🌸خواهر عزیزم👇👇👇👇
هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور ڪه اشک امام زمانت را جارے میڪنے به
خون هاے پاڪے ڪه ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میڪنی🥀
به یاد آر ڪه غرب را در تهاجم
فرهنگے اش یارے میڪنے و فساد را منتشر میڪنے و توجه جوانے ڪه صبح و شب سعے ڪرده نگاهش را حفظ ڪند جلب میڪنے🥀
به یاد آر حجابے ڪه بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ ڪند تغییر میدهے ...
تو هم شامل آبرویے
بعد از همه این ها اگر توجه نڪردے (متنبه نشدی)
هویت شیعه را از خودت بردار (اسم خودتو شیعه نزار)🥀
🌹شهید علاءحسن نجمه
🥀یاد شهدا با صلوات
#خاطرات_شهدا
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌷#خــاطــرات_شـهــدا
علی سفارش کرده که بعد از شهادتش برایش ۵ روز روزه بگیرند و تا یک سال نماز بخوانند.
تا ۵ روز همه خواهرانش با هم برایش روزه گرفتیم ،
و پدر تا یکسال سفارش علی را در مورد نمازها بجا آورد بعد از اتمام یک سال پدر که می دانست علی برای جمع آوری بیشتر توشه آخرت سفارش به خواندن نماز کرده بود یک بار دیگر برای ادامه راه او،
قصد خواندن نماز را نمود که با اقتدا نمودن به اولین نماز پس از اتمام سفارش علی،
به گفته وی علی پیش رویش ظاهر گردید و از پدر بسیار تشکر نمود و گفت که میزان نمازهای من به اتمام رسیده و دیگر راضی به زحمت و سختی شما نیستم.
🌼شــادی روح پــاک
شهید "علی رمضانی "صــلــوات🌼
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید جاویدالاثر علی آقا عبداللهی
نام پدر: محمد رضا
محل تولد: تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۰۷/۱۰
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۳
محل شهادت: منطقه خالدیه خانطومان – سوریه
مدت عمر:۲۳سال
📚کتاب مربوط به این شهید:همسایه آقا
🌷#خـاطــرات_شـهــدا.
مادر این شهید بزرگوار می گوید: از آقای سبزی پرسیدم آیا علی اسیر شد پاسخ داد فکر نکنم، پرسیدم آیا علی شهید شد، گفت فکر نکنم، اما خیلی حال عجیبی داشت.آقای سبزی گفت؛ من بسیار جدی هستم، اما آن روز برای ابوامیر اشک میریختم. در بین شهدا علی را ندیدم، اما احتمال دارد تکفیریها پیکرش را مانند دیگر شهدا گرو نگه داشته باشند تا در معاملات سنگین به نیروهای رزمنده باز گردانند.
این مادر بزرگوار در پایان به وصیتهای شهید آقا عبداللهی پرداخت و گفت: همیشه آرزوی شهادت داشت و پیرو امر رهبری بود.در وصیتنامه خود آورده است که دوست دارد فرزندش نیز شهید شود و هیچ کدام از ما از خط رهبری بیرون نرویم.
🌷#وصـیـت_نــامـه
امیرحسین عزیزم ابراز عشق و دوست داشتن تو را در کلام و قلم نمی توانم ابراز کنم ولی بدان تو همه وجود پدرت بوده ای و دل کندن از تو خیلی برای من سخت بوده است ولی من در ظاهر به روی خود نیاوردم تا دیگران ناراحت نشوند و مانع رفتن بنده نشوند.
من از تو می خواهم تماما گوش به فرمان ولی فقیه خود باشی و هوشیار و آگاه با بصیرت زندگی خود را توام با تحصیل و کسب علم سپری نمایی و مراقب مادرت باشی و خواهشی که از تو دارم که مادرت را اذیت و ناراحت نکنی چرا که باعث ناراحتی من می شود.
🌼شـادی روح پــاک شهیدعلی آقا عبداللهی صـلوات
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهیدحسین ولایتی فر
نام پدر : محمدتقی
محل تولد : دزفول
تاریخ ولادت: ۱۳۷۵/۴/۶
تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۶/۳۱
محل شهادت: اهواز
مدت عمر: ۲۲سال
محل مزار : گلزار شهدای شهیدآباد دزفول
🌷خصوصیات اخلاقی شهید حسین ولایتی فر
۱- در جمع رفقای هیئتی حسین لقب سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» حتی یک بار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازی گوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید شهید آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
۲-تقریبا همیشه حسین را دردرحال کار بود وتلاش و کوشش میکرد.اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت.بدن ورزیده و آماده ای داشت.درست زمانی که همه خسته بودند شوخی های حسین گل می کرد و به همه روحیه می داد.استراحت حسین ماند برای بعد از شهادتش.
- هم و غم حسین مسائل فرهنگی جامعه بود
🌷#خاطــرات_شـهـــدا
در سن۱۷ سالگی به عنوان مسئول جلسات قرآن فعالیت میکرد. مدتی از حضورش در جلسات گذشته بود که میخواست بچههای جلسات را برای اردوی زیارتی مشهد و قم ببرد که به علت مشکل مالی دوستان بزرگتر پیشنهاد میدهند که به صلاح نیست اردو برگزار شود. حسین هم میگوید: «من شخصاً پیگیر کمک مالی و خیر میشوم.» از آن ماجرا میگذرد و اردو برگزار میشود. بعدها دوستان متوجه شده بودند که حسین برای برگذاری اردو وام گرفته بود و تا سالها هنوز درگیر پرداخت قسط وام بود.
ایشان در ۲۰ سالگی جذب سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی اهواز بود.
🌼شـادی روح پــاک
شهید حسین ولایتی فر صـلوات🌼
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
📖 #خاطرات_شهدا
♥️ #حضرت_زهرا_س
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد . ترڪش خورده بود بہ سرش ،
با اصرار بردیمش اورژانس .
میگفت : « ڪسی نفهمہ زخمی شدم . همینجا مداوام ڪنید ».
دڪتر اومد گفت : «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ».
بستریش ڪردند . از بس خونریزی داشت بی هوش شد .
یہ مدت گذشت . یڪدفعہ از جا پرید .
گفت : « پاشو بریم خط ».
قسمش دادم . گفتم : « آخہ تو ڪه بی هوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی »؟
گفت : « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی .
« وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل .»
« فرمودند : «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟»
عرض ڪردم : « سرم مجروح شده ، نمیتونم ادامہ بدم ».
حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند : « بلند شو ، بلند شو ، چیزی نیست . بلند شو برو بہ ڪارهات برس . »
بہ خاطر همین است ڪه هر جا ڪه میروید حاج احمد ڪاظمیحسینیہ فاطمه الزهرا (س) ساختہ است …
👈 « سردار عشق »
🌹 #شهید_حاج_احمد_کاظمی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#مهدی_باکری
یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود .
برادر دومیم توی اسلام آباد بود .
وقتی با خانواده ام از اهواز بر می گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد.
نزدیکی های #غروب رسیدیم به لشکر .
#باران_تندی هم می آمد .
من رفتم #دم_چادر_فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو .
#آقامهدی توی چادرش بود.
بهش که گفتم ، گفت « قدمتون روی چشم ، فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم .»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، #مادرم بهم گفت « برو #آقامهدی رو پیدا کن ، ازش تشکر کنم..
توی #لشکر این ور و اون ور می رفتم تا #آقامهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت « #آقامهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده . »
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود تا #بخوابد ، زیر #بارون موند ، #سرما خورد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
💢۵ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید محمدرضا تورجی زاده
زودتر از بقیه بلند شد و وضو گرفت
هنوز اذان صبح نشده بود
جلو جلو راه افتاد به سمت حرم.
در مسیر، صورتش خیس اشک بود
به ورودی حرم که رسید،
اذن ورود خواند و از
صحن گوهرشاد وارد رواق شد
از بین جمعیت،
خودش را رساند نزدیک ضریح؛همانجا ایستاد. انگار که روبروی امام رضا(ع) ایستاده باشد،
اشک میریخت و حرف میزد...
بعد هم گوشهای رفت و مشغولِ
خواندن زیارتنامه شد؛
حال عجیبی داشت...
میگفت:
همون شب،
آقا رو توی خواب دیدم،
فرمودند: «بیا حاجتت رو بگیر»
توی عملیات کربلای ده، حاجتش را گرفت...🕊
🌷 هدیه به روح مطهرشان صلوات
#خاطرات_شهدا
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده
#سالروز_شهادت
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
#خاطرات_شهدا
🔮 هر شب صد آیه
علاقه زیادی به قرآن داشت و هرشب در منزل ۱۰۰آیه قرآن را میخواندند😊😊
وپس از نماز عشا سوره واقعه را تلاوت می کرندوپس ازنماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می خواندند.
همچنین پس از هر نماز؛آیت الکرسی؛تسبیحات حضرت زهرا ؛سه مرتبه سوره توحید؛صلوات و ایات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت می کردند.تاکید ویژه ای به نماز شب داشتند و اگر نماز شبشان قضا می شد می گفتند:شاید در روزگناهی مرتکب شده ام که برای نماز شب بیدار نشدم😔😔
شهید مدافع حرم 🕊🌹
#مسلم_خیزاب
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#خاطرات_شهدا
✍ محمدرضا زیاد قرآن تلاوت میکرد.
یک قرآن جیبی داشت
که همیشه همراهش بود.
هر زمان فرصت داشت مشغول
قرائت میشد آن هم با تدبر و دقت.
شهید محمدرضا تورجی زاده
#شهیدمحمدهادیامینی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#خاطرات_شهدا
فوتبالش خیلی خوب بود ⚽️
داشتیم مسابقه میدادیم که تیمِ مهدی، یک گُل عقب افتاد..
یه فرصت عالی جور شد، توپ روپای مهدی افتاد و راحت میتونست گل کنه تا بازی مساوی بشه، اما یهو مادرش صداش زد و گفت: مهدی برو نون بگیر 🍞
مهدی هم توپ رو ول کرد و رفت نونوایی!
🌷🌱#شهید_مهدی_زینالدین
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
💠#خاطرات_شهدا💠
بعدِ دوماه، اومد خونه؛ بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بیست روز مرخصی گرفتم که دیوار خونه رو درست کنم.
روز اول آجر ریخت، روز بعد هم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کرد که یکی از بچههای سپاه آمد دنبالش. رفت بیرون و زود اومد.
گفت: کار مهمی پیش اومده، باید برم. خونسرد گفتم: خب عیبی نداره؛ برو، ولی زود برگرد. صداش مهربانتر شد، گفت: توی شهر کارم ندارن. میخوام برم جبهه.
حسابی ناراحت شدم. گفتم: شما میخوای منو با چند تا بچهی قد و نیم قد، توی این خونهی بیدرو پیکر بذاری و بری؟! حداقل همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمیکردی.
خندید و گفت: بهت قول میدم که حتی یک گربه روی پشتبام این خونه نیاد. نگاه کن، من از همون اول بچگی و از همون اول جوانی که تو روستا بودم، هیچوقت نه روی پشتبام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه به زن و ناموس کسی نگاه کردم.
الآن هم میگم که تو اگه با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمیکنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبندهای تو این خونه مزاحم شما نمیشه، چون من مزاحم کسی نشدم؛ هیچ ناراحت نباش.
حرفهاش مثل آب بود روی آتش. وقتی ساکش را بست، اندازه سر سوزن هم نگرانی نداشتم.
راوی: همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
📨#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم
#علی_اصغر_شیردل
🔷ارادت به #حضرت_زهرا علیهاالسلام
💜مادر شهید:
میزان ارادت پسرم به خانم فاطمه زهرا علیهاالسلام به قدری زیاد بود که خیلیزود از این خانم بزرگوار حاجت میگرفت؛ فقط کافی بود ایشون رو صدا کند یا حاجتی ازشون بخواد، سریع و کمتر از یکروز حاجتروا میشُد!
❄️در سال۱۳۸۱ خواهرِ کوچکترِ علیاصغر در یک تصادف ضربه به سرش خورد و تمام دکترها احتمال ضربه مغزی میدادند؛ علیاصغر خیلی بیتابی میکرد و نگران خواهرش بود؛ اونشب تا صبح توی بیمارستان، کنار تخت خواهرش بیدار بود و دعا میکرد.
💜همون موقع بود که برای شفای خواهرش متوسّل به حضرت زهرا شد. اتفاقاً ماه محرم بود و شب عاشورا؛ فردا صبح وقتی دکتر اومد بالا سر دخترم، گفت مشکلی نیست و ایشون مرخّص هستند؛ واقعا دخترم بهواسطهی ارادت پسرم به خانم فاطمه زهرا و فرزندانشون شفا پیدا کرد.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯