eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 عکس شهدا را زده بود به سقف اتاقش، تا هر زمان از خواب چشم را بازمی‌کند اولین چیزی که می‌بیند عکس شهدا باشد. ♥️🕊 . . شبتون شهدایی باذکرصلوات برمحمدوآل محمد[ص] شهیدان وامام شهیدان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣السلام علی آل یاسین💚 ❣سلام امام زمان💚 ❣سلام آقای مهربان ❣سلام تنهاترین مرد جهان ❣صبحت بخیر مظلوم عالم 👌بجاست که مومنین دعایی دراین آخرین روزهای ماه سفربرای آرامش قلب امام زمانمان علیه السلام و برای فرج امام زمان(عجل الله) 🤲دعا کنند... تعجیل در روز ظهور آقا جانمان💚 دلتو نورانی کن با ۱۴صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💚 اللهم عجل الویک الفرج 🤲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰آغاز هفته مون متبرک میکنیم به عطرصلوات برمحمدوآل محمد،صلی الله..... به رسم ادب 🌸السلام علیک یااباعبدالله 🌺السلام علیک یااباصالح المهدی 🌼السلام علیک یاعلی ابن موسی الرضا اللهم صلی علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم 💥 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 بهش گفتند: چی شد آقا روح‌الله، تو که صدر جدول شهادت بودی، اما حالا داری برمی‌گردی؟ برگشت با لبخند نگاهی کرد و گفت: اگر خدا بخواد همین جلوی مقر شهادت رو روزیم میکنه :)) چند دقیقه بعد، درست جلوی مقر به اذن خدا، پلی باز شد به سمت آسمان🕊' ♥️🕊 . 🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا📗 📙به مناسبت تولد شهید 📙مصطفی صدرزاده 📙تاریخ تولد1365/6/19 📙تاریخ شهادت1394/8/1 📙مکان شهادت حلب سوریه 📙مزارشهیدبهشت رضوان شهریار ⚘شهید مصطفی صدر زاده متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ درشهرستان شوشتر استان خوزستان در خانواده ای مذهبی متولد شد. ⚘پدرش پاسدار و جانباز جنگ تحمیلی و مادرش ازخاندان جلیله سادات هستند. ⚘نتیجه‌ی ازدواج طلبه شهیدمصطفی صدر زاده در سال ۹۴ ، دختری ۷ ساله به نام فاطمه و پسری ۷ ماهه به نام محمّد علی است. ⚘شهید مصطفی صدر زاده با نام جهادی "سید ابراهیم" حدود چهار سال در حوزه علمیّه امام جعفر صادق تهران مشغول تحصیل بود. وبانام جهادی سیدابراهیم راهی سوریه شد ⚘شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقیّد بود و یکی از ویژگی‌های برجسته ‌ی ایشان، ادبشان نسبت به پدر و مادر بود. ⚘شهید مصطفی صدر زاده پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید. ☑️آن کس که تو را شناخت جان را چه کند ☑️فرزند و عیال و خانمان را چه کند ☑️دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی ☑️دیوانه تو هر دو جهان را چه کند برای سلامتی امام عصر عجل الله... هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا.... شهیدسرافراز<<مصطفی صدرزاده>> <<صلــــــــــوات>> 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 رفیق! به‌ هیچ‌ڪس‌ وابسته‌ نشو الّا حسین(ع) بهترین‌ها تا ورودی‌ِ قبر‌ هستن‌ باهات اما حسین(ع)...! الے الابد... ♥️🕊 . . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تا خـــدا هست، هیچ لحظہ اے آنقدر سخت نمي شود ڪہ نشود تحملش ڪرد!🌟 شدني ها را انجام بده و تمام نشدني هایت را بہ خدا بسپار🌟 فرج🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻امیرالمومنین علیه السلام: 🔻معاشِرَ الناسِ (المُسلمينَ)، اِتَّقُوا اللّهَ ، فَكَم مِن مُؤَمِّلٍ ما لا يَبلُغُهُ، و بانٍ ما لا يَسكُنُهُ، و جامعٍ ما سَوفَ يَترُكُهُ. 🔹اى مردم (مسلمانان)! از خدا بترسيد؛ زيرا بسا كسى كه آرزويى دارد و به آن نمى‌رسد و بنايى مى‌سازد و در آن سكونت نمى‌كند و مالى گرد مى‌آورد و بزودى آن را رها مى‌كند [مى رود] . 📚نهج البلاغة: الحكمة ۳۴۴. ♨️اولین جوشش مبارزه بعد از کربلا ✍رهبر معظم انقلاب: اربعین در حادثه‌ی کربلا یک شروع بود؛ یک آغاز بود... خاصیت محیط اختناق این است که مردم فرصت و جرئتِ این را پیدا نمی‌کنند که حقایقی را که فهمیده‌اند، در عملِ خودشان نشان بدهند... خیلی‌ها از زبان زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) یا امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) یا از دیدن وضع اسرا، خیلی چیزها را فهمیدند، ولی کی جرئت می‌کرد، کی توانائی این را داشت که در مقابل آن دستگاه ظلم و استکبار و استبداد و اختناق، آنچه را که فهمیده است، بروز دهد؟ مثل یک عقده‌ای در گلوی مؤمنین باقی بود. این عقده روز اربعین اولین نِشتر را خورد؛ اولین جوشش در روز اربعین در کربلا اتفاق افتاد. ۱۳۸۷/۱۱/۲۸ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 ^'💜'^ ⚘به عبدالرضا گفتم: تو که تازه عقد کردی کجا می‌خوای بری؟ عبدالرضا ساکش را بست و گفت: گریه نکن مادر راه رفتنی رو باید رفت. گفتی زن بگیر، گفتم چشم و گرفتم. حالا تو باید به قولی که دادی عمل کنی، خودت گفتی: اول زن بگیر بعد برو . زبانم بند آمده بود و چیزی نگفتم. کفش‌هایش را پوشید و ساکش را برداشت و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: زود برگرد پسرم. ⚘نگاهم کرد و بعد پرید توی بغلم و گفت: غصه نخور زود برمی‌گردم، درست هجده روز دیگه. هجده روز بعد عبدالرضا را آوردند. او را روی تخت غسال‌خانه دیدم. چشم‌هایش بسته بود خون از وسط پیشانی تا شقیقه‌اش کشیده شده بود و خون از پشت سرش روی سنگ سفید غسال‌خانه جاری بود. به برادرش علی وصیت کرده بود که بعد از شهادتش لباس سپاه را تنش کنند.💔 ✍🏻به روایت مادر ♥️🕊 📚 کتاب "آواز گندم‌ها" . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh