🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🌟🍂🌟🍂🌟🍂🌟🍂🌟🍂🌟 در دیده دل جلوه گرت می بینم هر لحظه به شکل دگرت می بینم هر بار که در دیده ی دل میگذری
🌴شهید محسن حاجی حسنی کارگر هیچ گاه به دنبال #کسب_رتبه در مسابقات قرآنی نبود❌ و همواره هدف خود را از تلاوت، کسب #رضای_خدا و تلاش برای ارائه تلاوت دلنشین😌 در جهت جذب جوانان👥 به #قرآن کریم می دانست.
🌴این عزیز قرآنی و یاران #شهیدش و سایر اعضای کاروان قرآنی که در دنیا با قرآن مأنوس💞 بوده و در مواقف انبیا به شهادت رسیده اند🕊 یقینا در قیامت نیز بهترین #شفیعشان "این حصن حصین الهی و عروه الوثقای متین سماوی" خواهد بود.
#شهید_محسن_حاجی_حسنی
#سالروز_شهادت
#شهید_منا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۴۱۳.attheme
95.3K
• #شهید_محسن_حاجحسنی_کارگر
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید 📜 #خواهر عزیزم🌸 💢هرگاه خواستے از #حجاب خارج شوے و لباس اجنبے😈 را بپوشے به یاد آور که اشک
🍂علاء نجمه، علاء عدلون، یا تراب الحسین، در شهر #عدلون به دنیا آمد و در این شهر و شهر خرایب زندگی🏙 کرد. در این دو شهرِ #مقاومت بود که او، عاشق جهاد و شهادت🌷 و جان نثاری در راه خدا❣ شد.
🍂او #یتیم زندگی کرد ولی برغم یتیم بودنش شکسته قلب💔 و شکسته دل نبود، بر عکس انسانی #پاک، دوست داشتنی😍 و دارای قلبی بزرگ بود، در دنیا با ایمان و امید زیست.
🍂دوستان زیادی داشت و نزد کسانی که میشناختند محبوب💖 بود. حتی یکی از دوستانش میگفت: که او #روستایی از دوستان دارد👥 (به معنای کثرت دوستان).
#شهید_علاء_حسن_نجمه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1426318965_ramazani-harfe-del.mp3
9.9M
🎤 مداحی #مهدوی
🍂 بشم ریز ریز
🌱نشم مایه ننگت ای عزیز😔
🍂منو بزن یا بگو یه چیز
🌱اینقدر #آقا تو خودت نریز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 64 💕◈•══•🔹🔶💢🔶 #مدیریت_رنج_ها 63 زجر بی فایده! 🔶 ما
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا 65*
➖♥️➖➖💞
👈 #مدیریت_رنج_ها 64
💢 مثلاً یه اتفاقی می افته و طرف صبر میکنه!
⭕️ بعد طلبکار هم هست از خدا! 😤
میخواد از بعضی شهواتش بگذره تا بعدا به مقامات برسه!😒
🔥 همچین افرادی واقعا بدبخت ترین آدم ها هستن!
🔷 قرآن در مورد همچین افرادی میفرماید: خسر الدنیا و الآخره.
به زبان خودمونی یعنی خاک بر سرش!!!😒
💢 همین شهوت مقامی که این فرد داره باعث میشه که حلاوت و شیرینی ایمان رو نچشه.
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فکر 29_22.mp3
9.06M
#مهندسی_فکر 29
💢اینکه میگن؛
عمر ما به اندازه ی خودِ #خــداست
یعنی چی؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطرات_شهدا🌷 همسر رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش #مرخصی نمیدادن، میگفتن اگه شما بری، نفر جایگزی
🌾ازدواج مهدی باکری مصادف با #شروع_جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت😟 او بود. دو روز بعد از عقد💍 به #جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت #جهاد_سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
🌾مهدی در مدت مسئولیتش به عنوان #فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت✊ و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعالیتهای #شبانهروزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی💥تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی👹 و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی #جبههها شد.
#شهید_مهدی_باکری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سیزدهم 3⃣1⃣ 🍂روزهای خوبی نداشتم. بعد از آن ماجرا تنها شده بودم، خبری
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_چهاردهم 4⃣1⃣
🍂مادرم که متوجه مکالمه ما شده بود گفت:
_رضا کجا میخوای بری؟؟ ساعت ۱۰ شب سال تحویل میشه! این محمد کیه که من نمی شناسمش؟
+از بچههای دانشگاه، پسر خوبیه میخواد بره خرید. تنها بود ازم خواست همراهش برم. قول میدم تا قبل از رفتن کارهای خونه را تمام کنم.
🌿مادرم نگاه متعجبی به من انداخت و بدون اینکه چیزی بگوید به کارش ادامه داد. تمام تلاشم را کردم تا کارها زودتر تمام شود، تا بتوانم خودم را به قرار برسانم. حدود ساعت ۵ آماده شدم شب عید بود و ترافیک همه خیابان ها را بسته بود😕 چند دقیقهای از ساعت ۷ گذشته بود که به #بهشتزهرا رسیدم قطعه ۲۴ را پیدا کردم اما هر چه گشتم خبری از محمد نبود😔
🍂عطر گل و گلاب مزار شهدا خبر از دیر رسیدنم میداد. با ناامیدی گوشه ای نشستم😞 و به یکی از قبرها خیره شدم. متولد ۱۳۴۲ شهادت ۱۳۶۲ محل شهادت جزیره مجنون عملیات خیبر او دقیقا هم سن من بود نمی فهمیدم یک جوان ۲۰ ساله با چه انگیزهای می تواند همه چیز را رها کند و به جایی برود که شاید هرگز بازگشتی نداشته باشد.
🌿درس و دانشگاه را چه کرده؟! شاید هم دانشجو نبوده. اگر دانشجو هم نبوده پدر و مادر که داشته! پدر و مادر هم نداشته باشه، حتماً کسی را داشته که دل بسته اش💞 باشد. نمی دانم!!! شاید هیچ کدام از این دل از این وابستگی ها را در زندگی اش را تجربه نکرده که در وان جوانی به جبهه جنگ رفته و همه چیز را رها کرده حتما همینطور است و گرنه هیچ منطقی نمی پذیرد یک جوان که شرایط ایدهآلی دارد زندگی را رها کند برود و شهید بشود.
🍂بلند شدم و بین قبرها راه رفتم. تمام توجهم به تاریخ تولد ها و #شهادت ها بود ۱۸ ساله... ۲۷ ساله... ۳۰ سال... ۱۵ ساله... ۵۳ ساله... رنج سنی مشخصی نداشتند. همه سن و سالی آنجا دفن بودند، هیچ وجه اشتراک همه منطقی به این تنها پیدا نمی کردم فکر کنم.
🌿فکر به سمت پدر محمد رفت. توی عکس روی تاقچه چهره یک مرد جوان و با نشاط و شور زندگی در نگاهش موج میزد دیده میشد. چشمان نافذی داشت درست مثل چشمان محمد😍 چرا باید با وجود زن و بچه و زندگی خوب خانه را رها میکرد و میرفت؟؟؟! با خودم گفتم این دفعه که موقعیتش پیش آمد حتماً با محمد دربارهاش حرف میزنم.
🍂به خودم آمدم دیدم ساعت هشت شده و فقط دو ساعت تحویل سال مانده. نمی دانستم با این همه ترافیک و این دوری راه چطور باید راس ساعت ۱۰⏰ به خانه برسم!! اگر دیر برسم حتماً مادر ناراحت می شود به سرعت راه خانه را پیش گرفتم و برگشتم ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
AUD-20190124-WA0015.mp3
10.55M
🎵آهنگ پدر
✔️تقدیم به همه #باباهای_آسمانی
پدرجان خیلی دوست دارم
جات خالیه😭😭😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5785029778994103904.mp3
2.88M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: آیت الله #انصاریان
🔖 محبت کار صورت میده 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
arzi-shahadate-emam-sajad-01.mp3
3.87M
#شهادت_امام_سجاد (ع)⚫️▪️
🔳من یادگار عشقم
🔲آئینه دار عشقم
🎤 #حاج_منصور_ارضی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود.
🔸پیرمرد میرفت سمت #حرم.
- سلام حاجی!
جوابمان را داد.
🔹از زور سرما خودش را مچاله کرده😖 بود. آب توی #چشمهایش جمع شده بود.
🔸 #مصطفی شال گردنش را باز کرد، انداخت دور گردن پیرمرد.
- حاج آقا! #التماس_دعا.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_هسته_ای🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بابا_جان_داد😔
🍁ﺍﻭﻝ #ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ
🍂ﺩﻓﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ
🍁ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ #ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
🍂ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ ﺁﺏ💧 ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ
🍁ﮔﻔﺖ #ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺏ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ
🍂ﯾﮏ ﺻﺪﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺏ ﺩﺍﺩ
🍁ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺍﻣﺎ ﻟﺒﺎﻧﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪ😢
🍂ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﺩﺍﺩ
🍁ﺍﻭ #ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻭﻟﯽ
🍂ﻋﮑﺲ📸 ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﺎﺑﯽ ﺳﭙﯿﺪ
🍁ﯾﺎﺩﺵ ﺁﻣﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮔﻔﺖ
🍂ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﭘﺎﮐﺖ، ﺷﺪ #ﺷﻬﯿﺪ
🍁ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ💭 ﺑﺎﺑﺎ ﻏﺮﻕ ﺑﻮﺩ
🍂ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺷﮏ😭 ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ
🍁ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﮐﻼﺱ
🍂ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪ ﺑﺎ #ﺳﮑﻮﺗﯽ_ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺮﺩ
🍁ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ
🍂ﮔﻔﺖ #ﺑﺎباﺁﺏﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻧﺎﻥ
🍁ﺷﺪﻣﻌﻠﻢ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯾﺶ ﺧﯿﺲ😭ﻭﮔﻔﺖ
🍂ﺑﭽﻪ ﻫﺎ #ﺑﺎﺑﺎﯼﺯﻫﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﺟﺎﻥ❣
🍁ﺑﻌﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﺒﺰ ﮐﻼﺱ
🍂ﻋﮑﺲ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻻﻟﻪ ﺯﯾﺒﺎ🌷 ﮐﺸﯿﺪ
🍁ﮔﻔﺖ ﺩﺭﺱ ﺍﻭﻝ ﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ
🍂ﺩﺭﺱ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﻭﻓﺎ ، #ﺩﺭﺱ_ﺷﻬﯿﺪ
🍁ﻣﺸﻖ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺧﻮﺩ
🍂ﺑﺎﺯ #ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺏ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻧﻮﺷﺖ
🍁ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻓﺘﺮﺵ📖
🍂ﺭﯾﺨﺖ ﺍﺷﮏ ﻭ #ﺩﺍﺩ ﺑﺎﺑﺎﺟﺎﻥ ﻧﻮﺷﺖ
#تقدیم_به_تمام_فرزندان_شهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh