🌷شهید نظرزاده 🌷
⭐️🐚⭐️🐚⭐️🐚 در پی یڪ #معجزهـ بود تا زندگےاش را دگرگون سازد به #جبهہ رفت حالا سال هاستــ ڪه مردم ڪنار
❁﷽❁
چه زیبا گفت شهید آوینی:
اگر در جست و جوی #امام_زمان(عج) هستی او را در میان یارانش بجوی...
شهدای ما، در امتداد شهدای کربلا هستند...
❤️شهید محمدرضا تورجی زاده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#صبر_که_تمام_بشود ...
این روزها زیاد یاد آن #مادری میافتم که رفت پیش #امام_صادق (علیه السلام) گفت: پسرم خیلی وقت است از مسافرت برنگشته، خیلی نگرانم 😢
حضرت فرمود :صبر کن پسرت برمیگردد
رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت پس چرا پسرم برنگشت....😥
حضرت فرمود: مگر نگفتم صبر کن؟خب پسرت برمیگردد دیگر
رفت اما از پسرش خبری نشد
برگشت
آقا فرمود: مگر نگفتم صبر کن؟دیگر طاقت نیاورد گفت: آقا خب چه قدر صبر کنم؟نمیتوانم صبر کنم به خدا طاقتم تمام شده😞😔
حضرت فرمود :برو خانه پسرت برگشته
رفت خانه🏡 دید واقعاً پسرش برگشته😃
آمد پیش امام صادق گفت: آقا جریان چیست؟ نکند مثل #رسول_خدا به شما هم وحی نازل میشود؟
آقا فرمود: به من وحی نازل نشده اما
"عند فناءالصبر یأتی الفرج......"
#صبر_که_تمام_بشود_فرج_میآید....."
این روزها ی هفته که می آید ویک به یک میرود یک بار هم به #خودت بگو هی فلانی چه طاقتی داری تو...😔😔😔
و دعا کن برای دل آن مادری که #هنوز_پسرش_برنگشته...
#شرمنده_ایم_حضرت_مـــادر😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_16819872.mp3
3.44M
#استاد_رائفی_پور
⭕️با سوسول بازی به امام زمان نمیشه رسید !
✔️ منت سرت گذاشتن،که واسه امام زمان داری کار میکنی ...!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
3⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
سال 64 بود که #محمد_حسن از جبهه مرخصی اومد #قم.
بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم #امام_رضا(علیه السلام) نرفتم دلم خیلی برای آقا تنگ شده.
گفتم: حالا که اومدی مرخصی برو.
گفت:نه، حضرت امام که #نایب_امام_زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.گفته جوان ها جبهه ها را پر کنند.زیارت امام رضا(علیه السلام) برام مستحبه💥 اما #اطاعت امر نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لازم و واجبه.♨️
من باید برگردم #جبهه؛ نمی توانم؛ ولو یک نفر، ولو یک روز و دو روز!امر امام زمین می مونه. گفتم: خوب برو جبهه؛ و او رفت.عملیات والفجر هشت با رمز #یافاطمة_الزهرا (سلام الله علیها) شروع شدو محمد حسن توی عملیات به #شهادت رسید.🕊🌷
به ما خبر دادندکه پیکر ⚰پسرتون اومده #معراج_شهدای اهوازولی قابل شناسایی نیست. خودتون بیایید و شناسایی کنید.
رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیکر پیدا نشد.😔نشستم و شروع به گریه کردن😭 کردم که یکی زد روی شونه ام و گفت: حاج آقای #ترابیان عذرخواهی می کنم،ببخشید؛ پیکر محمد حسن اشتباهی رفته #مشهد امام رضا(علیه السلام)دور #ضریح آقا طواف کرده😍 و داره برمی گرده.
گفتم: اشتباهی نرفته او #عاشق_امام_رضا(علیه السلام) بود.😊
#شهید_محمدحسن_ترابیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 سال 64 بود که #محمد_حسن از جبهه مرخصی اومد #قم. بهم گفت: بابا! خیلی وقته حرم
#شهید_محمدحسن_ترابیان🌷
در جمع همرزمان
👈نفر دوم از چپ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5769336071573733937.mp3
2.06M
⚜ #زیارت_با_رضایت
🔻کی گفته امام رضا(ع) دلشکستهها رو بیشتر تحویل میگیره؟!
🌿رفتی حرم لبخند بزن 😊
#کلیپ_صوتی #امام_رضا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 #قسمت_اول (٣ / ١) #رزمنده_ای_که_عکس_یک_زن_بر_بدنش_خالکوبی_شده_بود👇👇👇 🌷یک روز
1⃣4⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#قسمت_دوم (٣ / ٢)
#رزمنده_ای_که_عکس_یک_زن_بر_بدنش_خالکوبی_شده_بود👇👇👇
🌷....تعجب کردم. یعنی چه می خواست بگوید؟!😦 با این حال گفتم: «نه برادر. برای چی بیرونت کنم؟» گفت: «مردونه؟» گفتم: « #مردونه». یکهو برگشت، گفت: «برادر مرتضی! من بلد نیستم #نماز بخونم!» مرا می گویی؟ شوکه شدم😳. سه ماه از سابقه اش در تخریب می گذشت، «اسماعیل کاخ» آن همه از #عرفانِ_مخفی او حرف زده بود، حالا خودش داشت اعتراف می کرد: «من بلد نیستم نماز بخونم!» باورم نشد. گفتم: «شما که همیشه میای نمازخونه، تو صف نماز می ایستی! خودم دیدمت»😕. گفت: «بله، میام. ولی اینقدر خودمو مشغول می کنم تا صف ها پر بشه و من صف آخر بایستم. اونوقت هر کاری دیگران می کنن، منم می کنم. الکی لبهامو می جنبونم. هر وقت دولا می شن، منم می شم. دستاشون رو می گیرن جلو صورت، منم می گیرم. ولی راستش #هیچی بلد نیستم.»
🌷متحیر ماندم😯. هم از خبری که می داد، هم از زرنگی اش. خیلی زرنگ و #باهوش بود. رانندگی اش حرف نداشت. رد گم کنی اش از آن بهتر. من در این سه ماه متوجه بی نمازی اش نشده بودم. یک پیش نماز داشتیم به نام « #عباس_دهباشتی». بچه ی «زابل» بود. طلبه ای وارسته که شهید شد. رفتم پیش اش و گفتم: «آقای دهباشتی! بین خودمون باشه. این بنده ی خدا نماز بلد نیست. یادش بده. #هیچ_کس هم نفهمه». شروع کرد. راننده هم حسابی دل داد به آموزش. ول کن حاج آقا نبود. هر وقت کمترین فرصتی گیرش می آمد، می رفت سراغ حاج آقا. بین مأموریتها اگر ده دقیقه وقت خالی بود، همان ده دقیقه را غنیمت می شمرد. #قرآنش را بر می داشت. میگفت: «حاج آقا کجاست؟»
🌷یک روز حاج آقا دهباشتی آمد سراغم. گفت: «برادر مرتضی! این کیه فرستادی پیش من؟ پدر منو در آورده!» گفتم: «چرا؟ مگه چی شده؟» گفت: «دیر اومده، زود هم می خواد بره! می گم تو #قنوت یه دونه صلوات بفرست، همین برای شروع کافیه. میگه #نه. شما یه چیزی می گین که خیلی #طولانیه. همون رو یادم بده. یه شبه می خواد نماز یاد بگیره، قرآن یاد بگیره، دعا یاد بگیره. بابا #آتیشش خیلی تنده.» گفتم: «حوصله کن حاج آقا. اون باهوشه👌. زود یاد می گیره». خلاصه به هر سختی بود، حاج آقا #نماز را یادش داد.
🌷تازه خيال من راحت شده بود كه يك بار دیگر با همان حالت آمد سراغم. گفت: «برادر مرتضی!» گفتم: «بله عزیزم.» یه چیزی بگم از تخریب بیرونم نمی کنی؟ #مغزم گُر گرفت. گفتم این دفعه دیگر چه اعتراف تکان دهنده ای دارد؟! خودم را کنترل کردم و گفتم: «بفرما برادر. ناراحت نمی شم.» گفت: «راستیاتش، من #سیگاری _ام!» عجب! سیگار ؟! دیگر لجم در آمده بود. باورم نمی شد. چون....
🌷چون نه دهانش بوی سیگار مى داد، نه کسی تا حالا گزارشی داده بود. گفت: «شرمنده. من روزی #دو_پاکت سیگار می کشم». گفتم: «آخه چه جوری؟ پس چرا من اصلاً ندیدم؟» گفت: «شرمنده، می رم تو توالت می کشم. بعد آدامس می جوم تا بوش بره.» همان جا پاکت سیگارش را درآورد، داد به من و گفت: «بفرما! این خبر رو به شما دادم که بگم از امروز گذاشتم کنار. وقتی تصمیم خودم برای ترک سیگار قطعی شد، تصمیم گرفتم به شما هم بگم.» پاکت سیگار را از او گرفتم، مچاله کردم و انداختم دور. فکر او بدجوری درگیرم کرده بود. برای خودش پدیده ای بود این #راننده ی_استثنایی. خصلتهایش، تصمیماتش ... هر روز در حال رشد و شکوفایی بود
🌷تابستان بود و هوا گرم. روزها می رفتیم « #خرمشهر»؛ آبتنی. آقای راننده به قدری در شنا حرفه ای بود که لباسهایش را در یک دستش می گرفت و با دست دیگر شنا می کرد. لباسها را بیرون از آب نگه می داشت؛ بدون این که خیس شود، با سرعت می رفت آن ور «کارون» و برمی گشت. #تعجبم از این بود که هیچ وقت زیر پوشش را درنمی آورد. همیشه موقع آبتنی یک زیرپوش #قرمز به تن داشت. یک روز گفتم: «مرد حسابی! چرا دهاتی بازی در میاری؟ خوب، زیرپوشت رو دربیار. چرا با لباس آبتنی می کنی؟» وقتی خیلی گیر دادم....
🎙راوی: سردار آزاده و جانباز مرتضی حاج باقری
#ادامه_در_شماره_بعدى....
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران5⃣4⃣ 💠 ازدواج_آسان 📌خاطره ای از #شهید_ناصر_کاظمی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzade
🌷 #یاد_یاران6⃣4⃣
💠 من فرزند انقلابم
📌خاطره ای از
#شهید_شیخ_محمد_خیابانی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽ویدئو
فیلم مخفیانه از وضوگرفتن شهید مدافع حرم #محسن_حججی درصحن حرم امام رضا(؏)
عدم #اسراف در حین وضو گرفتن...👆
علاقه به بچه ها 💕
سری تو سرا نشد
گرچه بی سر شد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh