eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.3هزار عکس
10.1هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
ازمقدادسوال شد هنگام حمله به خانه #فاطمه(س)چه ميكردی⁉️ گفت:مامور به سكوت بوديم! اما من دست برقبضه
🔹معلم پرسید: چندتا بمب برای نابودی داعش👹 و صهیونیسم💀 لازمه⁉️ 🔸دانش آموز گفت: ✌️ 🔹همه خندیدند😄 🔸معلم با تعجب گفت:دوتا؟؟ چطوری⁉️ 🔹دانش آموز گفت: 👈اول فرمان 😍 👈دوم سربند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همسر بزرگوار شهید: چندماه بعد از #دفن همسر شهیدم، دخترجوانی درحالی که #‌اشک می ریخت نزد من آمد و گف
پسرم روی #نماز‌اول‌وقت و #حجاب خیلی تأکید داشت☝ زمانی که به #سوریه رفته بود پسر خردسالش می‌گفت "پدر من خدایی است" و وقتی دلیلش را پرسیدیم گفت "چون خیلی نماز می‌خواند" وقتی مراسم دعای ندبه و دعای کمیل داشتیم شهید از ابتدا تا انتها اشک می‌ریخت😭 و همیشه می‌خواست که همه با هم مهربان باشند☺️👌طوری که اکنون که به #شهادت رسیده است همه می‌گویند "جوادآقا لیاقت شهیدشدن را داشته" و من هم همین فکر را می‌کنم که لیاقتش را داشت‌. پسرم واقعاً به حضرت #فاطمه_زهرا(س) ارادت و علاقه داشت❤ و در وصیت‌نامه‌اش گفته که "اگر کسی می‌خواهد مرا یاد کند سه بار بگوید #یازهرا(س)". هرجا اسم ایشان می‌آمد بلند بلند گریه می‌کرد.😭😭 #شهیدجـوادجـهانے🌹🍃 #یادش_باصلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سه‌شنبه بود. من به جلسه #قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من #زنگ زدند. پرسیدند خانه‌ای؟ گفت
3⃣8⃣8⃣ 🌷 💠نحوه ی شهادت 🔰هادی برای مبارزه با داعش👹 راهی منطقه شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی👊 همکاری نزدیکی داشت. 🔰در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار💥 مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و به آرزویش رسید🕊 خبر رسید که ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش📸 هیچ چیز دیگری و حتی پیکری⚰ از او به جانمانده است🚫 🔰سه روز از هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیدا می شود👌 چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی🛫 ، یک کامیون🚚 آمده که راآورده 🔰بیشتر این شهدا از بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است✅ اما ! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر💍 است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا🌷 را دیدم. 🔰خودش بود. اولین شهید🌷 بود که آرام خوابیده بود😭 کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به⇜ بغداد بر می گشتیم. 🔰هادی می گفت برای باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان🔞 فاصله گرفت هادی در معرکه و غسل نداشت❌ خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش🌷 را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند! 🔰ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت📜 شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند:✍ 🔰اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این ، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده✅ چون وقتی پیکر او با این چند روزه پیدا شد، آغاز بود. شبی که او به خاک سپرده شد، 🌙شب اول فاطمیه بود. 🔰هادی کرده بود پیکرش را در ↵سامرا، ↵کاظمین، ↵کربلا و ↵نجف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. 🔰اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر⚰ او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و پیکر او تشییع شد. بعد هم به بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان به خاک سپرده شد🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸 #مادرانه 😢💔 ‌ نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست #بی_گمان_در_دل_من، جای کسی هست که نیست #شهید_محمد_غ
علاقه محمد به 🌹 ❤️✨روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود. محمد علاقه ی زیادی به (س) داشت. ❤️✨مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور، همان موقع محمدم، دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت: (س) و سرش از زانوهام افتاد...🕊 راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸" بامان الله یا شهید الله "🔸 🔻کلام شهید: 🌷|برای شهید شدن باید #شهادت را آرزو کرد. من خودم به ا
👆محل شهادت ❣هیچکس نمی‌دانست حرف داشته یا نه؟! ❣آنهایی که بالای سرش رسیده بودند می‌گفتند: نفسهای آخرش بود و حرف نمیزد. نمى‌دانم ... شاید وقتی با انفجار به کانال خورد، گفته باشد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #ڪلیپ ✍نحوه شناسایی شهید آبیاری سخنان پرصلابت پدر شهید مداحی زیبای: حاج میثم مطیعی #شهید_عباس_آ
❤️ 🔹صدای هلهله داعشی ها👹 می آید. تیر و ترکش💥 از آسمان می بارد. تنگ تر شده است. ⇜عباس آنطرف روی تپه ای افتاده😔 ⇜ نفس های آخر را می زند ⇜محمد اینانلو ⇜رضا عباسی ⇜و مجید قربانخانی روی زمین افتاده اند😢 تیری در خشاب ها نیست❌ سه چهار نفری👥 توی سنگرهایمان کز کرده ایم می خواهد در آن معرکه سر بلند کند 🔸عباس روی زانو می نشیند بلند فریاد می زند: (سلام الله علیها) شلیک می کند💥 پنج، شش داعشی را می زند می کنند تک تیراندازشان عباس را می زند.... 🔹آه عباس بلند می شود: (سلام الله علیها) عباس به زحمت😓 چند تیر دیگر هم می زند؛ را هم می زنند. محمد فریاد می زند: عباس سنگر بگیر برو توی سنگر ⭕️نمی شود عباس را عقب آورد ما آمدیم😔 ، آسمانی شد🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌿با ذکر #یازهرا به میدان رفته ماییم 🌾ما پاسدار حرمت #آل_عباییم 🌿شیران میدانهاے دشوار نبردیم✊ 🌾در رزم دشمن ما همه #مردان_مَردیم #شهدای_فاطمیون🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴 🕊دستم را بہ پرچمت مےگیرم شبیہ کہ دلِشان گرم بـود بہ سربند ... 🌷گرمای دستِ مــادر گرم مے ڪنـد یخِ دنیـا را.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💟محمدرضا هم #مداح بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: #یازهــــرا (سلام الله علیها) ★اونقدر رابطه اش با #حضرت_زهرا قوی بود که مثل بی بی #شهید شد🌷 💟خمپاره خورد💥 به سنگرش بچه ها رفتند بالاسرش ★دیدند ترکش خورده به #پهلوی چپ و بازوی راستش😔 📚 کتاب خط عاشقی 2 #شهید_محدرضا_تورجی_زاده #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دعوا سَرِ سربند بود😭 با بستن سربند تو آرامـ😌 شدند درجادۀ عشقـ❤️ شدند از داغ غمت، خوشا که با تیر خورده گمنام شدند😔 (س) 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜آقاسجاد روز #عملیات گشته بود و یک کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامه‌ای نوشته بود📝 و خواسته بود
5⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰آقا سجاد ساعت 8 غروب بود که رفت🚌 و درست 6 ساعت از رفتنش پسرمان به دنیا آمد👶 همان روز ظهر زنگ زد☎️ که رسیدنش را اطلاع بده. گریه می‌کرد و منم از فرصت استفاده کردم و تلفن را گرفتم📞 جلوی دهانش. 🔰آقا سجاد پرسید صدای چیست⁉️ گفتم دنیاآمد😍خیلی خوشحال شد. خودم خبر تولد رو به او دادم. اوایل که در سوریه بود هر 2 روز یک‌بار تماس📞 می‌گرفت، اما چون تلفن کردن از آنجا سخت بود گاهی 3 یا 4 روز می‌ماندیم. هربار هم صدا خیلی بد🔉 می‌آمد. 🔰 تماسش 4 روز قبل از بود. خواهر آقا سجاد آمده قم تا پیش من باشد. به آقاسجاد گفتم خواهرش آمده منزل ما🏘 خیلی خوشحال شد که من تنها نیستم🚫از بچه‌ها و پدر و مادرش پرسید و آخرش گفت: از پدر و هم عذرخواهی کن که من نیستم و همه زحمت‌ها به گردن آنها افتاده. 🔰روز تاسوعا ساعت 8 یا 9 صبح عملیات می‌شود. یکی از دوستانش می‌گفت آتش سنگینی🔥 بود. ما در حرکت بودیم که دیدیم ایستاد👤 و شروع کرد زیر لب حرف زدن. چشمانش را هم بسته بود😌 ما فکر کردیم شاید باشد. زدم پشتش و گفتم حالت خوبه؟ ترسیدی⁉️ چشمش را باز کرد و گفت نه، حالم خوب است، از این نمی‌شود. 🔰10 قدم جلوتر که رفتیم، موشکی کنارشان برخورد💥 کرده و آقاسجاد از ناحیه و پا آسیب می‌بینه. در مسیر بیمارستان🚑 هم مدام ذکر می‌گفت و در بیمارستان . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خاطرات_شهدا 🌷 🔰برادرش نقل می کند که یک بار من خوابیدم، من را بیدار کرد و گفت: به #هیئت برویم، حضور
🔰قصه پرچمهای #یازهرا (سلام الله علیها )و یا حسین (علیه السلام) 🔹در مدت زمانی که #محمدحسن (رسول) در منطقه عملیاتی به سر می برد، #دوچیز را همیشه در خودروی🚗 خود به همراه داشت. پرچمهای مشکی🏴 با نوشته های #یازهراسلام الله علیها و #یاحسین علیه السلام "و غذا !! 🔸علت به همراه داشتن این دو این بود که وی #همیشه بعد از آزادسازی مناطق✌️ از دست تکفیری ها، اقدام به برداشتن پرچمهای داعش👹 و ... می کرد. و جای آنها #پرچمهای یازهرا (س )و یاحسین (ع )نصب می کرد و این امر برایش خیلی مهم👌 بود . 🔹مساله دوم هم غذا و جیره غذایی بود که #همیشه به همراه داشت. #محمدحسن واقعا به فکر💬 مردم مستمند منطقه بود و سعی می کرد به نحوی به آنها #کمک کند .چندباری که با او همسفر👥 بودم شاهد این مساله بودم که یا وعده غذایی به آنها می داد یا از جیره غذایی #خود که از آنها استفاده نمی کرد🚫 و کنار می گذاشت به مستمندان می داد. بعضی وقتها که می خواست به #زنان مستمند غذا بدهد، به من می گفت: چون #متاهلی خودت زحمت آن را بکش و "حیا" می کرد خود اقدام کند. به نقل از دوستان شهید #شهید_رسول_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh