🌷شهید نظرزاده 🌷
#جواد فرزند اول خانواده بود و علاقه وافری به پدر و مادر❤️ داشت و به بچه های نوجوان میگفت: اگر مشکل
🍂از همان روز اول زندگی با همسرش💞 قرار گذاشتند هر قدمی که بر می دارند به #خدا نزدیک تر شوند😍 همین هم شد که از اولین روزِ #زندگی_مشترک حسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد
🍂این حسن های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که #جواد دیگر نتوانست در قفس دنیـ🌏ـا بماند و کارش به پرواز🕊 کشید، به آسمان.
🍂جواد محمدی #چهارمین شهید مدافع حرم شهر #درچه است که ۱۶ خرداد ماه ۹۶📆 همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان به #شهادت رسید و پیکر مطهرش⚰ بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، #پیدا_شد.
#شهید_جواد_محمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_وچهارم4⃣3⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃دوستانم را مي
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_وپنجم 5⃣3⃣
🔻 راوی : همسر شهید
🍃ساختمانمان موش زياد داشت . شب ها از ترس موش ها نمي توانسم به آشپز خانه بروم . يك موكت زدم به آن جايي كه فكر مي كردم محل آمد و رفت موش هاست .
🍃 يك شب كه مهدي آمد گفت " خيلي تشنمه . آب خنكِ خنك مي خواهم ." گفتم " پارچ بغله دستته . " گفت " نه ، بايد بري واسم درست كني . " رفتم با ترس و لرز آب يخ درست كردم . وقتي برگشتم ديدم دارد مي خندد . گفت " از همان اول كه موكت را آن جا ديدم ، فهميدم قضيه از چه قرار است .
🍃مي خواستم سربه سرت بگذارم . " گفتم " آره تو رو خدا مهدي يك كاري بكن از شرّ اين راحت بشوم ." گفت " يك شرط داره ." من ساده هم منتظر بودم ببينم چه شرط مي گويد . گفت " شرطش اينه كه اگر موش ها رو گرفتم كبابشان كني . " آن شب من ديگر اصلاً نتوانستم شام بخورم !
🍃 ما هم آدم هاي معمولي بوديم .
جوان بوديم . مي دانستيم خوش گذراندن يعني چه . مي دانستيم كه زندگيمان عادي و امن نيست . ولي وقتي مي ديدم آقا مهدي درست در ايام جواني كه آدم ها وقت خوش گذشتنشان است ، دارد تير و گلوله مي خورد به خودم مي گفتم كه از خيلي چيزها مي شود گذشت .
🍃جاي زخم هايش را من يك بار ديدم . تمام گوشت يك پايش سوخته بود . هر بار كه ليلا را بغل مي كرد ليلا تمام جيب هايش را مي كشيد بيرون و هرچي توي جيب هايش بود بر مي داشت توي دهنش مي كرد . مي گفتم " اين ها كثيفه ." مي گفت " اشكالي ندارد . "
🍃 زن با خودش منتظر آمدن مرد نشسته بود تا اين روزِ به نظر او مهم را در كنار هم باشند
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_وششم6⃣3⃣
🔻 راوی : همسر شهید
🍃سال گرد ازدواجشان بود . چيزي كه مرد روحش هم از آن خبر نداشت . خسته چشم هايش را باز كرد و همسر خوش حالش را ديد كه توي خانه مخصوصاً سر وصدا راه انداخته كه او بيدار شود . مرد دوباره چشم هايش را هم گذاشت . با زندگي معمولي آشتي كرده بود .
🍃حداقل تنش در خانه راحت بود . گلوله و جنگي در كار نبود . ولي پشت پلك هايش را هر بار روشني انفجاري پر مي كرد . خوابيدن آرزويي قديمي شده بود . جنگ امان همه را مي بريد .
🍃 " زن توي حمام داشت بچه را مي شست . گرماي تن بچه اش را حس می كرد . زندگي همه ي لطفش را با دادن آن بچه به او نشان داده بود . او نقش خود را در دنياي زنده ها بازي كرده بود . بچه گريه اش بلند شد . حواسش نبود ، شامپو زياد زده بود . تا دو ساعت بعد ليلا همين جور يك ريز گريه مي كرد .
🍃 مجيد كه آمد به شوخي گفت " مجيد ما اصلاً اين بچه را نمي خواهيم . باشه مال تو ." مجيد بغلش كرد و بردش بيرون . برگشتني ساكت شده بود . حالا كه حرفي از مجيد زدم بايد از اين برادر بيش تر بگويم.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خوشبحال شهدا با صدای یوسف بهشتی.mp3
4.99M
🍁خوش به حال #شهدا
🌺رفتن و از این قفس پر کشیدنـ🕊🕊
🎤با صدای #یوسف_بهشتی
فوق العاده زیبا 👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_الیاس_چگینی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣3⃣1⃣ به یاد
#شهید_رضا_دامرودی🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_رضا_دامرودی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠راوی: همرزم شهید
🔰روز سوم #محرم توی عملیات مجروح💔 شد. تیر به ناحیه #سر اصابت کرده بود. شرایط درگیری💥 به نحوی بود که راهی برای #عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاک⚰ را روی زمین #بکشیم و آرام آرام بیایم عقب.
🔰رضا #زنده بود و پیکرش رو #سنگ و خاک کشیده می شد😭 چاره ای نبود❌ اگر اینکار را نمی کردیم زبانم لال می افتاد دست #تکفیری ها.
🔰رضا در عشق به #حضرت_رقیه(س) سوخت🔥 و پیکرش در مسیر #شام روی سنگ و #خار کشیده شد. مثل کاروان اسرای اهل بیت😭
🔰رضا #زنده_ماند و زخم این سنگ و خار را تحمل کرد💔 و بعد روحش پر کشید و آسمانی شد🕊 فرمانده می گفت این مسیری که #پیکر_رضا کشیده شد روی زمین،همون مسیر ورود #اهل_بیت به شام هستش.
🔰شهید رضا #دامرودی متولد۱۳۶۷📆 شهرستان سبزوار، 25 مهرماه سال94 در مبارزه با تکفیری ها👹 و در از دفاع از #حرم عقیله بنی هاشم یه شهادت🌷 رسید تا اولین👌 شهید مدافع حرم دیار #سربداران نام بگیرد و پیکر مطهرش در روستای دامرود به خاک سپرده شد.
#شهید_رضا_دامرودی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸حدود نیم ساعت🕰 قبل از #شهادت، رضا جلوی من موضع گرفته بود و با لبخندی شیرین😍 از من پرسید کدام سمت موضع بگیرم⁉️
🔹با #دوربین بررسی کردم و بهش گفتم به سمت خانه های🏘 روبه رو. دوباره با همان #لبخند شیرینش پاسخم را داد و موضع گرفت …
🔸بهش گفتم با خمپاره شصتی💣 که همراهش است به سمت خانه ها شلیک کند💥 که همان #لحظه دستور آمد همه یک گام به #عقب برگردند و با هم به موضع قبل برگشتیم.
🔹اما در مرحله دوم پیشروی #رضا شهید شد🌷 و تازه فهمیدم چرا آنقدر لبخندهایش شیرین❤️ و #معنادار شده بود…
#شهید_رضا_دامرودی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خواب شهادتشو🌷 دیده بودم.میدونست پیمانه اش پره.کفن خریده ومتبرک کرده بود.⚡️امایه مدت بوددائماسفربه #س
♦️پاتوق همیشگی اش #گلستان_شهدا بود. زندگی نامه ی شهدا🌷 را می دانست و گاهی بین حرفهایش مثال میزد و همیشه سعی می کرد به #وصیت شهدا📜 عمل کند.
♦️صدق و راستی✨ جز خصایلی از #ابوالفضل بود که #هرگز حتی سر مصلحتهای ساختگی، ترک نمی شد❌
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔅محمدهادی ذوالفقاری جوانی دغدغه مند و #جهادی بود، همواره متبسم، #دائم_الوضو و اخلاصش زبانزد دوستان ش
❣این پسر خیلی مهربان و #دلسوز بود اما ترس😰 را نمی فهمید و در مقابل نیروی #داعش بدون ترس💪 جلو می رفت
❣هرچه می گفتیم #مراقب_باش اما توجهی نمی کرد، این رزمنده شجاعانه👊 جلو می رفت و راه را برای بقیه #نیروها باز می کرد. #شیخ_هادی نه ترس را می فهمید نه خستگی را.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_541974132011565373.mp3
2.59M
🍃🍂❤️🍂🍃
#یا_صاحب_الزمان_عج
🎧 نواهنگ فوق العاده زیبای
" اللهم عجل لولیک الفرج"😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📡 #خانواده_متعالی_در_قرن_21 خانواده ی موفق💥👏🏻✌ #قسمت_بیست_و_پنجم: چطور از زندگی لذت ببریم؟؟؟
❣﷽❣
📡
#خانواده_متعالی_در_قرن_21
خانواده موفق 👏👏👏✔️
#قسمت_بیست_و_ششم: مهربونی به غریبه ها؟!
✅🚸〽️🚸
استاد پناهیان:
آقایون سعی کنید اینجور زندگی کنید
خانم هاسعی کنید اینجور زندگی کنید
👇👇
به عشق اینکه این بچه بچه ی این آقاست..... 😍
❌نه مثلا بیزاره از شوهرش بیاد و بچشو در آااااغوش بگیره!
و هی صحبت کنه با بچه و بگه من که متنفرم از اون مرد نامرد...امیدم به این بچه است
😒
❗️دلم واقعاواسه این بچه میسوزه 😢
👆
این دو جور محبت کردنه
👇
✅ یا بچه ای که داره محبت رو از مادرش میچشه ....
مادر عااااشق پدر 😘
👈این بچه پس فردا جهان رو گرفت تعجب نکن!
👆👆دقت کردید؟!
✅پدری که غذا میاره تو خونه ...
"و داره روزی خونه رو میاره "
در درجه ی اول عشقش به اینه که "خانومشو راضی کنه" 💏
این روزی وقتی میاد
این نون وقتی میاد....👇
مادر با این وسیله غذا درست میکنه
میده بچه ... به به😌
این چه روحی داره !!!!
اینا زندگیه ...
☺️💕💕☺️👆
🚫تا دیدی به غریبه ها محبتت بیشتره ....
بهتر سرگرم می شی ....
بیشتر بهت خوووش میگذره....
این علامته بیماریه!!!⛔️⛔️
آقای اسلام چقدر قشنگه🌺
ببین وایساده اونجا .. حواسش هست ..
.👇
به مردم لبخنید میزنید😊
حاااال شما ...احوااال شما ...چطورید
خوشحال شدم زیارتتون کردم!😏
چه بهاری .....
گلم اومده ❗️
بهار اومده بود توورو ندیده بودیم ❗️
گفتیم این گل کی شکفته میشه
💕
صبر کن ببینم!
چقدر مهربون صحبت میکنی؟!😳😒
اگه از این مهربون تر با زن وبچه ات صحبت نکنی ...
این علامت بیماریه ⛔️
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امام زمان عج_۵۰.mp3
2.48M
#فایل_صوتي_امام_زمان 47
خوش بحال کسی که
خـ❤️ـدا برای خودش انتخابش کنـه!
خوش بحال کسی که
امام زمان، دویدن هاشـو، بخــره!
💢خوب فکر کن؛
تو چقــدر،
در بند محبتــش گرفتار شدی؟ 👆👆
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجـ 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸حدود نیم ساعت🕰 قبل از #شهادت، رضا جلوی من موضع گرفته بود و با لبخندی شیرین😍 از من پرسید کدام سمت مو
#دلنــوشتـــــــــه📝
💟دل نوشتهای تقدیم به #همسر_سبکبالم(۱/۲)
❣غروب #بی_تو بودن را در حالی بر روی کاغذ📝 میآورم که این قلم توانایی روزهای #تنهاییام را ندارد.
#رضای_عزیزم_سلام:
✍با بندبند انگشتانم شمارش کردهام، که چند روز است از #سفر_عشق💖 بازگشتی نداشتهای. در روزهای نبودنت انتظار بازگشت را با #انگشتانم شمارش میکردم. اما افسوس که نیامدی😔 و مرا مات و مبهوت #تا_ابد در انتظارت گذاشتی.
✍هر بار که به نبودنت💕 فکر میکنم اشک از چشمانم سرازیر😭 میشود. روزی که خبر پر گشودنت🕊 را شنیدم با خود گفتم نه ... #میآید ... خودش قول داده بود میآید، #رضا روی قولش میماند، قرار نبود❌ نیمه راه یکدیگر را رها کنیم.
✍لحظهبهلحظهام پر از تپشهای قلبی💗 گذشت که قرار بود در #انتظار رسیدنت به شماره بیفتد. آمدی نه آن چنان که رفته بودی. #خوابیده بودی. خوابی آرام و #ابدی و بخواب! آرام بخواب! هوا اینجا ابری ست😭
✍زمین جای شما نبود🚫 در چهرهات میتوانستم #آرامش را ببینم. آرامش اینکه از امتحان سربلند بیرون آمدی👌 من نیز چون تو خوشحال و راضی هستم که زندگیمان را در راه #آرمانت که دفاع از حرم بیبی زینب(س)و مولایت حسین (ع) و اصحاب او بود صرف کردی.
✍تحمل روزهای #بی_تو خیلی سخت است، 💥اما هنگامیکه به هدف🎯 و مقصودت میاندیشم خود را #دلگرمی میدهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی گام نهادی👣 خوشا به توای کبوتر🕊 سفرکردهام ... .
✍خداوند را #سپاس میگویم که در این مسیر، هرچند کوتاه #همسفرت بودم و هدیهای برایم گذاشتی «یعنی #دخترت_نیایش»
#شهید_رضا_دامرودی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_سی_وششم6⃣3⃣ 🔻 راوی : همسر شهید 🍃سال گرد ازدواج
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سی_وهفتم7⃣3⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃مجيد پسر دوست داشتني فاميل زين الدين بود . كوچك ترين بچه ي خانواده بود . قيافه نوراني داشت . مهدي پاي مجيد را به منطقه باز كرده بود ، گردان تخريب . هر جا مي رفت مجيد را هم با خودش مي برد . همديگر را خوب مي فهميدند . بعضي وقت ها مي شد مهدي هنوز حرفي را نگفته مجيد مي گفت " مي دونم چي مي خواي بگي ." و مي رفت تا كار را انجام دهد .
🍃در يكي از عملياتها مجيد مجبور شده بود دو سه روز در ني زارها قايم شود . وقتي آقا مهدي او را به خانه آورد . از شدت مسمويمت همه ي بدنش تاول زده بود . يك هفته ازش پرستاري كردم آن قدر سردي بهش بستم كه حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدي هم كه ديگر حسابي صميمي شده بودم ، ولي باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خوابها را چيده بودم و اتاق را دو قسمت كرده بودم . پشت رختخوابها اتاق مهدي بود . بعضي شب ها كه از منطقه بر مي گشت ، مي رفت مي نشست توي قسمت خودش و بيدار مي ماند .
🍃من هم سعي مي كردم وقتي او آن جا است زياد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و بايد به كارهايم مي رسيدم ، ولي گوشم پيش صداي دعا خواندن او بود . يك بار هم سعي كردم وقتي دعا مي خواند صدايش را ضبط كنم . فهميد گفت " اين كارها چيه مي كني ؟" بعد از چند روز آقا مهدي تلفن زد گفت " آماده شويد مي خواهيم برويم مشهد . " گفتم " چه طور ؟ مگر شما كار نداريد ؟ " گفت " فعلاً عمليات نيست . دارند بچه ها را آموزش مي دهند . " برايم خيلي عجيب بود . هميشه فكر مي كردم اين ها آن قدر كار دارند كه سفر كردن خوش گذارني ِ زيادي برايشان حساب مي شود.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh