eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه میخواي شروع کنی به عوض شدن هیچ وقت دیر نیسـت 🦩😌✨ ماهــ🐋ــی رو هروقت از اب بگیری تازست🦅✨ رو از اینجا شروع کن 🤨🦦 https://eitaa.com/joinchat/346685596Ca80122d718
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ای صاحب ما ، مهدی جان ❤️ در ابعاد این دلواپسی ها ، دلخوشیم که شما بر بی کسی های ما ناظرید ، برایمان دعا می کنید و در پناه امن حضورتان ، حفظمان می نمایید ... شکر خدا که شما را داریم ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهیدمدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی🌷 : محمدحسن خلیلی : رمضانعلی(جانباز دفاع مقدس) : 1365/9/20 (تهران) : 1392/8/27 (سوریه/حلب) : مجرد : ابوخلیل : سرباز بی بی زینب : اصابت گلوله به بازو کتف و پهلو که پدرشان گفتند انقدر وضع شهادتش دلخراش بود من از روی زخم های فتنه 88 رسول را شناختم : 27ساله : شهید محسن دین شعاری و زیارت اهل بیت 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•°~🦋✨ برای‌جلوگیری‌از‌شر‌نفس‌و‌شیطان ، مداومت‌بر‌وضو‌را‌سفارش‌فرمودند و‌فرمودند‌وضو‌به‌منزله‌لباس‌سرباز‌است! -آیت‌الله‌شاه‌آبادی🌱 ♥️ ⃟ ⃟ 🙂•↰در آرزوی شهادت صبحتون شهدایی🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحلِ دلت را به خدا بسپار ؛ خودش قشنگ‌ترین قایق را برایت می‌فرستد ... صبحتون و عاقبتمون شهدایی☀️✋ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡ بهم گفت: میدوني چي ديدم؟ من جداييمون رو ديدم. زدم به شوخي كه تو مثل سوسول‌ها حرف مي‌زني. برگشت گفت «نه. تو تاريخ بخون. خدا نخواسته اونايي كه خيلي به هم دلبسته‌اند،‌ زياد كنار هم بمونن.💔 | 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
صداقت حرف اول زندگیتان باشد اول با خدا بعد با خود و خانواده. اگر صداقت باشد هر چیزی پشت‌بندش می‌آید.  🌱🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رضا بی­‌نهایت صبور بود، وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­رفت سمت در، چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد، او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم، روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا داد زدن بلد نبود. 🌷🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh