4_5900051902283908354.mp3
8.42M
#پـــــــدر 😢
❤️ تقدیم به همه اونهایی که پدرشون پیش خداست خصوصا #فرزندان عزیز شهدا 🌷
#پدرم_روحت_شاد😔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣5⃣1⃣ به یاد
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰ما در منطقه مذهبینشین #اهواز بزرگ شدیم. منطقهای که مساجد به واسطه حضور و فعالیت افراد👥 بسیار فعال هستند. مسجد #امام_حسین(ع) و حضرت زینب(س) هم دو مسجد فعال شهرمان هستند👌 که فعالیتهای #مذهبی زیادی دارند.
🔰 #حمیدرضا هم در کنار فضای خانواده آشنایی و فعالیتهای مذهبیاش در مسجد امام حسین(ع)🕌 بیشتر شد. آن زمان لشکری را به نام #لشکر قدس نوجوانان تشکیل داده بودند که عضوش شده بود.
🔰از همان دوران #نوجوانی با اینکه سن زیادی نداشت ولی فعالیتهای مذهبیاش قابل توجه بود. بعدها ایشان یکی از #بنیانگذاران هیئتهای مذهبی اهواز هم بود✅
🔰در فعالیتهای مساجد و پایگاههای #بسیجی حضوری فعال و نقشی پررنگ داشت. برای کودک و #نوجوانان اهواز و شهرهای دیگر گروه تواشیح🎤 درست کرده بود و سعی میکرد آنها را جذب💕 مسجد کند.
🔰بسیار آدم فعالی بود و #روحیه عجیبی در کارهای دینی و مذهبی داشت. به نظرم تمام زندگی آقا حمیدرضا با #شهدا گذشت. زمان جنگ سنش📆 کفاف نمیداد که وارد جبهه شود. وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا🌷 بود.
🔰 #الگوی زندگیاش را شهدا🕊 قرار داده بود و در همه زمینهها مثل برگزاری #یادواره و یادمانها در سطح استان خوزستان فعالیت میکرد. به نوعی اگر در سطح استان برای #شهدا یادواره و یادمان برگزار میکردند برادرم مسئولیتی بر عهده داشت.
🔰در برگزاری یادمانهای #شهیدان موسی اسکندری🌷 علی هاشمی🌷 حاج حمید رمضانی🌷 یکی از فعالان بود و #نقش_اصلی را در برگزاری مراسمها داشت.
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢خانواده و #فرزندان را آماده کرده بود. خودش هم که همیشه کنار مزار و #گلزار شهدا🌷 و برپا کننده مراسمها بود و خانواده هم در این مراسمها شرکت میکردند و با این فضا آشنایی داشتند.
💢خانواده با این مسائل بیگانه نبود. مادرمان را برای شنیدن #خبر_شهادتش آماده کرده بود. مادر و خانوادهاش را به گلزار شهدای🕊 تهران برده و سر مزار شهدای #جنگ_تحمیلی رفته بودند و آنجا گفته بود شهدا را ببینید که روزی برای دفاع از اسلام #شهید شدند و شاید یکی هم از خانواده ما شهید شود🌷 همه را آماده و تمام کارهایش را کرده بود✅
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۹۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.13M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه نساء✨
#قرائت_صفحه_نود
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🚨 #خبر_فوری 📣پرواز پرستویی دیگر... مدافع حرم حضرت زینب س #حامد_سلطانی به همرزمان شهیدش🌷 پیوست ....
گفتم #کجا
⇜گفتا به خون❣
گفتم چرا
⇜گفتا #جنون
گفتم چه وقت⁉️
⇜گفتا کنون
گفتم #نرو
⇜خندید و رفت😔😔
#شهید_حامد_سلطانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 87 #استاد_پناهیان #مبارزه_با_راحت_طلبی 15 💢آغاز مبارزه عملی با راحت طلبی💢 🔹قبل
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 88
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 16
♨️آغاز مبارزه عملی با راحت طلبی🔰
💢گاهی وقتا پدر و مادرا با سواد هستن و طبیعتاً خودشون همه چی رو "با دلیل" میپذیرن
🔹بعد میگن من چه جوری دلیلِ این کارای دینی رو به بچه ام بگم؟؟
❓‼️❓
اشتباه نکنید!
بچه توی این سن دلیل نمیخواد....
✔️شما تلاش کنید بچتون رو
با "دستور شنیدن" آشنا کنید.👌
🔴 متاسفانه اکثرِ پدر و مادرها، بچه ها رو رها میکنن
بعد که به سنِ تکلیف رسیدن
یه دفعه ای انبوهی از دستورات الهی رو جلوش میذارن ! 📖
🚫🚫🚫
🔶خب اون بچه هم که یاد نگرفته دستور گوش بده
بنابراین از دستوراتِ الهی بدش میاد😑
➖برای همین سمتِ دستوراتِ دین نمیره و گرفتارِ هرزگی میشه....
🔺🔵➖🔻
➖بعد پدر و مادر میگن فرزندم بی دین شده...😞
🚨بابا شما خودتون به بچه تمرین ندادید چرا اون رو مقصر میدونید؟!😒
در روایات میفرماید :
✨بهترین چیزی که پدر و مادرها
برای بچه هاشون به میراث میذارن
"" ادب "" هست ✨
#حالا_ادب_چیه...؟؟!! 👇
🌺 ادب یه "رفتارِ قانونمند" هست
نقطه مقابلِ دلم میخوادها
و هواهای نفسانی انسان👿
🌷ادب یه"رفتارِ شیک و قشنگ"هست...
خیلی از رفتارایی که ما انجام میدیم دلیلی براش نداریم
اما اون آداب رو انجام میدیم👌
💠 هر کسی در هر قومی باشه ، فرهنگِ اون قوم رو رعایت میکنه بدون اینکه دلیل بخواد
👈میگه این ادب و فرهنگِ ما هست.
" از ۷ سالگی " بچه خیلی راحت ادب رو میپذیره
♻️ و شما کافیه که "نماز رو به عنوان یه ادب به بچه یاد بدید"
💕 اون دیگه به هیچ وجه نماز رو رها نخواهد کرد...😌
⚠️ گاهی آدم میبینه که یه جوانی ۲۰ سالشه
اما تا حالا لباس نشُسته!!!
این خیلی عجیبه....‼️
⛔️خب این آدم با این وضع تربیت ، واقعاً راه به جایی نخواهد برد.....
⭕️✅💢👆
اگه پدر و مادرهاتون به هر دلیلی این تمرینات رو براتون نذاشتن
سعی کنید خودتون این تمرینات رو انجام بدید ؛
🔶و کارایی که براتون پیش میاد رو به عنوانِ "تمرینِ مبارزه با راحت طلبی" انجام بدید💪
💎 بعد از یه مدت، به لطف خدا
اثراتِ فوق العاده اون رو
در روح و جسمتون خواهید دید...😊💕
✅🔷🎨➖🌏💖
🌺 خدایا زندگی های ما رو
"با اطاعتِ دقیق از دستوراتت" نورانی بگردان✨
#الهی_آمین😍
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_70102243.mp3
6.13M
🎧پادكست هاي صوتی6⃣1⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خیرخواه 💢توی #عذرخواهی کردن پیش قدم بود. میگفت: نذاریم❌ چیز های کوچیک باعث بشه از هم #فاصله بگیریم
🔰آقای دکتر
🔸تا کاور می پوشیدیم، مدام بهم می گفت: #آقای_دکـتر! آقای دکـتر! روز اول سر به سرش گذاشتم گفتم: دکتری که چند تا پرستار و منشی #خانم😌دور و برش نداشته باشه، فایده نداره!
رو تـرش کـرد.
🔹وقتی رفتیم ایستگاه #پرستاری، دیدیم هـمـه #مـرد هستند🤦♂خندید😂 و گفت: خدا می خواد #آدم بشی! 😉
📚برشی از کتاب #سربلند
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تصاویر دیده نشده از شهید محسن حججی در لباس #پاسداری قبل از اعزام به سوریه.
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_پنجاه_وپنجم 5⃣5⃣ 🍂وقتی رسیدم نیما (پسر مهندس قرایی) به استقبالم آمد..
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_پنجاه_وششم 6⃣5⃣
🍂تا صدای #فاطمه را نمی شنیدم دست بردار نبودم. تصمیم گرفتم دو روز بعد دوباره زنگ بزنم. میدانستم پنج شنبه ها محمد به #بهشت_زهرا می رود.
عصر پنجشنبه خودم را به تلفن رساندم و شماره را گرفتم. در این فکر بودم که اگر دوباره محمد جواب تلفن را بدهد چه بهانه ای بتراشم😢 که فاطمه گوشی را برداشت😍
🌿_ بفرمایید؟
+ سلام. رضا هستم. حالتون خوبه؟😊
_ سلام.... ممنونم.
+ چند روز پیش که زنگ زدم دلم میخواست باهاتون حرف بزنم ولی محمد اجازه نداد🙁 میدونم همه چیز رو براش تعریف می کنین، ولی خواهشا #نگین که من زنگ زدم😁
_ من نمیتونم چیزی رو از محمد پنهان کنم!
+ آخه من فقط زنگ زدم که بگم به #یادتونم. یه وقت فکر نکنین رفتم و پشت سرمم نگاه نکردم...
_ اما من چنین فکری نکردم!
🍂فاطمه باهوش بود👌 فهمیده بود دلم تنگ شده و همه ی این حرف ها بهانه است، اما چون محمد راضی به حرف زدنش با من نبود سعی می کرد کلمه ای اضافه تر نگوید. مکثی کردم و گفتم:
+ من نوشته هاتونو خوندم، بارها و بارها. #قرآنتونم همه جا همراهمه. سکوت کرد و چیزی نگفت. ادامه دادم:
+ مواظب خودتون باشین و برام #دعا کنین. روزای سختی رو میگذرونم...
در همین لحظه تلفن قطع شد و دیگر تماس برقرار نشد😣
🌿چترم را بستم و زیر باران قدم زنان به خانه برگشتم. هوای انگلیس اغلب اوقات گرفته و بارانی🌧 بود. همیشه یک چتر☔️ کوچک همراهم داشتم تا بارش باران غافلگیرم نکند. یک روز بعد از کلاس باران شدیدی می بارید. فاصله ی دانشگاه تا خانه ام حدود بیست دقیقه بود. هرچقدر تلاش کردم چترم را باز کنم نشد. خراب شده بود.
🍂همینطور که در حال کلنجار رفتن با دکمه ی چترم بودم امیلی کنارم آمد و گفت:
_ چترت خراب شده؟
+ بله. ظاهرا خراب شده. باز نمیشه.
_ کجا میری؟
+ میرم خونه.
_ مسیرت کجاست؟
+ چند تا خیابون اونطرف تره. دور نیست.
_ من ماشین دارم. میرسونمت.
+ ممنون. خودم یه جوری میرم.
_ مگه نمیگی چندتا خیابون اونطرف تره؟
+ چرا
_ پس بریم میرسونمت.
مرا تا در خانه رساند و رفت...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_پنجاه_وهفتم 7⃣5⃣
🍂چند وقت بعد سرمای شدیدی خوردم🤒 وحدود یک هفته از شدت بیماری نتوانستم به دانشگاه بروم. یک شب روی تختم لم داده بودم و مشغول عوض کردن شبکه های تلویزیون بودم که زنگ خانه به صدا در آمد. در را باز کردم، امیلی پشت در بود! گفت:
_ سلام. اومدم حالتو بپرسم. چند روزیه پیدات نیست.
🌿+ سلام. ممنون. سرما خوردم، نمیتونستم بیام دانشگاه.
_ الان بهتری؟
+ بله. خوبم.
به داخل خانه ام نگاه کرد و گفت:
_ اگه دوست داشته باشی میتونم بیام و یک فنجون قهوه☕️ بخورم.
اصلا هم دوست نداشتم! با چهره ای مردد گفتم:
+ اما خونه ی من یکم بهم ریخته ست. آمادگی مهمون رو ندارم.
🍂_ اشکالی نداره. من که مهمون نیستم. من #دوستتم.
نمیدانستم باید چه رفتاری نشان بدهم🤦♂ بدون اینکه تعارف کنم خودش وارد خانه شد و روی کاناپه نشست. فورا مشغول درست کردن قهوه شدم تا زودتر بنوشد و برود. همانطور که در آشپزخانه بودم پرسید:
_ تو اینجا تنهایی؟
+ بله.
_ خانواده داری؟
+ بله.😊
🌿_ ولی من خانواده ندارم. پدرموهیچوقت ندیدم. مادرمم بعد از هجده سالگیم ازم خواست خونهشو ترک کنم. الان چند سالی میشه ازش خبری ندارم.
🍂قهوه ☕️را روی کاناپه گذاشتم و کنار آشپزخانه ایستادم. تشکر کرد و ادامه داد:
_ راستش من برخلاف تو اصلا آدم #مذهبی ای نیستم. نمیتونم مثل همسایهم فکر کنم که عیسی مسیح پسر خداست. یا مثل تو فکر کنم که کتاب مقدس وجود داره و باید بخونمش. فکر می کنم توی این دنیا هیچ چیزی ارزش پرستیدن نداره.
🌿تلاشی برای متقاعد کردنش نکردم، گفتم:
+ اعتقادات و باورهای آدم ها متقاوته.
_ آره. این درسته.
فنجان قهوه اش را برداشت و کمی نوشید، گفت:
_ مزاحمت شدم؟
+ اشکالی نداره.
_ فکر کردم اینجا تنهایی، شاید حوصلت سر بره و دلت بخواد با یه دوست حرف بزنی.
🍂یک پلاستیک کیک از کیفش بیرون آورد و گفت:
_ این کاپ کیک ها رو امروز خریدم. آوردم اینجا تا با هم بخوریم.
نمیدانستم در این حد صمیمیت جزو آداب و فرهنگ آنهاست یا امیلی از این حرف ها منظور خاصی دارد.
همینقدر میدانستم که در فرهنگ آنها مرز مشخصی برای روابطشان تعریف نشده. گفتم:
+ ممنون ولی من امروز خرید کردم. کیک هم خریدم.👌
🌿پلاستیک را روی کاناپه گذاشت و گفت:
_ باشه. پس خودم تنهایی میخورم. راستی اگه مزاحمم میتونم اینجارو ترک کنم... !؟
+ مزاحم نیستی، ولی میشه بدونم چرا اومدی؟
_ راستش اومدم تا حالتو بپرسم. البته فکر میکردم شاید بتونم برات دوست خوبی باشم. شخصیت جدی و محکمی داری، دنیات برام #جذابه. هرچند خیلی با دنیای من متفاوته.
🍂از طرز حرف زدنش کمی نگران شدم. برای اینکه خیال خودم را راحت کنم فوراً گفتم:
+ ممنون از لطفت. نامزدمم بخاطر همین جدیت و محکم بودنم دوستم داره😍
_ نامزد داری؟
+ بله،اون #ایرانه. تا چند ماه دیگه برمیگردم پیشش.
با لبخند گفت:
_ نمیدونستم! چطور رهاش کردی وتنهایی اومدی اینجا؟
+ مجبور شدم.
_ حتما دختر #خوشبختیه!
🌿کمی درباره ی دانشگاه حرف زد و بعد از نوشیدن قهوه خداحافظی کرد و رفت. وقتی در را بست نفس راحتی کشیدم.
بالاخره پس از هشت ماه دوری وقت برگشتن آمده بود. به #ایران رسیدم و با استقبال پدر و مادرم راهی خانه شدیم. به محض اینکه رسیدم به محمد زنگ زدم و برگشتنم را اعلام کردم.
حالا باید برای سومین بار درباره #ازدواج با پدر و مادرم حرف می زدم...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5938245826676523542.mp3
6.85M
بازم از تو سوریه شهید آوردند😔
🎤کربلایی سید رضا #نریمانی
#لبیک_یازینب...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5895512907831052046.mp3
1.92M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #ابراهیمیان
🔖 همنشینی با فقرا 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خانواده و #فرزندان را آماده کرده بود. خودش هم که همیشه کنار مزار و #گلزار شهدا🌷 و برپا کننده مراسم
#ڪلام_شهید
🌺من #پاسدارم و پاسدار بودنم محدود به جمهوریاسلامی ایران نیست❌ و در هر کجای دنیا مظلوم و #مستضعفی باشد که به او ظلــم میشود حاضــرم این جـان❣ ناقابل خـود را تقـدیم ڪنم
🌺و در دفـاع از #مظلـوم و فرمـان امامم فدایـی شوم♥️ و خونم پای دین، فرامین الهی و فرمان امام #سیدعلی خامنهای حفظ الله ریخته شـود. باشد که #مسیری گـردد برای آینـدگان👌
◽️تاریخ ولادت: ۱۳۵۶/۰۲/۱۹
◽️محل ولادت: اهواز
◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۹
◽️محل شهادت: حلب_سوریه
◽️ مزار شهید: گلزار شهدای اهواز
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ڪلام_شهید 🌺من #پاسدارم و پاسدار بودنم محدود به جمهوریاسلامی ایران نیست❌ و در هر کجای دنیا مظلوم
7⃣9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰حمیدرضا فاطمیاطهر اسوه کامل #اخلاص و تقوا و نیز عبادت📿 و #بندگی_خدا بارزه اصلی ایشان بوده است. شهید🌷 در همه امور، خدا را ملاک قرار می داد و تنها کاری برای شهید اهمیت داشت که #رضایت_خدا در آن باشد.
🔰جهاد و #شهادت آرزوی دیرینه برادرم بود و همیشه از این نگران بود که نکند راه شهادت بسته باشد😔 و او به فیض شهادت نرسد🕊 برادرم با توجه به #مسئولیتی که داشت اجازه نمیدادند در جبهه حق علیه باطل حاضر و برای دفاع از حرم #حضرت_زینب (س) در سوریه حاضر شود
🔰به همین دلیل برای اعزام، مسئولان را به #حضرت_زهرا(س) قسم داده بود تا توانست رضایت مسئولان✅ را برای اعزام بگیرد.
📜وصیتنامه شهید:
🔸آنچه در #وصیت ایشان خیلی پررنگ و مهم است مسئله #ولایت و پیروی از ولی فقیه✌️ و ادامه راه شهادت🌷 و #جهاد است.
🔹شهید ارادت خاصی به #علمای دین داشت و از سخنان آنها در زندگی استفاده میکرد👌
راوی: برادرشهیـدمدافعحرم
#شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh