eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 ۳۰ دی ماه سالروز شهادت آتش نشانان قهرمان پلاسکو ساختمان روز پنجشنبه ۱۳۹۵ دچار حریق و ریزش شد که در این حادثه ۱۶ تن از به درجه رفیع نائل آمدند و بیش از ۲۳۰ نفر مصدوم شدند. حادثه پلاسکو و عملیات امداد و نجات و آواربرداری آن حدود ۹ روز طول کشید و سرانجام در 8 بهمن عملیات آواربرداری پایان یافت. شادی روح همه شهدا صلوات...❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴بیانیه سپاه پاسداران در پی حمله رژیم صهیونیستی به دمشق روابط عمومی کل سپاه: 🔹بار دیگر رژیم ددمنش و جنایتکار صهیونیستی اقدام به تجاوز به شهر دمشق پایتخت کشور سوریه نمود و طی حمله هوایی جنگنده‌های رژیم متجاوز و غاصب تعدادی از نیروهای سوری و ۴ تن از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 🔻اسامی شهدا به شرح ذیل می باشد👇 شهید صادق امید زاده شهید سعید محمودوند شهیدسعید کریمی شهید پیمان(نام جهادی) شهید محمدی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین (ع) دردمندم،دل شکسته ام و احساس میکنم که جز تو و راه تو دارویی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست... شهید مصطفی چمران ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر غمی آرد به فریادم، نگَردم گرد یأس شاید از رحمت غمِ دیگر به فریادم رسد ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انالله و اناالیه راجعون شـــهادت حاج صادق و همراهان💔 ، معاون اطلاعات نیروی قدس سپاه پاسداران به همراه جانشین خود حاج غلام (محرم) در حملات رژیم صهیونیستی به دمشق به شهادت رسید. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تصویری دیگر از شهید حاج صادق که در حملات امروز رژیم صهیونیستی به حومه دمشق به شهادت رسید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹شهید راه قدس؛ تصویر شهید حاج محرم ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🕊بند۸استغفارامیرالمومنین(علیه السلام) 🥀اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ إِلَيْكَ فِيهِ تَوْبَتِي ثُمَّ وَاجَهْتُ بِتَكَرُّمِ قَسَمِي بِكَ وَ أَشْهَدْتُ عَلَى نَفْسِي بِذَلِكَ أَوْلِيَاءَكَ مِنْ عِبَادِكَ أَنِّي غَيْرُ عَائِدٍ إِلَى مَعْصِيَتِكَ فَلَمَّا قَصَدَنِي بِكَيْدِهِ الشَّيْطَانُ وَ مَالَ بِي إِلَيْهِالْخِذْلَانُ وَ دَعَتْنِي نَفْسِي إِلَى الْعِصْيَانِ اِسْتَتَرْتُ حَيَاءً مِن ْعِبَادِكَ جُرْأَةً مِنِّي عَلَيْكَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یُکِنُّنی مِنْكَ سِتْرٌ وَ لَا بَابٌ وَ لَا يَحْجُبُ نَظَرَكَ إِلَيَّ حِجَابٌ فَخَالَفْتُكَ فِي الْمَعْصِيَةِ إِلَى مَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ ثُمَّ كَشَفْتَ السِّتْرَ عَنِّي وَ سَاوَيْتُ أَوْلِيَاءَكَ كَأَنِّي لَمْ اَزَلْ طَائِعا ًوَ إِلَى أَمْرِكَ مُسَارِعاً وَ مِنْ وَعِيدِكَ فَازِعاً فَلَبَسْتُ عَلَى عِبَادِكَ وَ لَا يَعْرِفُ بِسِيرَتِي غَيْرُكَ فَلَمْ تَسِمْنی بِغَيْرِ سِمَتِهِمْ بَلْ أَسْبَغْتَ عَلَيَّ مِثْلَ نِعَمِهِمْ ثُمَّ فَضَّلْتَنِي فِي ذَلِكَ عَلَيْهِمْ حَتَّى کانَ فِي دَرَجَتِهِمْ وَ مَا ذَلِكَ إِلَّابِحِلْمِكَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِكَ فَلَكَ الْحَمْدُ مَوْلَايَ فَأَسْأَلُكَ يَااللَّهُ كَمَا سَتَرْتَهُ عَلَيَّ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِي بِهِ فِي الْقِيَامَةِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بارخدایا! از تو آمرزش می‌طلبم از هر گناهی که در آن توبه خویش را تقدیم به تو کردم، سپس با کرامت و قسم یاد کردنم به تو و اولیاءت مواجه شدم. تو را از میان بندگان بر خود شاهد گرفتم که دیگر به سوی معصیت باز نمی‌گردم، ولی آنگاه که شیطان با کید و حیله‌اش مرا هدف گرفت و خواری و بیچارگیم مرا به سوی آن کشانید و نفسم مرا به سمت آن معصیت خواند، خود را به جهت حیا از بندگانت مخفی ساختم و این از گستاخی من نسبت به تو بود در حالی که می‌دانم هیچ پرده و بابی مرا از تو پنهان نمی‌کند و هیچ حجابی نظر تو را از من نمی‌پوشاند. پس تو را مخالفت کردم و به آنچه مرا از آن نهی کرده بودی مبادرت ورزیدم. سپس پرده را کنار زده و خود را با اولیاءت قرار دادم، گویا همیشه مطیع تو و به سوی اوامرت شتابان و از تهدیدهایت هراسان بوده‌ام. ظاهرم را آن‌گونه آراستم که بر بندگانم مشتبه شد،در حالی که غیر از تو از درون من آگاه نبود. تو نیز مرا جز آن‌گونه که آنها مرا می‌شناختند معرفی نکردی، بلکه حتی نعمت‌هایی را که به آنها می‌دادی به من هم عطا کردی. سپس مرا به آنها برتری دادی، گویا نزد تو هم‌رتبه آنها هستم اینها همه نیست مگر به واسطه حلم و بردباری تو و نعمت فراوان تو بر من. پس حمد و سپاس از آن توست ای مولای من! از تو درخواست می‌کنم ای خدا! همان‌طوری که این‌گونه گناه را در دنیا مستور و پنهان ساختی، در قیامت نیز مرا رسوا نکنی ای بهترین رحم‌کنندگان 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آخرین باری که حاج یونس مرخصی آمده بود گفت: حاج‌قاسم اسم تیپ ما را گذاشته "تیپ امام حسین (علیه‌السلام )" چون اسم تیپ ما امام‌حسین است دوستدارم مثل امام‌حسین شهید شوم. بعد از کمی مکث ادامه داد: من که شهید شدم باید مرا از روی پا بشناسید !! روزی که رفتم تعاون برای شناسایی روی تابوت را که کنار زدم جای سَر ، پاهایش بود .... ▫️راوی: "همسر شهید" ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اگر از من بپرسید که در شب لیله الرغائب برای دوستان خود چه آرزویی کنیم، شما را به شهید سید مجتبی علمدار از ساری حواله می دهم، همون که فرمود: «برای بهترین دوستان خود آرزوی شهادت کنید.»🤲 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان جالب معجزه شهید رستگار برای مادرشان کلیپ زیبای «داستان معجزه شهدا» با سخنرانی استاد رائفی پور تقدیم نگاهتان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️🌿 •دوست ‌دارم •‌ اگر شهید شوم، •پیڪرے ‌نداشتہ ‌باشم؛ •از ادب ‌بہ دور است‌ ڪہ ‌در •محضر سیدالشہدا(ع) •با تن ‌سالم‌ و •ڪفن ‌پوش‌ محشور‌ شوم. .°و اگر پیڪرم ‌برگشت، °دوست ‌دارم °سنگ‌قبرے ‌برایم‌ نگذارند، °برایم ‌سخت ‌است ‌ڪہ °‌سنگ ‌مزار داشتہ‌ باشم‌ °و حضرت ‌زهرا(س) ° بـے‌نشانـ باشند. 🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🌷🌷🌷🌷 تصاویر شهدای ایرانی که امروز در حمله رژیم صهیونسیتی امروز به شهادت رسیدند ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Meysam Motiee - Sooye Shahre Ma Shahidi Avardand (320).mp3
15.15M
🎙مداحی از شامِ بلا ، شهید آوردند🖤 🔸حاج میثم مطیعی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یاد خدا ۱۲.mp3
11.39M
مجموعه ۱۲ | ✘ در زمانهای خاص، مثل شبهای قدر، لیله الرغائب، عرفه و ... و یا در مکانهای خاص مثل حرم، راهپیمایی اربعین، مسجد و .... اگر قلبمون قفل بود و حال معنوی خوبی برای درک اون مکان یا زمان نداشتیم، چکار کنیم؟ @ostad_shojae | montaze.ir @shahidNazarzadeh
ویژه برنامه میلاد امام جواد(ع) زمان: یکشنبه شب (۱ بهمن ماه) ساعت شروع مراسم ۱۸:۴۵ مکان : حجاب ۳۷ ، بیت شهید نظرزاده ♨️همراه با تقدیر و تشکر خادمان از حاجیه خانم نظرزاده، همسر شهید نظرزاده♨️ شماره کارت💳 جهت واریز کمک های نقدی👇👇
5859831238179666
👤به نام: مهرشاد ابراهیمی •••هِیئَت مُحِبانٖ جَوْادُ الاَئِمِهٰ(ع)•• @mohebanejavad
🌿 از آن جایی که عاشق را نمی‌توان به رعایت جوانب احتیاط مجاب کرد و رفتارش هدایت شده از سرچشمه احساسی در حال جوشش است مانند آتشفشان فعال شده‌ای که هر لحظه ممکن است منفجر شود و هرگز نمی‌توان جوش و خروش آن را با هیچ یک از کارهای پیشگیرانه مانع شد، عاشق هم با الگوبرداری از چنین رفتارهای غیرمحتاطانه‌ای برای آرام کردن آشفتگی‌های ذهنش و دلشوره های وجودش دائم در پی راهی است که به معشوق نزدیک‌تر شود و در کنار او باشد. ادموند هم با اینکه قول داده بود در محیط دانشگاه و کار از ملاقاتهای پی در پی و گفتگو درباره پروژه‌ای که قراراست انجام دهند، دوری و اجتناب کند ولی دلش آرام و قرار نداشت و دلیل آن را خودش هم نمی‌دانست. از غیبت آرتور استفاده و بهانه‌ای برای خود پیدا کرد و به سمت دانشکده ویلکینز راهی شد. تا آنجا را با گام‌های بلند و سریع ‌پیمود اما وقتی به درب دانشکده رسید از کارش پشیمان شد، گویی عقلش تازه فرمان قلبش را در دست گرفته و به او نهیب می‌زد که نباید اینجا می‌آمدی. بین عقل و احساسش جنگ سختی در گرفته بود که با شنیدن صدای آشنایی ایستاد. ملیکا پشت سرش بود، با دست پاچگی لبخندی زد و در دل خود را سرزنش می‌کرد که چرا چنین بی احتیاطی انجام داده است. - انتظار نداشتم شما رو اینجا ببینم جناب پارکر! - بله می‌دونم نباید میومدم اما دیدم چند روز گذشت و از شما خبری نشد برای همین.. ویلیام فرد ناآگاهی نبود، همیشه اخبار سراسر دنیا را از شبکه‌های مختلف تصویری یا از طریق اینترنت رصد می‌کرد و اجازه نمی‌داد که یک رسانه یا فقط آن‌هایی که بازیچه دست غرب و دولت‌های دست‌نشانده علیه مردم دنیا هستند، بر ذهنش تسلط یابند؛ بنابراین به‌خوبی درک می‌کرد که پرونده ویک فیلد یعنی چه و پسرش در این پرونده دنبال چه چیزی است؛ اما سعی کرد خونسردی‌اش را حفظ کند و حداقل جلوی همسرش رفتار عجولانه‌ای از خود نشان ندهد. ادموند بعد از اینکه وسایل پدر و مادرش را جابجا کرد، سریع برگشت و اتاق را مرتب و کاغذهایی را که بر روی آن‌ها مشغول مطالعه بود، جمع کرد. پدر نگاه غضبناکی به ادموند انداخت ولی او ترجیح داد به روی خود نیاورد که پدرش در مورد کاری که دارد انجام می‌دهد چه حدس‌هایی زده است! بعد از شام مادرش خیلی زود به خواب رفت، ویلیام و ادموند تنها شدند. پدر خیلی با خودش جنگید که به پسرش چیزی نگوید اما درنهایت دلش طاقت نیاورد و به او گفت: ادموند چرا این کار را می‌کنی؟ چرا دوست داری همیشه دنبال کارهای خطرناک و دردسرساز بری؟ چرا رفتی دنبال پرونده این پسره، عادل شارما؟ - پدر جان، خطرناک چیه؟! چرا فکر می‌کنید من دنبال دردسر هستم؟ برعکس من دنبال حقیقت می‌گردم و تا پیداش نکنم نمی‌تونم آروم بشینم. - اما پسر چرا متوجه نیستی؟! این پرونده تا همین‌جا هم کلی سر و صدا به پا کرده! الآن هم که دنبال مختومه کردن و بدنامی اون پسر بیچاره هستند! تو چرا خودت رو وارد ماجرایی کردی که انتهاش معلومه. 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌿 ویلیام باحالت دلسوزانه‌ای و لبریز از محبت خالصانه یک پدر نسبت به فرزندش دستش را روی صورت پسرش گذاشت و به او نگاه کرد، ادموند هم دستش را روی دست مهربان پدر گذاشت و گفت: پدر عزیزم، من می‌دونم که شما و مادر بخصوص با وجود اون بیماری مزمن خیلی رنج کشیدید تا من بزرگ شدم و به سرانجام رسیدم و می‌دونم که الآن هم خیلی نگران آینده من هستید اما به من اعتماد کنید. خواهش می‌کنم، من حتی اگر قراره زندگی کوتاهی داشته باشم ترجیح میدم در پی حق و حقیقت باشم تا اینکه سال‌ها زندگی کنم اما مانند یک مجسمه بی‌خاصیت عمرم رو در راه لذت‌های مادی به پایان برسونم و بعد از مردنم هیچ اسمی ازم باقی نمونه، مگر به‌واسطه نام نیک پدربزرگ و اجدادم! پس خودم چی؟! - ادموند خواهش می‌کنم بیشتر از این با این حرفهات قلبم رو آزرده نکن. - چشم پدر جان ولی خواهش می‌کنم شما هم به انتخاب من احترام بذارید و اعتماد کنید. صحبت‌های پدر و پسرش تا نیمه‌های شب طول کشید و بعد از آن هر دو به رختخواب رفتند، بخصوص ادموند که فردا باید سر وقت در محل کارش حاضر می‌شد. ویلیام و ماری به لندن آمدند تا آزمایش‌های دوره‌ای و معاینات پزشکی منظم ماری را انجام دهند و همچنین اوضاع ‌و احوال ادموند را بعدازآن اتفاقات پیش‌آمده پیگیری کنند؛ اما اکنون دل‌شوره‌های پدر بیشتر شده و می‌دانست که ادموند به‌زودی دست به کار خطرناکی خواهد کشید بعد از اینکه ملیکا دور شد و ادموند با نگاهش او را بدرقه کرد، دوباره روی سکو نشست. حوصله رفتن به خانه را نداشت. انگار انتظار طولانی قلبش را به درد آورده و محبتش را سرد کرده بود. پدر و مادرش روز جمعه به وینچ فیلد برگشته و پدر باز هم از سر نگرانی به ادموند توصیه کرده بود که مراقب رفتارش باشد و به عواقب کارهایش بیشتر فکر کند. پدر فیلیپ به ادموند نزدیک شد و چند لحظه کنارش ایستاد اما او متوجه حضورش نشد؛ بنابراین پدر دستش را روی سر ادموند گذاشت و با مهربانی موهای او را نوازش کرد تا شاید عصبانیت و غمی که در دل داشت با این محبت کوچک کمی برطرف شود. پدر فیلیپ ادموند را مانند پسر خودش دوست داشت چون او در کل انسانی بود که کسی نمی‌توانست نسبت به او بی‌توجه باشد اما از آنجایی‌ که همیشه مهربان و صبور در مقابل دیگران حاضر می‌شد، دیدن خشم و عصبانیت او کاملاً غیرمنتظره به نظر می‌رسید. پدر کنارش نشست و به او گفت: پسرم، حالت بهتره؟ تونستی به خودت مسلط بشی؟ اون دختر بیچاره مقصر نبود! شاید این رفتار نشأت گرفته از اتفاقات و حوادثی باشه که تو این مدت برات افتاده! - نه پدر این‌طور نیست! من دقیقاً از دست خود ملیکا عصبانی هستم. این درست نیست که نسبت به احساسات دیگران این‌طور بی‌توجه باشی و با اونا مثل زیردستت برخورد کنی. حقش بود حداقل یه ایمیل می‌زد و منو از حال خودش باخبر می‌کرد یعنی این واقعاً انتظار زیادیه که من ازش داشتم؟! 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خستہ‌نشدےازڪانالاےتڪرارے؟🙁 اینجایھ نیست🇮🇷 . دلنوشتهای بہ روزِ و 🎧سیاسے •مذهبے •طوفانے •انتقادے و.. 🤫😱🔥 •چرا ؟ بررسےِمسائل روز.... حرف هاےدرگوشے از:⇩ قرآن و نهج البلاغه و دل‌نوشت‌ها♥.• 🎬🎧•• https://eitaa.com/joinchat/3723296797C035496b51c مسائلِ‌روز‌رواینجا‌باتحلیل‌استاد‌اوستاشو تدریسِ دروس
سلام🌷 این فقط یک تبلیغ نیست🔴 بلکه یک پیشنهاد فوری هست که دیگه از این پیشنهادا نداریم🌱 یه کانال پیدا کردم با کلی مطالب انقلابی و مذهبی🤩 تازه در مورد حجاب یک صحبت هایی میکنن که اصلا هیجای ایتا پیدا نمی شه😍 🌳دنبال تدریس دروس حوزوی میگردی؟ 🌳دوس داری زبان عربی به صورت ساده یادبگیری؟ خب همه و همه در این کانال هست محشره هرچی بگم کم گفتم☺️ این لینک کانال سریع عضو شین❤️ http://eitaa.com/joinchat/3723296797C035496b51c
. 🌱💕 ایشان یکی از جوان ترین شهدای کشورمان است.. شهیدی که تک فرزند خانواده بود..✨ و شخصیت آرام و عادی داشت! وی در کارهایش ثابت قدم بود و اهدافش را با قطعیت دنبال میکرد!🍃 برای آشنایی با این شهید بزرگوار به کانال زیر مراجعه کنید..👇 https://eitaa.com/Mohammadhadi_Aminiii78 https://eitaa.com/Mohammadhadi_Aminiii78 کانال با حضور خانواده و دوستان شهید🌸 کپی‌بنر‌ممنوع✋️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا