eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ... ! @ShahidToorajii 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🌸 #حدیث 🌸 امام علی علیہ السلام مےفرمایند : فاش ڪننده ڪار زشت مانند انجام دهنده آن است . 📙 غررالحڪم و دررالڪلم #در_ثواب_نشر_سهیم_باشید @ShahidToorajii
🌹☘🌹☘🌹☘ ☘🌹☘ 🌹☘ ☘ 🍇 قسمت ششم 🔮 تربیت صحیح راوی: علی تورجی زاده سواد پدر ما زیاد نبود. حدود چهار کلاس قدیم. اما بیشتر علم و معرفتش را پای منبرها کسب کرده بود.کارها و رفتارهای حاج حسن صحیح و آموزنده بود. اکنون بعد از سالها و بعد از تحصیلات دانشگاهی و مطالعه و... به این نتیجه رسیدم که شیوه تربیت پدرکاملترین روش بود. آن هم در آن زمان.طوری رفتار میکرد تا هیچگاه در برخوردهايش امر و نهی نمیکرد. معمولا طرف مقابل به روش درست پی ببرد. با فرزندانش رفیق بود. اگر میخواست چیزی بخرد حتمًا از ما نظر خواهی میکرد. برای نظر ما احترام قائل بود.برای نمازخواندن فرزندان آنها را تشویق میکرد. از محبت خدا میگفت. از اینکه چرا باید نماز بخوانیم. او با صحبتها و نقل داستانها کاری میکرد که بچه ها خودشان به نماز اهمیت بدهند. پدر همیشه نمازش را اول وقت میخواند.او غیر مستقیم فرزندانش را به نماز ترغیب میکرد.از بیکاری ما خوشش نمیآمد. از همان دوران نوجوانی هر زمان بیکار بودیم ما را به نانوایی میبرد. به کسب علم و معرفت ما خیلی اهمیت میداد. هر جا سخنرانی بود ما را باخودش می برد.تلاش میکرد تا ما خوب مطالب ديني را یاد بگیریم. فراموش نمیکنم. تابستانها با محمدرضا میرفتیم نانوایی پدر. بارها در وسط کار ما را راهی مسجد میکرد! میگفت: الان در مسجد جلسه قرآن است. بروید آنجا! حتی وقتی شنید در مسجد گروه سرود تشکیل شده ما را برای سرود میفرستاد مسجد از اینکه به كار مغازه لطمه بخورد ناراحت نبود. اما دوست داشت فرزندانش با مسجد ارتباط داشته باشند. برخورد صحیح پدر فقط برای فرزندانش نبود. حاج حسن به شاگردانش هم امر و نهی نمیکرد. بلکه غیرمستقیم حرفش را میزد. در تربیت آنها نیز نهایت تلاش خودش را انجام میداد. يادم هست در آن روزها با محمد به مسجد ميرفتيم. به من ميگفت: دادا، بيا مسابقه، ببينيم كدام ما نمازش طولاني تر ميشه. ٭٭٭ پدر فرزندانش را تنبیه نمیکرد. همیشه بانگاهش حرفش را میزد. آنقدر جذبه داشت که از او حساب میبردیم. اما یکبار به خاطر مسائل تربیتی محمدرضا را تنبیه کرد! پسری بود در همسایگی مغازه نانوایی. اخلاق خوبی نداشت. پدر بارها به ما توصیه میکرد که با او دوست نشوید. یکبار محمد دیر به مغازه آمد. پدر باتعجب از او پرسید: تا حالا کجا بودی؟! پدر وقتی فهمید که محمد با آن پسر بوده، برای اولین و آخرین بار او را تنبیه کرد. آن هم دور از چشم دیگران و فقط به خاطر مسئله تربیت. ادامه دارد...... 📚 کتاب یازهرا @ShahidToorajii 🌹 ☘🌹 🌹☘🌹 ☘🌹☘🌹
جای شھید محمودرضا بیضائی خالی ڪه مےگفت : ما قدر آقا سید علی را نمےدانیم . در ڪشورهای عراق و سوریہ بدون وضو بہ تصویر آقا دست نمیزنن .... بہ داشتنتان مےبالیم حضرت آقا 😍❤️ @ShahidToorajii
✨لکنت گرفته است قلم، بر روایتت ای بهترینه فاطمه ها، بعد فاطمه!! #بهنام‌فرشی💚 #حضرت‌معصومه🌱 @ShahidToorajii
پست نگهبانی‌اش ڪہ تمام می‌شد ؛ مجددا برای سرڪشی به مواضع می‌رفت و ڪمتر می خوابید ..! میگفت: اگر یک ساعت بیشتر بیدار بمانم یڪ نفر ڪمتر شهیـد می‌شود ... #شهید_مدافـع_حـرم #جاویدالاثر_حسن_رجایی‌فر @ShahidToorajii
توصیه رهبرانقلاب بمناسبت روز دختر: 🔶دختران عزیزم! مطالعه،تحقیق،ورود به #مسائل_روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف مسلمی است که زنان باید خود را موظف به انجام آنها بدانند. @ShahidToorajii
دست را بر سینه‌ات بگذار و چشمت را ببند روبه‌رویت گنبد و گلدسته ظاهر می‌شود السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله علیها با سلام ، ولادت با سعادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر و آغاز هفته کرامت مبارکتون ، ان شاءالله همواره در مسیر توجه و عنایات ویژه حضرت معصومه سلام الله علیها قرار بگیرید. التماس دعا 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
شهید محمدرضا تورجی زاده
🌸 (س) 💐نون سر سفره تو سیرم کرد 💐شوری آب قم نمک گیرم کرد 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز @ShahidToorajii
🌹☘🌹☘🌹☘ ☘🌹☘ 🌹☘ ☘ 🍇 قسمت هفتم 🔮 تحصیل راوی: علی تورجی زاده محمدرضا در دبستان فردوسی اصفهان ثبت نام شد.تاکلاس سوم دبستان مشکل خاصی نبود. هم درس محمد خوب بود هم اخلاق و رفتارش. معلمین هم از او راضی بودند.من سه سال از او کوچکتر بودم. محمد به کلاس چهارم میرفت. من هم به کلاس اول. اما پدر نه تنها من را ثبت نام نکرد، بلکه به مدرسه رفت و پرونده محمد را هم گرفت!خیلی تعجب کردیم. بعد از شام نشسته بودیم دور هم. پدر گفت: مدرسه فردوسی تا حالا خوب بود. بعد ادامه داد: ميخواهم شما را در دبستان مذهبي ثبت نام كنم.روز بعد با دوستانش صحبت کرد. دبستان حسینی را در محله ي چهارباغ به او معرفي كردند.اين مدرسه مذهبی بود)شبيه غيرانتفاعي(. خيلي از مشکلات را نداشت. پدر در آن زمان یک خانواده هفت نفره را اداره میکرد. مشکلات زندگی زیاد بود. سطح درآمد بیشتر خانواده ها بسیار پایین بود.با این حال گفت: علم و تربیت شما مهمتر است. بعد هر دوی ما را به آنجابردثبت نام کرد. به خاطر دوری منزل هزینه سرویس را هم پرداخت كرد! درآن زمان خواهر بزرگتر ما وارد مقطع دبیرستان میشد. وضعیت دبیرستانهای دخترانه آن زمان بسیار بدتر بود. تنها چیزی که در مدارس دولتی آن زمان اهمیت نداشت توجه به دين و مذهب بود.پدر با وجود همه مشکلات به دنبال دبیرستان خوب برای دخترش بود. بعد از کلی تحقیق فهمید که خانم مجتهده امین یک دبیرستان دخترانه مذهبی راه اندازی کرده. پدر دخترش را در آنجا ثبت نام کرد. هزینه سرویس را هم پرداخت تا مشکلی در کسب علم و معرفت فرزندانش به وجود نیاید.پدر اين كارها را زماني انجام داد كه كمتر كسي به فكر اين مسائل بود. ٭٭٭ من کلاس اول دبستان بودم. محمد کلاس چهارم. دبستان حسینی در کنار مدرسه صدر خواجو قرار داشت.مدرسه از صبح تا ساعت 12 ظهر دایر بود. بعد یک ساعت وقت ناهار و استراحت داشتیم. بعد هم زنگ آخر برقرار میشد.مدتی از آغاز سال تحصیلی گذشت. در بین بچه ها محمد به عنوان یک بچه بسیار مذهبی و درسخوان شناخته شده بود. بیشتر بچه ها بعد از ناهار در گوشه سالن نمازشان را میخواندند.یک روز محمد پیشنهاد کرد برای نماز به مدرسه صدرخواجو برویم. آنجا مسجد دارد.لااقل نمازمان را به جماعت میخوانیم. ظهر، بعد از ناهار با بیست نفر از بچه های مدرسه حرکت کردیم.خادم مسجد خیلی تأکید داشت که بچه ها شلوغ نکنند. محمد گفت: من مواظب بچه ها هستم!محمد یکی از بچه ها را به عنوان پیش نماز قرار داد. خودش هم در کناری ایستادومواظب بچه ها بود.بعد از آن هر روز نماز بچه ها به جماعت برگزار میشد. برای مردم جالب بود؛ یک پسر بچه چهارم دبستان به خوبی دیگر بچه ها را مدیریت میکرد!يك روز در حیاط مدرسه ایستاده بودم. بچه های کلاس پنجم محمد را به هم نشان میدادند. میگفتند: او سردسته بچه های مؤمن مدرسه است. همه بچه ها محمد را به خاطر اخلاق و رفتارش دوست داشتند.دبستان به پایان رسید. برای دوره راهنمایی باز هم پدر به دنبال مدرسه خوب بود. تنها مدرسه راهنمایی مذهبی، مدرسه احمدیه بود. حجت الاسلام بدری مدیر این مدرسه بود.در این مدرسه غیر از دروس دوره راهنمایی جلسات احکام و قرآن برقرار بود.حاج آقا بدری از نیروهای انقلابی و مؤمن بود.او در همان زمان فعالیتهای انقلابی و مذهبی داشت. )مدرسه ایشان قبل از پیروزی انقلاب به دستور ساواک تعطیل شد( نانوایی پدر در روزهای سه شنبه تعطیل بود. پدر هر سه شنبه به مدرسه میآمد و درس ما را میپرسید. جذبه عجیبی داشت. حتی معلمهای ما از او حساب میبردند!پدر به جز درس، پیگیر اخلاق و رفتار ما هم بود!ما هم تلاش میکردیم تا مشکل درسی و انضباطی نداشته باشیم. شخصیت اجتماعی و مذهبی محمدرضا درهمین دوران و در این مدرسه شکل گرفت. پایان دوران راهنمایی محمد مصادف بود با ایام پیروزی انقلاب. ادامه دارد..... 📚 کتاب یازهرا @ShahidToorajii 🌹 ☘🌹 🌹☘🌹 ☘🌹☘🌹☘🌹
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 منم و جمعه های بی سامان  منو و این ندبه های بی پایان در این کویر پر زسراب کجاست آن باران . . . ؟ 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @ShahidToorajii