eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
👆خواهر و برادر بزرگوار شهید بیضایی معتقد بود #شهادت مزدِ کسانی‌ است که در راهِ خدا #پُر_کارند ✅پس ب
چندبار پیش آمد وقتی را نشان می داد، از او خواستم یکی دوتا عکس به من بدهد اما وقت نداد😢😒! می گفت تا امروز یک فریم عکس از بچه های در منتشر نشده، بگذار منتشر نشود. یکی از که خیلی اصرار کردم به من بدهد عکسی بود که بعد از عملیاتش در منطقه حجیره و پاکسازی مناطق اطراف (ع) از وجود تروریست ها بالباس در گرفته بود.☺️👌 کیف کرده بود که با لباس نظامی توانسته داخل حرم عکس بگیرد😍.می گفت خیلی دوست داشت که هرجور شده در یک عکس بالباس نظامی بگیرد.😁 بالاخره با تمام محدودیت هایی که برای ورود به حرم با لباس نظامی وجود داشته به حضرت زینب دل را زده به دریا و چندنفری با لباس رفته اند داخل .☺️😍 بعد از نگاه به این عکس کوهی از روی دلم می گذارد😔. یک عمر را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه (ع) و اولاد و اصحابش کردیم که #(یالیتَنا_کُنا_مَعکُم) و به زبان گفتیم (ع)💔 واین اواخر باز هم با گفتیم #(کُلنا_عَباسُک_یازینب)و در گفتنمان ماندیم ک ماندیم...😔 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یک وجب دوری💕 برای #عاشقان یعنی #عذاب😔 وای از آن روزی که عاشقـ❤️ بگذرد آب از #سرش... #شهید_محمدت
❣در #روز_پدر به کعبه سر باید زد ✨بـر بام #نجـف دوباره پر🕊 باید زد ❣در #حسرت بوسه بر ضریـح مولا ✨صد بوسه به دستان #پدر باید زد #ولادت_حضرت_علی(ع) و #روز_پدر_مبارک💐 #پدر_شهید🌷 #شهید_محمدتقی_سالخورده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سیری  ز دیدن #تــو ندارد نگاهِ مــن😍 چون قحط دیده ‌ای  که به #نعمت رسیده است👌 #شهید_مرتضی_عبدالله
5⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠ویژگی اخلاقی 🔰آقا محمد بسیار و صادق بودند👌 به نحوی‌که طی 10 سال زندگی مشترک، هیچ‌گاه از همسرم دروغ⛔️ نشنیدم. همواره به دنبال رفاه و خانواده بودند 💥حتی اگر خود در سختی قرار می‌گرفتند. 🔰همیشه می‌گفتند: از (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانواده‌ام باشم😔 به همین خاطر هیچ‌گاه با هم نرفتیم❌ شهید عبداللهی ارادت ویژه‌ای به (س) داشتند و می‌گفتند: ، حجاب حضرت زهرا (س) است. 🔰اگر مشاهده می‌کردند خانم چادری به می‌خورد، همان‌جا ایستاده و گریه می‌کردند😭 آقا محمد علاقه بسیاری به (ع) داشتند. مدتی بود که دایم می‌گفتند: دلتنگ💔 زیارت امام رضا (ع) هستم، اما می‌ترسم اگر به بروم از اعزام🚌 جا بمانم. 🔰رفتند و پیکر مطهر شهید⚰ بازگشت. زمانی‌که داخل بودیم، به یاد زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاک‌سپاری که مصادف با شهادت امام رضا(ع)▪️ بود، حرم امام رضا (ع) را برای او آوردند🌺 (مرتضی) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوستان را در دل رنج‌ها باشد💔 که آن به هیچ داروی خوش #نشود. ✘نه به خفتن ✘نه به گفتن و ✘نه به خوردن
🌾 #شعبان ماه🌙 رزق است 🌾و #تو رزقت را نزدحضرت رب💫 گرفتی که #شهدا 🌷عندربهم یرزقون✨ 🌾اما رزق من ازشعبان #حسرت همیشگی #جاماندن ازشهدا🌷 دستان خالی‌ام رابگیر #ای_شهید #شهید_سیدسجاد_خلیلی #سالروز_شهادت 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ دلم یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ #دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش
4⃣5⃣0⃣1⃣ 🌷 📚برشی از کتاب 📖سال ۹۴که توی گردان پپیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم ، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با گفت: "چقدر خوب میشد می اومدم!"😔 📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو خشک بشه بعد. همه را هم که صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢) 📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال میگردد. گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟! 📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش گردان ۳ بگو اومدی برای فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم . 📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد : بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به 😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد. 📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد: غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به . 📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ هم که شدی می گن به نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او شوم. 📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم . از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه! 📖دیدم تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم جلو نرفت. ↩جهت خریداری کتاب سربلند ازطریق سایت www.manvaketab.ir اقدام نمایید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_الیاس_چگینی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔻راوی: همسر شهید 🔰تصمیمش را گرفته بود. به من گفت اصل کار هستی، اگر اتفاقی برایم بیافتد 👈تویی که باید بار ها را به دوش بکشی، اگر نباشی نمی روم🚷 من هم گفتم کسی نیستم که شما را از این راه کنم. 🔰همیشه در دوران جوانی با خودم فکر می کردم💭 این سعادت را نداشتیم که در حضور داشته باشیم وقتی صحنه های جنگ💥 را در تلویزیون📺 نشان می دادند نگاه می کردم و می خوردم و گریه می کردم که ای کاش ما در آن زمان بودیم و قدمی بر می داشتیم. 🔰وقتی موضوع پیش آمد و تصمیمش را با من در میان گذاشت کمی به خاطر بچه ها نگران😥 بودم ولی خودم نداشتم. برای دخترم نگران بودم که خیلی پدرش را دوست💗 داشت. موضوع را که مطرح کردم گفت: راضی کردن با من، گفت: در هر کاری توکلت به خدا باشد، من هم دیگر چیزی نگفتم. 🔰به خودم آمدم و زدم که تو همیشه می خواستی در میدان عمل باشی و اینجا میدان عمل💪 است. این شد که همان کوچکم که بهانه اش بچه ها بودند نیز از بین رفت💥 🔰تا الان یک لحظه و یک بار اتفاق نیافتاده🚫 است که کنم، با وجود دلتنگی ای که دارم اما نگفته ام چرا رفت. خبر را شنیدم خدا را شکر کردم، در دور و اطراف و خانواده مان شهیدی🌷 نداشتیم و الیاس خانواده شد. 🔰همیشه به خودم می گفتم این چه کسانی هستند که به این درجه🏅 رسیده اند، فکر می کردم💬 خیلی دور و باشند. این اتفاق که برای همسرم افتاد برای من شد، ایشان خودش هم آرزوی شهادت🕊 داشت، برایش دعا می کردم و می گفتم خدایا به خانواده، مرگ جوان نده ولی اگر خواستی بدهی هر زمان که بود اشکالی ندارد☺️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷|محمدامین 22 سال بيشتر سن نداشت، اما پايه 10 درس #حوزوی و سطح سه و ترم شش رشته #فلسفه بود. به زبان
بی #حسرتــ از جهان نرود🚫 هیچ کس به در... الا #شهید عشـ💖ـق به تیر از کمان دوستـــ .. #شهید_محمدامین_کریمیان #شهید_مدافع_حرم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا #محمود؛ یک #شال_سیاه داشت که همیشه گردنش بو
🌷یک بار از من پرسیده بود: چقدر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟؟؟؟!!! 🌷گفتم: از همان زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه! 🌷آهی از سر کشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا میکشند، کمی از آن را برای میکشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد😔 🔺 راوی: همکار و همرزم شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تیپ و قیافه اش شاید #متفاوت بود اما سیرت و قلبش از خیلی ها #پاک تر و بهتر بود. 🔻فرازی از وصیت‌نامه
6⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻همرزم شهید نوری 🔰شب ورود به بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم👥 هنوز تو شهر بودند. ما گروه بودیم. باید جاهای خاصی👌 مستقر می شدیم. 🔰چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه🏚 و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد👴 به همراه 3 تا که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته😔 جلوی ساختمون بودند که ما بدونیم اونجا زندگی می کنه. 🔰ما ایرانی ها🇮🇷 هم که عاشق بچه کوچولو😍 خواستیم یکم بچه ها رو کنیم. فکرش رو بکن💭بچه ای که تمام عمرش دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😰 🔰لباس منم مثل لباس داعشی ها👹 بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون👥 اون بچه کوچیکه و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم❌ موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم💞 و 😍 🔰عارف(شهید کایدخورده) رفت از تو ماشین🚗 آورد و به بچه ها تعارف کرد. باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی کردند و باهاشون دست دادند 🔰 راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم🔑 گفتم: بشین بریم. گفت: ندارم😞 خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم🚘 بابک زد زیر . اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ💓 اون حالش رو خوردم. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻زهرا عباسی، همسر شهید حججی: ‌ 🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده
🔻همسر شهید حججی: ‌ ❣آخر شب محسن از تشییع جنازه دوست شهیدش برگشت. با #حسرت می گفت: «نمیدونی ازش چه استقبالی کردن!... چه جمعیتی!» از ته دل آه کشید: «زهرا! اگه بیمیریم ده نفر میان زیر تابوتمون، اونم با هزار زور... مردم داشتن خودشون رو برای این شهید می کشتند.» ‌ ❣ تا صبح مدام از #شهادت حرف زد. اشک می ریخت و می گفت: «اگر شهید شم برای همیشه هستم؛ اما اگه بمیرم دیگه نیستم و اون وقت نفَسِت بند میاد... من و تو نمی‌تونیم از هم دور بشیم، ولی با شهادت شاید بشه(اون وقت همیشه کنارتم).» ‌ ‌ 📕 کتاب سربلند #شهید_محسن_حججی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تیپ و قیافه اش شاید #متفاوت بود اما سیرت و قلبش از خیلی ها #پاک تر و بهتر بود. 🔻فرازی از وصیت‌نامه
⤵️پدر شهید نوری: 🌴بعد از شهادت بابک، رئیس #بنیاد_شهدا گفت: بابک در ساخت بنای یادبود شهدای گمنام🌷 در پارک ملت رشت ، کمک های زیادی کرد. ما از این موضوع #بی_خبر بودیم ولی رئیس بنیاد شهدا نقل کرد: 🌴میدانستی #پسرت برای اینکه اینجا ساخته شود چقدر زحمت کشید⁉️ زمان ساخت، به #مسئولان گفته بود: شما چه بودجه بدهید چه ندهید؛ روح این #شهدا اینقدر بلند و‌پرخیر و برکت هست که این بنا ساخته میشود✅ و بعدا شما #حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید❌ #شهید_بابک_نوری_هریس🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻 #عاشقانه_شهدا 🔰همسرم #پسر_عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد‌ همزمان با عید غدیر خم عروسی
ولادت: ۶۸/۲/۴ شهادت: ۹۴/۹/۵ مزار شهید: گلزار شهدای قزوین🌷 محل شهادت: سوریه، حلب 🌾مهر ماه سال 94 وقتی برای اعزام به ، سوار اتوبوس🚌 شده بودیم حمید را دیدم که به دیوار تکیه زده بود. وبا خاصی نگاهش به اتوبوس بود🙁 🌾چون از صبح چیزی نخورده بودم آبمیوه ای🍹 که در دست داشتم را می نوشیدم وقتی آبمیوه تمام شد حمید جلو آمد پاکت خالی را از دستم گرفت تا دوباره از اتوبوس پیاده نشوم🚷 وبا حسرت خاصی گفت: ، این سری که قسمت نبود من بیام (ان شاء الله سری بعد)😔 🌾هنوز ده روزی📆 نبود که از برگشته بودم ومشغول پذیرایی از مهمانان بودم. که آقا حمید آمد🕊 📜بخشی از وصیت نامه: 🔹همیشه یادتان💭 را 🔸من به هنگام نظر بازی 🔹ز رخسار جویم 🔸واین است اوج طنازی 🔹همیشه با لبت آرام 🔸و با چشمان تو😍 مستم 🔹قسم خوردم به جـ❣ـان تو 🔸که پای هستم 🔹همیشه خار بودم 🔸به چشم دشمن ناپاک😈 🔹خدارو شکر در 🔸به افتاده ام بر خاک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♨️تندتر از #امام و #ولایت_فقیه نروید که پایتان خُرد می شود. 🔹از امام هم عقب نمانید🚫 که #منحرف می ش
🎀 در دلمان قیامتی به پا کرد که هنوز هم دلهایمان می لرزد💓 و چشم هایمان اشک و غبطه برسرزمین گناهکار🔞 ‌وجودمان می بارد😭 🎉چه خوب کردی و چه خوب تر 🕊 و حالا ، از بهترین روزهای خداست👌 🎀دعا کن برایمان که ما هم شویم از این دنیای پرزرق و برق جدا شویم💕 و برای چشم بگشاییم. 🎉واسطه شو تا روز تولدت🎊 باشد برای تولد بندگی ما 🎈 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#آرزوت_چیه⁉️ 💠دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘
#بیاد_شهید_بی_سر 18مرداد، سالگرد شهادت محسن حججی 🌷 🍂یک جوان #دهه_هفتادی که زندگیش و نوع رفتنش برای همه پیام💌 داشت. ⇜می‌توان #جوان بود و گناه نکرد🔞 ⇜می‌توان در دوره‌ی فتنه و انواع شبهه بود امّا یک لحظه از #اهل‌بیت عصمت و طهارت و ولیّ فقیه جدا نشد. ⇜میتوان در یک محیط #عادی بود و امّا عادی و بدون هدف🎯 نشد! ⇜می‌توان در یک دوره‌ی پرزرق و برق زندگی کرد امّا اسیر دنیا نشد. ⇜و می‌توان در اوج جوانی #حجّت_خدا شد و با بوسه‌ی نایب امام زمان(عج) بر تابوت خود⚰ از این دنیا هجرت کرد و مورد #حسرت بسیاری از اولیاء خدا شد. 🍂و #شهید_حججی فقط یک نمونه از تربیت‌یافتگان مکتب اسلام ناب بدست #امام_خامنه‌ای عزیز است♥️ #شهید_محسن_حججی🌷 #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️آرزو می کنیم ای کاش همراه شما بودیم...😔 #امام_خامنه_ای «مدظله‌العالي»: 💠پدیده بی‌سابقه پیاده روی #اربعین، بدون تردید از جمله شعائر الهی میباشد، ما نیز از دور با شوق و #حسرت به گام‌های میلیون‌ها زائر نگاه می‌کنیم💔 #نایب_الزیاره_حضرت_آقا_باشیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
↫دوباره دلتنگی💔 ↫دوباره ↫دوباره آه 🌾میترسم آخرحاجت خودرا نگیرم😔 ناکام و از ره مانده در بستر آه ای !! هردم به یادت!! 🔹تا کِی بسازیم و بسوزیم آخر این‌سان 🔸چون شمع جامانده به 🌾نگاه کنید به حال ما شما رو به خاک جبهه‌ها ان‌شاءالله ماهم بریم🕊 مثل 🌹 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹خود محمدجواد میگفت: «در لحظه‌ای که صدای انفجار💥 بر اثر اصابت موشک یا #خمپاره دشمن بر گوشم طنین‌افکن
💠همسرشهید 🔸همسرم در زندگی خیلی #قناعت پیشه میکرد. همیشه مواظب این بود که ولخرجی و اسراف نکنیم❌ زندگی عالی هم داشتیم. #حسرت هیچ چیزی را ندارم و جز درد دلتنگی💔 چیز دیگری نیست... 🔹آنقدر روی مسئله ی #اسراف حساس بود👌 که همیشه میگفت حیاط خانه را باید جارو زد. نباید با آب شست🚫 آب مهریه‌ی مادرمان ، حضرت #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) است. #شهید_محمدجواد_قربانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 132 #ملاقات_با_خدا 22 #استاد_پناهیان 🔻 🔷 به اینجا رسیدیم که ما باید بخشی از دوست
❣﷽❣ 133 23 🔻 🔷 شما همین الان هم اگه به خاطر یه موضوعی حسرت بخورید واقعاً جسمتون آب میشه. گوشت بدنتون آب میشه. ✔️ "حسرت" یه عنصر روانی هست و روی جسم اثر میذاره.... ❤️💗ببین شما خدا رو داری. توی روحت خدا رو میخوای. میخوای که قدم برداری و به او برسی.... ⭕️اگه "خلاف امر خدا" قدم برداری، بعد از مرگ که بیدارت میکنن میخوری...😞😓 👆"این حسرت همون آتیش عذابه که از قبر شروع میشه و تا قیامت ادامه داره" 🔚 💖 ایمان میاد و به تو میگه : تو بزرگترین خواسته ات اینه، بیا و خواسته های کوچولوت رو براش فدا کن....👌 🌷 ایمان میاد و یه همچین خبری به ما میده. 🌱 بعد که تسلیم شدیم میگیم خدایا باشه ! حالا کدوم یکی از خواستنی هامون رو قربانی کنیم؟؟ 👆👈اینجا میرسیم به نقطه آغاز دینداری ✨💞 🌍 کسی که به این مرحله برسه ، قطعاً از نجات پیدا کرده و اگه در همین مسیر ، و کوشش کنه ، حتماً به دنیا و آخرت دست پیدا میکنه.🌺🌈 🌹خدایا به حق امیرالمومنین علی علیه السلام قبل از اینکه در عالمِ قبر بیدار بشیم و حسرت زندگی عاشقانه با خودت رو بخوریم، ما رو بیدار بگردان...... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ شکر گویم که مرا جز #تو تمنّایی نیست درهوای دل من♥️ غیر تو سودایی #نیست #حسرت دیدن تو خرمن جانم را سوخت😔 همچو ققنوس که در آتش🔥 و پروایی نیست شوق وصل تو💞 چه شیرین بُوَد از بعدِ #فراق بِه از این #شهد به هر دکّه ی حلوایی نیست✘ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⭐️دلت که تنگ💔 باشد  هم با تمام بزرگی اش برایت کوچک می شود ⭐️تو می مانی و و ای کاش هایی که مانند نوار ویدیو🎞  هی می شوند ↵تکرار و ↵تکرار و ↵تکــرااار ⭐️می دانی ! راستش را بخواهی که تنگ یک نفر👤 باشد تمام مــــــردم دنیا هم کنارت👥 باشند انگار کنارت نیست🚷 ⭐️تو می مانی و دلی♥️ که روزی بهانه می گیرد... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷فرقي نميكند كجا هستي فرقي نميكند نژادت چيست يا چند #سال داري... اگر براي #شهادت #آماده شده باشي خو
را عاشق شوی آخر شهیدت🌷 میکنند... 🍃‏مادر شهید: محمّدحسین خیلی دوران دفاع مقدس را می‌خورد. با غبطه می‌گفت: ‌ای کاش من هم در آن زمان بودم😔 🍃خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که . یکی از برنامه‌های همیشگی‌اش زیارت و قطعه شهدای گمنام🌷 بهشت زهرا(سلام اللّه علیها)بود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💔 ای یاد تو آرامش من...! امشب🌙 از کوچه تنگی من می گذری؟! جانِ من زود بیا😔 پدرم...! آنقَدَر آغوش تو دارم که نگو😭 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
😔 عاقبت دیدار تو مجنونم کرد درپی وصل تو💕 آواره هامونم کرد آنکه از روز ازل  آموخت مرا داغ  بجانم زد و دلـ💔خونم کرد    🌺 💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اول قرار بود .. با هم👥 سفـــر کنیم ... نصیب ِ یاران شد و به من رسید 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
۴ سال می گذرد از آخرین عکسی که ازتو گرفتیم📸 از آخرین دیدار 14 فروردین رفتی و در جواب #دلتنگیها با
2⃣4⃣2⃣1⃣ 🌷 💠آخرین دیدار 🔰عصر 14فروردین 95 بود، جلسه دورهمی خانمای خونه آبجی حمیده. محمدتقی هم خانمش رو آورد. غروب شد🏜 محمدتقی دوباره اومد اونجا با لباس کار گفتیم چرا لباس کار پوشیدی⁉️ 🔰گفت: می خواستم برم شالیزار🌾 به بابا کمک کنم که زمین رو برای نشا آماده کنه، که زنگ زد وگفت: نیا🚷 ما داریم میایم خونه. اون روز ما خواهر برادرا دور هم جمع بودیم و کلی با هم میگفتیم و . 🔰گوشی محمدتقی زنگ خورد📳 پشت خط یکی از دوستاش بود که برای زنگ زده بود؛ وقتی صحبتاش تموم شد، گفتم دوستت بود؟ می خواست بره ازت خداحافظی کرد⁉️ گفت آره...بعد سرش و پایین آورد و با تکون داد. لبخندی زد، به ما نگاهی کرد وگفت: ماموریت..!! 🔰آخه کردستان وکرمانشاه و....این جور جا هم شدن ماموریت؟؟!!😏 گفتم پس بنظر تو ماموریت ؟ سوریه؟؟؟!! با همون لبخند نگام کرد وبا صلابت گفت: "وسسطططط تلاویو" بند دلم یهو پاره شد. چیا تو سرش بود😢 🔰چند ساعتی با هم بودیم، بعد هر کدوممون رفتیم خونه هامون🏘 حدود ساعت یازده ونیم شب بود که اومد خونمون؛ اون شب عارفه بود. بچه‌ها داشتن کیک🎂 میخوردن. اومد تو. گفت: به به تنهایی ها رو میخورین!! بعد شروع کرد کیک های ته مونده بشقاب بچه‌ها رو میخورد. 🔰گفتم داداش این دهنی بچه هاست؛ صبرکن برات یه بشقاب کیک بیارم🍰 گفت نه...نه...اسراف میشه، اینجوری بیشتر می چسبه😋 بهش گفتم چرا تنها اومدی؟ زنداداش نرگس وذ جون و چرا نیاوردی؟ از جاش بلند شد وگفت: عجله داشتم اومدم . گفتم کجا به سلامتی❓ 🔰نگاهی بهم کرد، نمیدونست چجوری بهم بگه‼️ اینجور موقع ها حالت بخصوصی داشت، هرکی داداش و میشناسه میدونه چه حالتی میشد این جور مواقع. دستاش و رو هم میزاشت روی دلش، کمی سرش رو پایین می نداخت. با احساسی توی صورتش بود☺️ و... 🔰این حالت رو که میگرفت، همیشه میکردم، اما اون شب یهو دلم ریخت😥 وقتی گفت می خوام برم دنیا روسرم چرخید. بغض کرده بودم، نمیتونستم حرف بزنم😔 فقط به زور گفتم ما که تا چند ساعت پیش باهم بودیم، چرا چیزی نگفته بودی! گفت ای شد.. 🔰خیلی سعی کردم گریه نکنم😭شوهرم یواشکی بهم اشاره میکرد که نکنم. مادرمون هم همیشه سفارشمون میکرد که هر وقت میره ماموریت گریه نکنین❌ موقع خداحافظی. بچه ام دلش میگیره. اون شب واقعاً نتونستم خودمو کنترل کنم😭 اومد جلو بغلم کرد، یهو بغضم ترکید. 🔰شوهر وبچه هامم زدن زیر گریه. قد من به سینه ش میرسید هی می بوسیدمش هم سرمو میبوسید. خودشم بغض کرده بود اشکش در اومده بود😢 گفت: آبجی تو رو خدا منو شرمنده نکن وقتی اینجوری میشی، دلم میگیره💔 گفتم داداش گلمی، خدا نکنه شرمنده باشی!! مابه تو و شغلت میکنیم. 🔰گریه م فقط از سر دلتنگیه دست خودم نیست. گفت آبجی جون نباش، ایندفعه زیادطول نمیکشه🚫 گفتم: گولم نزن؛ دفعه قبل نزدیک دو ماه بودی. گفت باورکن این دفعه فرق میکنه، قول میدم دیگه خونه باشم. اگه مستقیم از خودش نمی شنیدم شاید بعدا باورم نمیشد. ولی خیلی محکم و قاطع گفت: هفت روز دیگه . نگفت حدودا مثلاً هفت هشت روز دیگه ممکنه بیام؛ فقط گفت هفت روز📆 دیگه میام ومثل همیشه سر قولش بود😔 🔰تا دم در باهاش رفتم هی میرفت و برمیگشت نگام میکردو با میگفت خداحافظ. رفت وگفت برم از آبجی محبوبه هم خداحافظی👋 کنم. از در که رفت بیرون شروع کرد به دویدن🏃‍♂ دلم می خواست یواش بره من بتونم بیشتر اما دوید و دقیقه ای نشد که از جلو چشمام رفت و رفت و.... .....😞 و دیگه هیچوقت اون خنده ها وصورت زیباش وندیدم.. اون بود تا هفت روز دیگه که برگشت ومن دیدمش اما کجا⁉️ چه طوری..😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh