نمیدانمشهادت
شرطزیبادیدناست
یادلبهدریازدن؛
ولیهرچههست،جزدریادلان
دلبهدریانمیزنند ✨!!
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 یه علامت واضح، برای اینکه ببینی تا اینجای عمرت رو باختی یا نه؟
<<اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرج>>
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خلبانی که صدام برای سرش، جایزه گذاشته بود!
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امسال علی آقا حججی کلاس اول است خودش می تونه اسم باباش رو بنویسه می تونه دلتنگی هایش را هم برایش بنویسد💔
ارواح مطهر شهدای مدافع حرم،
شهید بی سر محسن حججی پنج صلوات
عنایت کنید🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
امروز ملت ما در صورتی ملت امام حسین (ع) است که مانند امام حسین(ع) باند نفاق را رسوا کند و در غیر این صورت سزاوار آن است که معاویه ها وعمروعاص های زمان بر او حکومت کنند و حق اعتراض هم نداشته باشد
والسلام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پیامکی_از_بهشت
يادتان نرود كه دشمن اصلي ما آمريكا است و به هوش باشيد كه با مراقبتهای دائمي و هوشياري كامل هر گونه انحراف از خط اصيل اسلامي را سد كنيد و اجازه ندهيد كه افكارتان از دشمن اصلي منحرف گردد و بدانيد كه سرنوشت انقلاب بستگي به استقامت شما در برابر مشكلات ناشي از جنگ خواهد داشت .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #اصغر_حبیب_الهی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹در محضر شهیدان:
🔸نباشم روزی که جمهوری اسلامی نباشد!
🔹نماز را که در مسجد امام حسن عسکری(ع) تمام کردم چشمم به سعید افتاد ؛ با اینکه سعید همیشه سر حال و قبراق بود اما این بار شادابی را در چهره اش به وضوح می دیدم! حدس زدم باید اتفاق جدیدی افتاده باشد...
متعجبانه پرسیدم: سعید چه خبره؟ خیلی سرحالی؟!
پاسخ داد: آره! دیگه آماده شهادتم!
گفتم: چطور؟ خوابی دیدی؟!
قیافه حق به جانبی گرفت و با لبخند گفت: نه! به تازگی امام جمله قشنگی فرموده اند که به من می خوره!
گفتم: مگه امام چی گفته؟!
خندید و گفت:«شهید سعید است و شهادت سعادت» خب! منم سعید سعاده هستم!...
27 آذر ماه سال 1365 وصیت نامه ای در منطقه عملیاتی کربلای 4 نوشته شد که با این جمله آغاز شده بود: شهید سعید است و شهادت سعادت! و انتهای آن نوشته شده بود: نباشم روزی که جمهوری اسلامی نباشد!
به راستی در هفده سالگی در کربلای 4 چقدر سعادت داشت سعید سعاده.
🌷برای شادی روحش صلوات...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰داستان خیلی قشنگ حتما بخونید✅
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند…‼️
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس…😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند.... و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.🥀
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم✅
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🤲
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…🥀
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا؟؟؟؟؟
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه.......
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...🥀
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…😭
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند.
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..
اگر دلت لرزید پنج صلوات برا سلامتی آقا امام زمان عجل اللہ،ارواح مطهرشهدا ختم کن✅
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا📖
✍امروز
سیزدهم_مهرماه
سالروز طلوع💥
✅ چند_آسمون_نشین_ میهن عزیزمان
تولدتان مبارک
<< شهیــــــــدان_عزیز>>
سردار شهید سید محمدرضا میردامادی (سیدباقر)
بسیجی شهید محمدعلی قربانی (علی)
سرباز شهید محمدحسین عسگریان (عبداله)
انقلابی شهید سیدمهدی اسماعیلیان (سیدعبداله)
<<شادی_روحشـــــــــون>>
<<صـــــــــــــلوات>>
<<الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ>>
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh