گذاشتم
تا طبق عادت همیشگی ✨شکر بعد نماز✨ بگم،
چشمامو تو سجده بستم،
خدایا شکرت،
شکرت که من سالمم،
شکرت که خونواده ی خوبی دارم، شکرت که تو هستی کنارم،
شکرت که من عاشق عطر یاسم،
..... شکرت ... 🙏😢🙏
اشک تو چشمام جمع شد، سرمو از سجده بلند کردم،
نگاهمو به بالای سرم دوختم و
گفتم:
خداجون خودت تنها یار و یاورمی، میدونم که تا نخوای برگی از درخت نمی افته، میخام به این جمله ایمان بیارم طوری با من عجین بشه که جلوی حکمتات قد علم نکنم و غر نزنم، مددی یا الله مددی ..
با دستام اشکامو پاک کردم ..😢
کم پیش می اومد که نماز صبحم اول وقت باشه، شاید روزایی که بیشتر دلتنگ بودم و محتاج خدا نماز صبحم اول وقت بود،
از بی وفایی خودم بدم اومد، من هیچ وقت راه عاشقی رو یاد نمیگرفتم😔
در اتاق و باز کردم رفتم بیرون،
دلم می خواست یه کم برم کنار 🌸گلهای یاسم،🌸
همه خواب بودن هنوز،
از جلوی اتاق محمد که رد شدم صدای نجوا و ذکری به گوشم رسید، حتما محمد هم دلتنگه مثلِ من!😒
به در حیاط که رسیدم با یه فکری تو ذهنم برگشتم
به در اتاق محمد👀 نگاه کردم
و فکرمو زمزمه وار به زبون آوردم
"نکنه صدای نجوای تو باشه🌷عباس🌷"
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_497192702744462336.mp3
4.64M
#همسران_شهدا 🌷
🔹توماهے🌙و من ماهےاین برکه کاشے
🔸اندوه بزرگیست زمانےکه #نباشے😔
❤️تقدیم به همســــران صبور شــــهدا❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻پنج شهید مدافع حرم که به تازگی پیکرشان تفحص شده و به وطن بازگشته است: #شهید_سعید_انصاری #شهید_میثم
آشنایی مختصر با شهدای تازه تفحص شده #مدافع_حرم👇👇
۱. #شهید_سعید_انصاری🌷:
از کارمندان وزارت دفاع بود که #داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد. وی متولد چهارم دیماه سال ۱۳۴۹ در تهران بود. پیش از اعزام به سوریه بارها در قالب ماموریتهای نظامی به کشور #عراق سفر کرد تا اینکه سرانجام سه روز بعد از اعزام به سوریه در منطقه #خانطومان حلب بر اثر اصابت سه تیر مستقیم قناسه نیروهای تکفیری النصره در دیماه سال ۹۴ به شهادت رسید.
۲. #شهید_میثم_نظری🌷:
در سن ۲۷ سالگی به عنوان نیروی #بسیجی داوطلب به همراه نیروهای یگان ویژه فاتحین تهران به سوریه اعزام شد. وی در راه دفاع از حریم اهل بیت در دیماه سال ۹۴ به همراه ۱۲ نفر از همرزمانش در #خانطومان حلب به شهادت رسید.
شهید نظری در سال ۸۸ نیز بارها در دفاع از کشور در مقابل #اغتشاشگران در درگیریهای تهران حاضر شده بود.
۳.#شهید_سیدجواد_اسدی🌷 :
از نیروهای حفاظت اطلاعات #سپاه پاسداران بود که در ماموریت مستشاری خود به #سوریه به همراه چندتن از دوستان خود به شهادت رسید، اما پیکرش در منطقه ماند و در زمره شهدای #مفقودالاثر قرار گرفت.
وی متولد ۱۸ مهرماه سال ۵۹ در روستای «امره» ساری بود. سال ۸۲ وارد سپاه پاسداران شد و ۲ سال بعد ازدواج کرد. یکی از #برادران سید جواد نیز از #شهدای دوران دفاع مقدس است. سرانجام پس از چند بار اعزام به عراق در ۱۷ اردیبهشتماه سال ۹۵ به همراه ۱۲ نفر دیگر از همرزمانش در منطقه #خانطومان به شهادت رسید.
۴.#شهید_حمید_محمدرضایی🌷:
برادرش نیز از شهدای دفاع مقدس است که پیکرش سال گذشته به خانواده بازگشت؛ پس از سالها مجاهدت و خدمت در لباس مقدس #پاسداری و شرکت در عملیاتهای مختلف ضدخرابکاری در مناطق مختلف کشور از جمله شمال غرب و عملیاتهای مقابله با گروهک #پژاک برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه حضور یافت.
وی در اردیبهشتماه سال ۹۴ در درگیری با دشمنان تکفیری به شهادت رسید.
۵.#شهید_محمد_قنبریان🌷:
سال ۱۳۵۰ در خانوادهای مذهبی در شهرستان شاهرود متولد شد و در سن ۲۲ سالگی وارد بانک شد.
وی #برادر ۲ شهید است که یکی از برادرانش سردار «احمد قنبریان» فرمانده سپاه گنبدکاووس بود که در سال ۵۸ در پی درگیری با #منافقین در این شهر به شهادت رسید و پیکرش بهعنوان #نخستین شهید شهر شاهرود تشییع شد.
دومین برادر وی نیز در سال ۶۱ در منطقه رقابیه عراق به جمع شهدا پیوست.
محمد قنبریان در روز ۲۵ فروردین ماه سال ۹۵ در جریان عملیاتی در منطقه «خناسر» در اطراف حلب سوریه مفقودالاثر شد.
#شادی_روحشان_صلوات🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
bazri-shab_04_moharam1396-003.mp3
2.13M
🌺سرباز حضرت زینب، خوشا به غیرتت👌 خوشا به این جنم👌
👈به مناسبت بازگشت شهدای تازه تفحص شده #مدافع_حرم به وطن
🎤🎤 #محمدرضا #بذری
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چه فرقی می کند؟ شلمچه، حلب، موصل، قدس یا روستاهای محروم خوزستان؟ بسیجی #سهمش دویدن پا به پای انقلا
🔰زودتر از بقیه بچه ها راه افتادیم سمت مناطق #عملیاتی، قرار بود بریم #فکه، 💥ولی حسین گفت بیا بریم #فتح_المبین،بعدشم فکه،
صبح ساعت ۱۰⏰ رسیدیم فتح المبین..
من بودم و #حسین و یه دوربین📷
🔰وقتی گفتم می خوام ازش عکس بگیرم📸 شروع کرد #موهاشو شونه کردن، پوتیناشو هم پاش کرد☺️ حین عکس گرفتن، گفت: حاجی یکمی #چاق_شدم. ان شاءالله قراره برم #سوریه باید لاغر کنم. دعا کن بتونم برم.
🔰گفتم: داداش من دعا می کنم #شهید_شی!
یهو ساکت شد🔇 و به یه گوشه خیره! تو همون لحظه این شاتو گرفتم📸 عکس رو که دید با خنده گفت 😅عجب عکسی! اینو بزار واسه بعد #شهادت🌷 حرفا رو زدیم و با خنده گذشت.
🔰الان، یک سالی🗓 از تاریخ ثبت این #عکس و ۶ ماهی هم از #شهادت_حسین می گذره، خیره به این عکسش می شم. با خودم می گم کی گفته که #عکسها صدا ندارن⁉️
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت:😔 1⃣ #قسمت_اول 💠السلام علی المهدی یا ابوالشفیق 💠سلام پدر مهربان امت
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
2⃣ #قسمت_دوم
😔هیچ کس به من نگفت: که غیبت شما، به معنای نبودن نیست، بلکه به معنای ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم میگذاری، در بین مائی، ما را میبینی و میشناسی، ما هم تو را میبینیم، ولی نمیشناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کردهاند به یوسف (علیه السلام) که برادران را دید و شناخت، ولی برادران، او را با اینکه دیدند نشناختند.
📖مگر نه این است که در دعای ندبه میخوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم، ای دور از مایی که از ما دور نیستی.😔
👌مگر نه این است که وقتی میآیی، خلایق انگشت به دهان میمانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم، پس تو اینجایی در بین ما، ولی غایبی، یعنی ناشناختهای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمیشناسمت.
😔ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی است.
😔ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس میکردم.
✅بارها روی تو دیدم ولی نشناختم
✅لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
✅کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو
✅آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده :حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
====================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
سفر پرماجرا_56.mp3
10.48M
#سفر_پرماجرا ۵۶
💢سه عمل،
بیشترین فشارُ به نَفْسِ تو وارد می کنند.
☑️پس؛
بیشترین فشارُ به قبر تو وارد میکنند.
۱- غیبت ۲- سخن چینی
۳- عدم توجه به طهارت
یه کم حواستُ بیشتر جمع کن👆👆
🎤🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_6790294.mp3
6.63M
⭕️چشمای بارونی😭 ارزش داره
✷ #نوڪرت از تو یہ خواهش داره
⭕️برندار❌ دستتو از رو #سرم
✷دست گرم #تو نوازش داره
⭕️زیر بارون🌧 گریون توام
✷مثل #مجنون گریون توام
#شب_جمعه
#السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله ♥️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#همســــرم ...
💢به دخترم #زینب بگو که پدر، #هرشبِ_جمعه با جمیع شهدا🌷 به دیدار حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خواهد رفت.
💢و اگر می خواهد در فضای نورانی✨ و پر از معنویت، من هم در نزد #اباعبدالله بنشینیم و فخر کنم
♨️باید #زینب باشد ...
✍ فرازی از وصیتنامه شهید 🌷 #شهید_غلامرضا_ادبی_مهذب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5766900979735725523.mp3
1.78M
دعای هنگام رؤیت هلال #ماهرجب 🌙
🎙 اللّهُمَّ بارِکْ لَنا فى رَجَب وَ شَعْبانَ ...
🎤🎤 با نوای: #حاج_میثم_مطیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷بعد از ظهر #عاشورای امسال پشت ترک موتورش🏍 بودم. تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راه خلوت پشت چراغ قرمز🚦 ایستاد بهش گفتم:
🌷امید چرا نمیری⁉️ ماشینی که اطرافت نیست بهم گفت: رد کردن چراغ #خلاف_قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی #خلاف_شرعه
🌷پس اگر رد بشم گناهه🚳 داداش، من #شب تو هیئت اشک چشمم😢 کم میشه....
#شهید_امید_اکبری🌷
#شهید_حادثه_تروریستی_سیستان_و_بلوچستان
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم ضبط شده توسط #شهیدان_حادثه_تروریستی 🔻
🔸#شهیدان_حادثه_تروریستی زاهدان #امید_اکبری و #عبدالرضا_بروجی در مناطق مرزی کشور پاکستان:
اگه ما یه روزی #شهید شدیم انشاءلله این فیلم رو از ما یادگاری داشته باشین🕊🌹
به یادتون هستیم☺️
التماس دعا. سلام ما رو به #آقای_خامنهای برسونید✋
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 8⃣ #قسمت_هشتم سرمو از سجده بلند کردم، تشهد و سلام دادم و نمازمو با الله
📚 #رمان
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
9⃣ #قسمت_نهم
همه دور سفره نشسته بودیم..
همه چیز آماده بود گرچه 🍀هفت سین🍀 مون دوتاسین کم داشت،
ولی غذاهای خوشمزه مامان رنگ و بوی زیبایی رو به سفره داده بود،
خیره به تلویزیون بودیم
که تا دقایقی بعد سال نو رو اعلام میکرد، همه مون بودیم جز پدری😒 که مثل هرسال فقط سهممون از داشتنش قابی بود که کنار آیینه سفره قرار داشت،
همین و بس،
پدری که رفت تا یک شهر در #امنیت باشه،
همه ساکت بودن و تو دل خودشون دعا میکردن،
عمو جواد باصدای بلند شروع کرد به خوندن دعا :
_یامقلب القلوب والابصار یا ...
چشمامو بستم،😢😔
پارسال همین جا عاشق شدم، عاشق عطریاس، و حالا بعد یک سال باز سر سفره ای نشسته بودم که 🌷عباس🌷 هم بود،
خدایا تنها دعام در این لحظات آخر سال خوشبختی تمام جوون هاست،
جوونایی که پاک موندن و به بهانه ی عشق و دوست داشتن نخواستن پاکی خودشون رو از بین ببرند،
عشق هاشون درون سینه مهار کردن که فقط تو بدونی و بس، میدونم که پاداششون برابره با #شهادت،😢
پس خدایا در این لحظات رسیدن به سال جدید قلب هامونو دگرگون کن تا همونطوری که خودت گفتی با ذکر تو آروم بگیریم،
خدایا عشق های پاک رو در سال جدید هدیه کن به همــه ...🙏😢
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣
0⃣1⃣ #قسمت_دهم
چشمام بسته بود
که صدای تلویزیون که سال جدید رو اعلام کرد باعث شد همه باهم روبوسی کنن.☺️😍😘😊
روبوسی ها که تموم شد،
شیرینی🍰 تعارف کردم و نوبت غذا🍛 شد،
محمد و عباس غذاشونو برداشتن و رفتن تو حیاط،
عموجوادم بعد چند دقیقه رفت حیاط پیش پسرا،
دیگه با خیال راحت میتونستم غذامو بخورم،☺️
وجود آقاجواد و ملیحه خانم سر سفره ی عید، هر سال بهمون دلگرمی میداد،
عمو جواد تو 💫سپاه💫 بهترین رفیق بابا بود،
پنج سال پیش بعد 🌷شهادت بابا🌷 در نزدیکی مرز، عموجواد هر سال تصمیم گرفت با ملیحه خانم بیاد خونمون و سال نو کنارمون باشه،
سه چهار روز بیشتر نمی موندن و بعدش برمیگشتن خونشون شمال،
همیشه محمد میخندید و میگفت
_همه عید میرن شمال ولی عمو جواد از شمال میاد اینجا!😁
هر سال کنارشون خوش بودیم
تا اینکه پارسال پسرشون 🌷عباس🌷 که از خارج برگشته بودم باهاشون اومد و ....
آه که همه ی مشکلاتم از همون جایی شروع شد که تک پسر عمو برگشت ایران و امسال هم شاید به خاطر دیدن محمد اومده!😒😣
٭٭٭٭٭
فردا عمو جواد اینا برمی گشتن شمال، این دوسه روزه رو هم به سختی عباس رو تو خونه تحمل کردم!!😒
خب سختیای خودشو داشت
اینکه نگاش نکنم،
این که سعی کنم زیاد نخوام مست عطرش بشم،
این که نشنوم چطوری میخنده
و هزار تا مصیبت دیگه که به هر کی بگم میزنه تو سرم
و میگه به همینا میگن عشق دیگه خودتو چرا محروم میکنی ازش،
اما هیچکس نمیدونه که بعدش فقط نقشش تو خیالاتم پررنگ تر میشه و من هر روز بیچاره تر!😔😣
#ادامہ_دارد....
💌نویسنده: بانو گل نرگــــس
#کپی_بدون_نام_نویسنده_حرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh