هر روز،کار تفحص را با توسل به نام یکی از اهل بیت (ع) شروع می کردیم.
آن روز،شرهانی رنگ و بوی مشهد الرضا را گرفت!
وِرد لب هایمان«یا امام رضا»بود که کار شروع شد.
مثل هر روز،مشغول کندن زمین و جستجو میان خاک ها شدیم
با عنایت امام هشتم(ع) یک شهید پيدا شد
هیچ مدرک شناسایی همراه نداشت،جز یک برگه که رویش نوشته بود:«هر که شود بیمار رضا،والله شود وامدار خدا»
@ShahidToorajii
🌷 یا صاحب الزمان (عج) 🍃
ای یوسف گم گشته به کنعان برگرد
بر جسمِ بدون روح ، ای جان برگرد
آخر تو بگو "مَتیٰ تَرانا وَ نَراک ؟!"
مُردیم دگر ، تو را به قرآن برگرد😭💔
@ShahidToorajii
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🌷 به روایتی از هم رزم شهید :
فروردین 66 با محمد برگشتیم
منطقه.
مراسم صبحگاه بچه ها بود
محمد فرصت رو غنیمت شمرد
و رفت برای سخنرانی🎙
می گفت : برادرا ! همینطور که
ما برای عملیات احتیاج به تهیه
تدارکات و بردن آذوقه و مهمات
داریم ،
همینطور هم احتیاج به تدارکات
معنوی داریم☝️
این توسل ها، این نماز شب ها
و این ذکر ها ... این ها آذوقه ی
معنوی ماست.
اگه اینارو نداشته باشیم، با اولین
گلوله دشمن زمین گیر می شیم
چیزی که به ما حرکت می ده
همینه ✌️
_ رفتار و سکناتش با قبل فرق
کرده بود و حال خاصی داشت
می گفت : دیگه تحمل این دنیارو
ندارم.احساس می کنم اینجا جای
موندن نیست؛ باید رفت😞✋
بعد از شهادتش خیلی ناراحت
بودم.
تا این که یک شب توی خواب
دیدمش ؛
خوشحال بود و با نشاط
لباس فرم سپاه هم به تن داشت
چهره اش خیلی نوارانی شده
بود.
یاد مداحی هایی که می کرد
افتادم ☝️
پرسیدم : محمد این همه تو دنیا
از آقا خوندی، اونجا تونستی آقا
رو ببینی؟
محمد در حالی که می خندید
گفت : من حتی آقا امام زمان رو
در آغوش گرفتم ❤️
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
✍ از کتاب: به نام مادرم
🌷🌷
@ShahidToorajii
📖 #خاطرات_شهدا
💐 #اخــلاص
همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا .
به سختی در میان جمعیت پیداش ڪردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگه نمیخوای بری جبهه ؟!»
گفت : « من به خاطر خدا به جبهه میرم .
دوست ندارم ڪسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام ڪارم برای دیگران باشه ،
میخوام فقط برای خدا به جبهه برم ...»
🌷 #شهید_علیرضا_نڪونام 🌷
دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی
به یاد رشادتها و جانفشانیهای بی ریا و خالصانه شهدا ...
نشر به مناسبت اولین سالروز تفحص و تشیعشان پس از سی و یڪ سال
@ShahidToorajii
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند،
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
شهید محمدرضا تورجی زاده
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@ShahidToorajii
📖 #خاطرات_شهدا
💐 #اخــلاص
همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا .
به سختی در میان جمعیت پیداش ڪردم .
گفتم : « علیرضا چرا لباس نپوشیدی ؟! مگه نمیخوای بری جبهه ؟!»
گفت : « من به خاطر خدا به جبهه میرم .
دوست ندارم ڪسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست ؛
نمیخوام ڪارم برای دیگران باشه ،
میخوام فقط برای خدا به جبهه برم ...»
🌷 #شهید_علیرضا_نڪونام 🌷
@ShahidToorajii