eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🕊✨ میگفت جز حرفِ ، حرف هیچکس را +گوش نکنید تو اطاعت از ! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفته بود بالا سرش روضه ی حضرت زینب بخونن، الانم رو سنگ قبرش اینو نوشتن: ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان، نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم... 🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نبینمت که غریبی...! بیا در آغوشم کدام خانه سزاوار توست جز وطنت...؟ مادر شهید غواص غلامرضا آخوندی🌷 بعد از ۲۹سال فرزندش را در آغوش می گیرد.. ارواح مطهرشهدا و والدین آسمانیشان صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
﷽ *📝 نماز ، نماز ، نماز* 💢‏مادر بزرگ *شهید ‎جهادمغنیه* می گفت: مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خوابم - بهش گفتم:چرا دیر کردی؟ منتظرت بودم! - گفت: طول کشید تا از *بازرسی ها* رد شدیم. - گفتم :چه بازرسی؟! - گفت:بیشتر از همه سر *بازرسی ‎نماز* وایستادیم... بیشتر از همه درباره *نمازصبح* میپرسیدن‼️ ⛔رفیق! *نماز* ، حتی با *شهید* هم شوخی ندارد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر داریوش هست🥰✋ *سومین شهید هسته‌اے ڪشورمان*🌙 *شهید داریوش رضایی نژاد*🌹 تاریخ تولد: ۲۹ / ۱۱ / ۱۳۵۵ تاریخ شهادت: ۱ / ۵ / ۱۳۹۰ محل تولد: آبدانان،ایلام محل شهادت: تهران *🌹همسرش← یک روز سوار ماشینش شده بودم تمام شیشه‌ها را داده بود بالا‼️گفتم: پس چرا همه شیشه ها را بالا کشیدی؟⁉️ گفت: اینجا ترافیکه، مردم مرتب به هم دری وری میگن.🥀 نمی‌توانم تحمل کنم ببینم مردم اینجوری به هم نامهربانی می‌کنن.🥀در روز های بعد از شهادت، همه جا حرف از داریوش بود و ذکر خیر او را می‌کردند.🌙پدرش می‌گفت: هر سال دو سه بار برای من پول می‌فرستاد تا به فقرا بدهم.🌷پدر خانمش را هم که دیدم به این موضوع اشاره کرد.🌙بعضی از رفقای نزدیکش هم گفتند مبلغی برای فقرا به حساب ما می ریخت.🍃 تازه فهمیدم داریوش چقدر اهل انفاق و اخلاص بود.🌙ایشان پول را تقسیم می‌کرد تا مبلغ انفاقی به چشم نیاید🥀و هیچ کس پیش خودش فکر نکند: " داریوش چقدر دست و دل باز است"‼️راوی← داریوش رضایی‌نژاد یکی از دانشجویان دوره کارشناسی ارشد برق💫(گرایش قدرت) دانشگاه خواجه‌نصیر‌الدین طوسی، در تاریخ ۱ مرداد ۱۳۹۰ که به همراه همسر و فرزند خود بود🥀در مقابل منزلش در خیابان بنی‌هاشم،🥀خیابان خادم رضائیان هدف سوء قصد 2 موتور سوار قرار گرفت و شهید شد.🥀دو موتور سوار به رضایی‌نژاد و همسر و دخترش که سوار یک پژو بودند، حمله کرده💥و با شلیک چندین گلوله🥀رضایی‌نژاد را به شهادت رساندند*🕊️🕋 *شهید داریوش رضایی نژاد* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. . . حسین رفت با بابا صحبت کنه حسابی حالم بد شد وای خدا اگه چیزیش بشه چی اونوقت هدیه و حسن چیکار کنن... حتما بابا استقبال میکنه از پیشنهادش.. تادم دمای سحر خوابم نبرد همش فکروخیال.. پاشدم برم اب بخورم عه همه بیدارن حلما_چیزی شده😐 چرابیدارین مامان_نه مادر برای نماز پاشدیم حلما_اهان بابا_حلما جان ممنون از پیشنهادی که دادی واقعا بجا بود خودمون اصلا به فکرمون نرسید حسین_بابا موافقت کرد کلی هم استقبال کرد که بجای نذری پول عمل مامان حسن رو بدیم😍 صبح میخوایم بریم بیمارستان برای کارای عمل دوست داشتی بیا توام _وای خدارو شکر😍 مرسی باباجونم😍😍😭 بابا_مرسی از تو دخترم از خوش حالی بغضم گرفت _میام حتما میام بچه ها رو ببینم😍😍😍 مامان_باشه دخترم پس برو استراحت کن یکم چشمات قرمزه حلما_باشه شبتون بخیر حسین_سحره خواهری حلما_خو همون اومدم برم سمت اتاقم تهه دلم میگفت نماز بخون دعا کن براش این حس انقدر قوی بود که راهمو کج کردم به سمت سرویس وضو گرفتم رفتم اتاقم نمیدونم چرا دوست نداشتم کسی بفهمه میخوام نماز بخونم چادر گلگلی خوشگل سجاده ای که مامان برام خریده بود دست نخورده تو کشوم بود رو برداشتم شروع کردم به نماز خوندن بعد نمازم کلی تو سجده برای مامان حسن دعا کردم که زود خوب بشه وعملش موفق باشه بعد هم غیر اداری برای خودم آرامش خواستم حال خیلی خوبی اومد سراغم بعد نماز بعد سعی کردم بخوابم خیلی زودخوابم برد حسین_حلماااجان حلماییییی خواهریییی آروم لای چشممو باز کردم دیدم حسین بالباس بیرون بالای تختم ایستاده حلما_هوم حسین_هوم چیه بچه😂 من دارم میرما نمیای؟ یادم نبود کجارو میگه گفتم نه حسین_نمیخوای بچه هارو ببینی حسن و هدیه بهت نیاز دارن الان یهو بلند شدم نشستم رو تختم _چرا چرا میام صبرکن الان اماده میشم یادم نبود دیدم حسین با خنده داره نگاهم میکنه😐 _خو چیه یادم نبود حسین_باشه خانوم کوچولو یه ربه آماده شو صبحانه بخوریم بریم ساعت 10باید اونجا باشیم . . . بابا زودتر رفته بود پول رو برای عمل واریز کنه با علی قرار شد منو زینب و حسین هم بریم یه سر بزنیم بیمارستان بعد هم بچه هارو بیاریم پیش خودمون مامان موند خونه برای شب که حسن و هدیه میان غذا درست کنه😍😍 از استرس خیلی نتونستم چیزی بخورم پنج دقیقه ای اماده شدم و راه افتادیم به سمت خونه زینب اینا که اونم برداریم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرب و بلا می‌روم به جای رقیه... گر که نشد جان دهم برای رقیه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆 دعاگوی ظهورتان هستیم... سلام مولای من صبحت بخیر 🌈 ▫️ آقاجان! شنیده‌ام هرجا خیمهٔ عزای جدّ غریبتان برپاست، شما هم حضور دارید. اصلاً شیعه با همین اعتقاد است که دست از مجلس روضه برنمی‌دارد. ▪️🌈 یقین دارم در این روزها که قلب نازنینتان از این مصیبت عظیم سخت در فشار است، ملائک‌ فوج‌فوج شرف‌یاب می‌شوند به حضورتان برای عرض تسلیت… پس چرا ما نیاییم؟ چرا نیاییم و شریک غم‌هایتان نباشیم؟ ▫️ خوشا به حال فرشتگان که چشمشان به جمال زیبایتان روشن می‌شود. کاش ما هم لیاقت دیدارتان را داشتیم. ای کاش دورهٔ ظهور شما را درک می‌کردیم. کنارتان اشک می‌ریختیم و موی می‌کندیم… شاید کمی دل بی‌قرارمان آرام می‌گرفت. اما حالا فقط دعاگوی ظهورتان هستیم و دلتنگ حضورتان... 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا🔰 ✍به مناسبت سالروز شهادت ♦️شهید_رئیسعلی_دلواری ♦️تاریخ تولد : // // ۱٢۶۱ ♦️تاریخ شهادت : ۱٢ /۶/ ۱٢٩۴ ♦️محل شهادت : بوشهر ♦️مزار شهید : وادی السلام_عراق ❇️حالیا که قلم در اشک تاریخ فرو میبرم و برایت از قامت آرزوهای آنان مینویسم، لبخند پر غرورم را تصور کن. از آنانی میگویم که در خیالم رنگ و بویی از عشق نبرده اند. انانی که خود پایه گذاران عشق بودند و من نمی‌دانستم... ❇️چشم بستم و به دروازه های پشت پلکهایم پرتاب شدم. جایی ک حقیقت شمشیری بود بر علیه تصورات اشتباهم. در صدر تاریخ ایستاده اند و قهرمانان ملتمان خطاب میشوند، بدون آنکه حتی چیزی درباره شان بدانیم. ❇️دلیران تنگستان را می‌گویم. پیش تر از آنان رئیس علی را، با اینکه ۲۴ سال بیشتر نداشت اما جزو پیشگامان مشروطه خواه در جنوب ایران بود. صدای بلبلان پر آوازه از ۸ سال دفاع مقدس ب گوش می‌رسد اما اینبار من میخواهم از ۷ سال دفاع مقدس بگویم که در تنگستان های بوشهر در کشاکش این دنیای نا متقارن دلیران جنوب کشورمان به سرکردگی رئیس علی ۷ سال دفاع کردند... ❇️چه بگویم هرچی بگویم قلم قاصر از وصف عظمت اوست. روزگار هنوز چیزی از او ندیده بود که انگار وقت سفر فرا رسید. اینبار برایتان از آنانی می‌گویم که بوی ترس گندیده ایی می‌دانند، می‌ترسیدند ازینکه به انتهای جهان برسیم. پیشینیان انها بردگان تبعید شده به صحراهای تاریک دنیا بودند که از طرد شدن هراس داشتند. از شکست خوردن در برابر یک جوان ۳۳ ساله، پس نامردی را به انتها رساندند و با اجیر کردند یک نفوذی نام رئیس علی دلواری را در دل تاریخ جاودان کردند... 🤲برای سلامتی امام عصر عجل الله... 🎁هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا.... شهیدسرافراز<<رئیسعلی دلواری>> <<صلــــــــــوات>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت۱۶۵ نماهنگ: بیانات رهبرانقلاب درباره قیام امام حسین علیه السلام 🤲اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_علیه_ السلام 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
31.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حماسه دلوار به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید رئیس‌علی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس . شادی___روحش___صلـــــــوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رگهایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت: بیارش داخل اتاق عمل... دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابجا کنم، مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری؛ما برای این چادر داریم می رویم، چادرم در مشتش بود که شهید شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸دو شهید از یک خانواده در یک قاب! 🇮🇷شهید دفاع مقدس سید احمد حجازی 🇮🇷برادر سرلشکر شهید سید محمد حجازی 🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۱۱/۰۵ 🌹شهید ▫️تاریخ شهادت: ۱۴۰۰/۰۱/۲۹ 📿شادی ارواح مطهر شهدا صلوات📿 ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هم متــولد مےشوند درست مثل مـا ... اما مثل مـا نمےمیـــــرند براے همیشہ زندہ مےمانند ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 توصیه‌های بسیار مهم استاد رائفی‌ پور برای زائران اربعین حسینی (علی‌الخصوص خانم‌ها)
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر عبدالمجید هست🥰✋ *تشنه لـبــــ....*🕊️ *شهید عبدالمجید رحیمی*🌹 تاریخ تولد: ۱۰ / ۱ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۱ محل تولد: تهران محل شهادت: خرمشهر *🌹۱۶ ساله بود، شاید عکس مجید را بارها در شبکه های مجازی ،مجله یا تلوزیون مشاهده کرده باشید‌،🌙مجید هیچ عکسی نداشت این عکس هم به صورت اتفاقی توسط یک عکاس در جبهه گرفته شده📸که مجید با یک تفنگ در دستش به فکر فرو رفته و عکاس هم عکسی از او میگیرد،📸 خواهر شهید← مجید در روز خداحافظی اجازه نداد پشت سرش در کوچه آب بریزیم.💦در راهروی ساختمان مادرم آب را پشت سرش ریخت.💦مجید هم نقلی که بر روی یخچال بود را بر سرش پاشید و گفت «این هم نقل دامادیم».🍬 12 روز بعد از اعزامش در عملیات آزادسازی جاده اهواز – آبادان💥(عملیات بیت المقدس) به شهادت رسید، 🕊️راوی← مجید زخمی شده بود🥀صدایش کردم: مجید جان، مجید جان! تویی؟⁉️به سختی سرش را بلند کرد،🥀خونریزی داشت ، چهره اش از شدت درد بی رنگ شده بود.🥀هر لحظه رنگش سفید و سفیدتر می‌شد،🥀از من تقاضای آب کرد ولی...🥀نمی‌دانم مجید مرا به خاطر این کارم خواهد بخشید یا نه؟🥀و یا خانواده بزرگوار مجید مرا می‌بخشند یا خیر؟🥀چون خون زیادی از او رفته بود احساس کردم اگر به او آب بدهم برایش خوب نیست 🥀.« او که شهید خواهد شد او را تشنه رها مکن.»💫 اما این ندای درونی را چگونه پاسخ بگویم، مگر من عالم الغیب هستم؟💫خدایا او را حفظ کن.🤲 گفتم: مجیدجان آب برایت ضرر دارد،🥀همین الان امدادگرها تو را می برند عقب.🥀 دستی به سرش کشیدم و بوسه ای به پیشانی خوش اقبال و رنگ پریده‌اش زدم.🥀اما مجید تشنه لب آسمانی شد*🥀🕊️🕋 *شهید عبدالمجید رحیمی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. . زینبو برداشتیم رفتیم بیمارستان بابا پول عملو واریز کرد چند ساعت دیگه قراره عملش کنن منو زینب رفتیم پیش نرگس خانوم بنده خدا از درد کبود شده بود خداکنه عملش موفق باشه زینب_نرگس جون استرس بچه هارو نداشته باش ما کنارشون هستیم نرگس_نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم حلماعزیزم الهی خوشبخت بشی ممنون بابت تمام زحماتتون حسن بهم گفت که پول عمل رو پدرشمامیده من ندیدمشون ازشون تشکر کن ان شاالله اگر عمری باشه جبران میکنم حلما_ان شاالله که به سلامتی بیاین و سایتون بالاسرحسن و هدیه باشه به هیچی جز سلامتیتون فکرنکنید تا وقتی حالتون کامل خوب شه ما مراقب بچه ها هستیم😍😍 اومدیم بیرون از بخش حسن و هدیه پیش حسین و علی بودن هدیه رو از دور دیدم داره گریه میکنه تا زینبو دید پرید بغلش حسن هم باقیافه مظلوم نشسته بود رو صندلی حسین و علی داشتن دلداریش میدادن هدیه_خاله اگه مامانم یچیزیش بشه ما چیکار کنیم😭😭 حلما_عزیزدلم گریه نکن دکترش گفته عمل کنه خوبه خوب میشه توام براش دعا کن خب؟ زینب_علی چند ساعت دیگه عملشون میکنن؟ علی_دوساعت دیگه ان شاالله شما بچه هارو بردارین برین خونه اینجا که کاری از دستون برنمیاد حلما_اره زینب بیاد بریم خونه ما مامان منتظره حسن_اگه اجازه بدین من میخوام بمونم هدیه رو ببرید زینب_باشه پس مارو بیخبر نزارید حلما_حسین میمونی توام؟ حسین_نه صبر کنید میرسونمتون _علی داداش کاری نیست دیگه؟ علی_نه قربونت خیلی زحمت کشیدی برو داداش حسین_حسن جان شماکاری نداری حسن_دستتون درد نکنه حسین آقا نه ممنون برید به سلامت حسین_باشه مارو بی خبر نزارید فعلا یا علی . . . حسین مارو رسوند خونه خودش رفت سرکار مامان_سلام دخترا خوش اومدین خوبی هدیه جان هدیه_ممنون خاله خوبم مامان_ برین لباساتون رو عوض کنید بیاین ناهار زینب_چشم دستتون درد نکنه افتادین تو زحمت مامان_نه عزیزم این چه حرفیه ساعت نزدیک دوِ عمل نرگس ساعت سهِ به هدیه چیزی نگفتیم همینجوری کلی استرس داره بچه علی قراره به زینب خبر بده نتیجه رو خداکنه بخیر بگذره زینب_شما برید غذا بخورید منم نمازبخونم میام حلما_باشه چادرووجانماز اینجاست 😘 زینب_مرسی گلم❤️ حلما_هدیه جان بیا عزیزم به به دستت درد نکنه مامان جونم چه کردی مامان_زینب کو پس حلما_گفت نمازبخونم میام نشسته بودیم سرمیز برای هدیه غذا کشیدم ما صبر کردیم تا زینب بیاد... ساعت نزدیکه 8بود علی زنگ زد به زینب و خبر داد حال نرگس خانوم خوبه و عملش موفق بوده خداروشکر یه حس خوبی اومد سراغم خوش حال بابت این که تونستیم به یه خونواده کمک کنیم هدیه با زینب احساس صمیمیت بیشتری میکرد قرار شد ببرتش پیش خودش خب حقم داره بچه زینبو بیشتر از من دیده علی اومد دنبالشون بعد کلی تشکر رفتن بعد رفتن اونا بابا و حسین هم اومدن دورهم نشسته بودیم از اتفاقای امروز صحبت میکردیم حلما_باباجونم من بهت افتخار میکنم😍😍😍 راستی نرگس خانوم قبل عمل ازم خواست ازتون تشکر کنم بابا_من کاری نکردم که دخترم خواست خدا بوده و ما وسیله شدیم مامان_بله خداروشکر که بخیر گذشت _ راستی حاجی برای پس فردا یه سری خرید دارم زحمتشو بکش بابا_چشم خانوم حسین_چخبره پس فردا🤔🤔 مامان_قراره حاج کاظم اینا بیان دیگه😕 حسین_آهان😊 به سلامتی . . عههه اصلا یادم نبود انقدر تو این یکی دو روز اتفاقای مختلف افتاد پاک یادم رفته بود این مهمونی مزخرفو😩😩 چاره ای نیست بخاطر مامان و بابا باید چند ساعتی رو تحمل کنم دیگه ...